سرنوشت شوم p3
سرنوشت شوم p3
دا یون: اقای معلم ن
بچه ها: ها؟ دا یون مین یونگی برادر توعه،ن این امکان نداره،ایش خوش به حالش چه برادر مهربون و خوشکلی داره هوف
دا یون:ممنونم بچه ها بله برادرمه(با قیافه درهم) ببخشید من میرم خونه با اجازه
اومدم از کلاس برم بیرون خوردم به یه پسره که عطرشمثل عطر شوگا بود ،سرمو اوردم بالا دیدم خودشه
دا یون:ایش خر مگس(زیر لب خودش فهمید)اینجا چه کار میکنی برو بیرون بدو
شوگا:اخی ابجی مهربونم الان میریم خونه حسابتو میرسم ،نمیخام برم
با زور هلش دادم بیرون و دستشو گرفتم و بردم تو ماشین و گفتم:شوگاااا زده به سرت احمق خر ، برا من بد میشه هوف فهمیدن تو خر داداشمی
شوگا:یاااا مگه بهت نگفتم درست حرف بزن ها
دا یون:دلم نمیخاد ،بچه پرو
شوگا:هوف ، مدرسه خوبی داری منم میخام بیام اینجا درس بخونم
دا یون:چییییی؟(با تعجب)،مگه زده به سرت هوی نکن شوگا توروخدا بدبختمون نکن دیگه هر روز بریزن دم خونه هوف
شوگا:دلم میخاد بیام اینجا درس بخونم محیط خوبی داره اسم مدرستون چیه اصلا حواسم نبود
دا یون:هوف نمیخام بهت بگم
شوگا :نگو اونجا نوشته، مدرسه سه بوم ، پس اسمش اینه ها
دا یون:ایش خر برو خونه زود باش امشب در ضمن خونه نیستم
شوگا:پس کجایی من اجازه نمیدم ابجی کوچولوم جایی بره بدون من ، بریم خونه
کل راه فقط بهش اصرار میکردم و اون هی میگفت ن نمیزارم جایی بری بدون من خطرناکه و کلی چرت و پرت دیگه
دا یون:یا ای برادر گرامی من هنوز شماره همسر ایندت رو دارم با اجازه من رفتم تو اتاق بای
دویدم و رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم و شوگا هم همینجور بهم میگفت نکن
شوگا:یاااا دا یون در رو باز کن،باتوعم زنگ میزنم بابا میگم میخای شب بری بیرن
دا یون:اقای خبر چین از بابا اجازه گرفتم بعدشم مگه مت بچم سر خر ۲۰ سالمه عامو اگه از پشت در نری کنار به دوست دخترت میگم که داشنی با بچه های کلاس لاس میزدیا
شوگا:باشه بیا بیرون کارت ندارم بیا بیرون
از اتاق اومدم بیرون اروم دیدم عصبانیه یه کوچولو از دستم به خاطر همین سعی کردم رو مخش راه نرم و گفتم:ما میخایم با رزی و برادرش بریم جنگل ،میای بریم
شوگا :جنگل اونم شب مگه زده به سرتون دیوانه ها
دا یون:خیلی حال میده بیا بریم دیگه توروخدا
شوگا:ن من نمیام خودت برو ولم کن دست از سرم بردار
دا یون:اوک پس من میرم لباسامو بپوشم برم خونه رزی شام هم همونجام توهم از بیرون غذا سفارش بده بخور
شوگا:مراقب خودت باش
رفتم تو اتاق و لباسامو پوشیدم و یه چند تا خرت و پرت هم برداشتم توی راه بخوریم از پله ها اومدم پایین داشتم میرفتم بیرون
شوگا:مراقب خود باش ابجی کوچولوی من
دایون:با اینکه از بوس بدت میاد ولی شرمنده بوست میکنم
دویدم رفتم بوسش کردم و رفتم
شوگا:یااا نکن...
دا یون: اقای معلم ن
بچه ها: ها؟ دا یون مین یونگی برادر توعه،ن این امکان نداره،ایش خوش به حالش چه برادر مهربون و خوشکلی داره هوف
دا یون:ممنونم بچه ها بله برادرمه(با قیافه درهم) ببخشید من میرم خونه با اجازه
اومدم از کلاس برم بیرون خوردم به یه پسره که عطرشمثل عطر شوگا بود ،سرمو اوردم بالا دیدم خودشه
دا یون:ایش خر مگس(زیر لب خودش فهمید)اینجا چه کار میکنی برو بیرون بدو
شوگا:اخی ابجی مهربونم الان میریم خونه حسابتو میرسم ،نمیخام برم
با زور هلش دادم بیرون و دستشو گرفتم و بردم تو ماشین و گفتم:شوگاااا زده به سرت احمق خر ، برا من بد میشه هوف فهمیدن تو خر داداشمی
شوگا:یاااا مگه بهت نگفتم درست حرف بزن ها
دا یون:دلم نمیخاد ،بچه پرو
شوگا:هوف ، مدرسه خوبی داری منم میخام بیام اینجا درس بخونم
دا یون:چییییی؟(با تعجب)،مگه زده به سرت هوی نکن شوگا توروخدا بدبختمون نکن دیگه هر روز بریزن دم خونه هوف
شوگا:دلم میخاد بیام اینجا درس بخونم محیط خوبی داره اسم مدرستون چیه اصلا حواسم نبود
دا یون:هوف نمیخام بهت بگم
شوگا :نگو اونجا نوشته، مدرسه سه بوم ، پس اسمش اینه ها
دا یون:ایش خر برو خونه زود باش امشب در ضمن خونه نیستم
شوگا:پس کجایی من اجازه نمیدم ابجی کوچولوم جایی بره بدون من ، بریم خونه
کل راه فقط بهش اصرار میکردم و اون هی میگفت ن نمیزارم جایی بری بدون من خطرناکه و کلی چرت و پرت دیگه
دا یون:یا ای برادر گرامی من هنوز شماره همسر ایندت رو دارم با اجازه من رفتم تو اتاق بای
دویدم و رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم و شوگا هم همینجور بهم میگفت نکن
شوگا:یاااا دا یون در رو باز کن،باتوعم زنگ میزنم بابا میگم میخای شب بری بیرن
دا یون:اقای خبر چین از بابا اجازه گرفتم بعدشم مگه مت بچم سر خر ۲۰ سالمه عامو اگه از پشت در نری کنار به دوست دخترت میگم که داشنی با بچه های کلاس لاس میزدیا
شوگا:باشه بیا بیرون کارت ندارم بیا بیرون
از اتاق اومدم بیرون اروم دیدم عصبانیه یه کوچولو از دستم به خاطر همین سعی کردم رو مخش راه نرم و گفتم:ما میخایم با رزی و برادرش بریم جنگل ،میای بریم
شوگا :جنگل اونم شب مگه زده به سرتون دیوانه ها
دا یون:خیلی حال میده بیا بریم دیگه توروخدا
شوگا:ن من نمیام خودت برو ولم کن دست از سرم بردار
دا یون:اوک پس من میرم لباسامو بپوشم برم خونه رزی شام هم همونجام توهم از بیرون غذا سفارش بده بخور
شوگا:مراقب خودت باش
رفتم تو اتاق و لباسامو پوشیدم و یه چند تا خرت و پرت هم برداشتم توی راه بخوریم از پله ها اومدم پایین داشتم میرفتم بیرون
شوگا:مراقب خود باش ابجی کوچولوی من
دایون:با اینکه از بوس بدت میاد ولی شرمنده بوست میکنم
دویدم رفتم بوسش کردم و رفتم
شوگا:یااا نکن...
۶۵.۱k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.