tough love part
tough love part26 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
هرچند از این جمع و مهموناش به نوعی نفرت داشتم چون همشون به یه نوعی ازم متنفر بودن
نصفشون بخاطر اینکه از جونگ کوک شوت دوبار جدا شدم و قراره با یه نفر ازدواج کنم و بقیشونم بخاطر اینکه با جونگ کوک ازدواج کردم و زن سابقش بودم
نگاهای ناجوری تحویلم میدادن طوریکه احساس می کردم لختم احساس ضعف می کردم انگار هیچکسی رو تو این جمع غریب که داشتن با عطرای تندشون خفم می کردن به عنوان حامی بالا سرم نداشتم
انگار تو دام گرگ های گرسنه و یکی وحشی تر از اون یکی اسیر شدم
تا قبل از اینکه عروس خاندان محترمشون بودم و پدر شوهرم زنده بود انقدر بینشون احساس تنهایی و غریبی نمی کردم
اما با این وجود همیشه دسته ای از دخترا بودن که با کنایه پیشنهاد دوستی میدادن تا کوچیکت کنن بخاطر همین دور به عالمه دختر با تیپای ناجور که یکی یکی بدتر از قبلی ها بودن سمتم نزدیک میشدن
لباسای خیلی باز اغلب صورتی یا سفید بودن فقط من و میویس بینشون سیاه پوشیده بودیم بخاطر همین زیاد احساس متفاوت بودن نمی کردم طوری که احساس کنم انگشت نمای بقیه شدم
صدای پچ پچای درگوشی نفرت انگیز شون حتی از دور دورا به گوشم می رسید و باعث میشد بیشتر دیوونه شم طوری که کنترلمو از دست بدم
یکی از دختر عمو های ➖: شنیدم قراره دوباره ازدواج کنی برات خیلی خوشحالم خوبه که فهمیدی لایق بودن با جونگ کوک نیستی
دومی: اصلا ارزش اینو نداره که جونگ کوک انقدر خودشو براش میکشه که پیشش برگرده واقعاً حیف
سومی: چرا حیف؟ این دختره جونم کوک رو جادو کرده که برای همه چیز کور شده چشم نداره مارو ببینه
چهارمی: درباره جونگ کوک من اینجوری حرف نزنینا... خانم کلویی فهمیدی چی گفتم؟ جونگ کوک هم ازش دل سرد شده فقط بیچاره خودشو امیدوار کرده که ات پیشش برمیگرده از این بابت واقعاً دلم برای کوکی جونم می سوزه که انقدر برای همچین الماس فیکی که درخششی نداره احساس تعصب میکنه اما کو که ایشون قدر عشقم جونگ کوک رو بدونن
کلویی: هوییی مواظب حرف زدنت باش بفهم چی از تو تو دهن کوچولوت میاد بیرون جونگ کوک منو عشقم صدا میزنی
میویس: بسه دیگه تمومش کنی مثل سگ و گربه افتادین به جون هم می خواین مادر بزرگ پیرمونو دم آخریه سکته بدین؟
کلویی:اونی که باید تنبیهش کرد و یقشو گرفت همین خانومیه که اینجا وایساده (به من اشاره می کرد)
اون باعث شد هم مامان بزرگ سکته ی اولش رو بزنه که حالا به این روز افتاده هم باعث مرد پدر شوهرش شد اون پدر تو و شوهرش و عموی مارو کشت
ازت متنفرم ات ایکاش توبجای عموم مرده بودی
اینو گفت و سریع همراه با بقیه دخترا ازکنارم با تنه ردشد و رفتن چه بهتر گورشونو خودشون گم کنن
جونگ کوک پرستای آشغال ازتون متنفرم
اون مقصره
شرط: ۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان ات
هرچند از این جمع و مهموناش به نوعی نفرت داشتم چون همشون به یه نوعی ازم متنفر بودن
نصفشون بخاطر اینکه از جونگ کوک شوت دوبار جدا شدم و قراره با یه نفر ازدواج کنم و بقیشونم بخاطر اینکه با جونگ کوک ازدواج کردم و زن سابقش بودم
نگاهای ناجوری تحویلم میدادن طوریکه احساس می کردم لختم احساس ضعف می کردم انگار هیچکسی رو تو این جمع غریب که داشتن با عطرای تندشون خفم می کردن به عنوان حامی بالا سرم نداشتم
انگار تو دام گرگ های گرسنه و یکی وحشی تر از اون یکی اسیر شدم
تا قبل از اینکه عروس خاندان محترمشون بودم و پدر شوهرم زنده بود انقدر بینشون احساس تنهایی و غریبی نمی کردم
اما با این وجود همیشه دسته ای از دخترا بودن که با کنایه پیشنهاد دوستی میدادن تا کوچیکت کنن بخاطر همین دور به عالمه دختر با تیپای ناجور که یکی یکی بدتر از قبلی ها بودن سمتم نزدیک میشدن
لباسای خیلی باز اغلب صورتی یا سفید بودن فقط من و میویس بینشون سیاه پوشیده بودیم بخاطر همین زیاد احساس متفاوت بودن نمی کردم طوری که احساس کنم انگشت نمای بقیه شدم
صدای پچ پچای درگوشی نفرت انگیز شون حتی از دور دورا به گوشم می رسید و باعث میشد بیشتر دیوونه شم طوری که کنترلمو از دست بدم
یکی از دختر عمو های ➖: شنیدم قراره دوباره ازدواج کنی برات خیلی خوشحالم خوبه که فهمیدی لایق بودن با جونگ کوک نیستی
دومی: اصلا ارزش اینو نداره که جونگ کوک انقدر خودشو براش میکشه که پیشش برگرده واقعاً حیف
سومی: چرا حیف؟ این دختره جونم کوک رو جادو کرده که برای همه چیز کور شده چشم نداره مارو ببینه
چهارمی: درباره جونگ کوک من اینجوری حرف نزنینا... خانم کلویی فهمیدی چی گفتم؟ جونگ کوک هم ازش دل سرد شده فقط بیچاره خودشو امیدوار کرده که ات پیشش برمیگرده از این بابت واقعاً دلم برای کوکی جونم می سوزه که انقدر برای همچین الماس فیکی که درخششی نداره احساس تعصب میکنه اما کو که ایشون قدر عشقم جونگ کوک رو بدونن
کلویی: هوییی مواظب حرف زدنت باش بفهم چی از تو تو دهن کوچولوت میاد بیرون جونگ کوک منو عشقم صدا میزنی
میویس: بسه دیگه تمومش کنی مثل سگ و گربه افتادین به جون هم می خواین مادر بزرگ پیرمونو دم آخریه سکته بدین؟
کلویی:اونی که باید تنبیهش کرد و یقشو گرفت همین خانومیه که اینجا وایساده (به من اشاره می کرد)
اون باعث شد هم مامان بزرگ سکته ی اولش رو بزنه که حالا به این روز افتاده هم باعث مرد پدر شوهرش شد اون پدر تو و شوهرش و عموی مارو کشت
ازت متنفرم ات ایکاش توبجای عموم مرده بودی
اینو گفت و سریع همراه با بقیه دخترا ازکنارم با تنه ردشد و رفتن چه بهتر گورشونو خودشون گم کنن
جونگ کوک پرستای آشغال ازتون متنفرم
اون مقصره
شرط: ۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
- ۴۷.۵k
- ۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط