برده عشق
برده عشق
P⁹
....
کاملیا: بچه خودت مامان بزرگ..
دستاش رو از روی شونه هام برداشت و روبروم اومد زبونش رو درآورد و با قدم های سریع وارد اتاقش شد..
م،الیزه: ول کن الیزه..میدونی که اون همیشه همنجوریه
الیزه: اما الان بزرگ شده باید رفتار های بچهگونش رو بزاره کنار..
م،الیزه: چند وقت دیگه ۱۸ سالش میشه..پس الان شاد نباشه کِی باشه..منو بابات تصمیم گرفتیم بهش سخت نگیرم..مطمئنم اونم مث تو یه دختر هوشیاره..
الیزه: اما من مطمئن نیستم.. خب ولش..بابا کجاست..
حرفم تموم نشده بود که صدای در و بعدش صدا بابام اومد..برگشتم به سمت در ..
بابام در حالکه دستاش پُر بود از بسته های کوچیک و بزرگ..وارد خونه شد..مامانم از جاش بلند شد تا کمک بابا بره..
از جام پاشدم و به سمت بابام رفتم..
الیزه: سلام بابایی..
حین اینکه منو تو آغوش کشید جوابم رو داد..
ب،الیزه: خوش اومدی دخترم...دیر کردی...
الیزه: واسه ترافیک بود..
ازم جدا شد..و دستاش رو روی شونه ام گذاشت و دوباره لب تر کرد..
ب،الیزه: خوشحالم بعدی مدت ها میتونم دوباره ببینمت..
الیزه: منم..
دستش رو گرفتم و به سمت صندلی ها رفتيم رو یکی از صندلی ها نشست منم کنارش نشستم..مامانم بعدی آوردن دو فنجون قهوه دیگه کنارمون نشست..
مدتی باهم حرف زدیم و بعدش من بلند شدم..
الیزه: اتاقم همون قبلیه..
م،الیزه: آره عزیزم..
الیزه:باشه..
ساکم رو برداشتم و به سمت اتاقم رفتم..
در اتاق رو باز کردم و وارد اتاق که ۱ سال بیشتر میشد ازش جدا شده بودم شدم..اتاق که خاطره ها خوب و بدم توش رقم خورده بود..
پنجره اتاق رو باز کردم..نسيم ملایم باد شاخه های درختان که با برف پوشیده شده بود رو نوازشش میکرد..نفسم رو رها کردم و دوباره نفس عمیق کشیدم..
عاشق طبیعت بودم و بیشتر از اون قدم زدن تو هوا بارونی زیر درخت های شهرم..
چون یاد بچهگیم میافتادم..با یاد اون خاطرات لبخندی گرمی سراغ لبام اومد..میان اون همه خاطره..کليسا شهر و یادم اومد..چون بیشترین خاطره هارو اونجا ساخته بودم..از پیدا کردن یه 'amireux' تا از دست دادنش..
'amireux'"حس که بالاتر از دوستیه و کمتر از عشق"
من فقط تونستم با دو نفر این حس و داشته باشم یکی تانیا و یکی الارز..الارز...الانم حس میکنم زنده ست و کنارم داره نفس میکشه.. با اینکه سالهاست از دستش دادم..
پنجره رو بستم..و یه لباس با حوله از ساکم برداشتم و وارد حموم تو اتاقم شدم..
بعدی یه سفر شاید آب گرم بیتونه کمکم کنه..تا از کریسمس لذت ببرم.
غلط املایی بود معذرت 💫
P⁹
....
کاملیا: بچه خودت مامان بزرگ..
دستاش رو از روی شونه هام برداشت و روبروم اومد زبونش رو درآورد و با قدم های سریع وارد اتاقش شد..
م،الیزه: ول کن الیزه..میدونی که اون همیشه همنجوریه
الیزه: اما الان بزرگ شده باید رفتار های بچهگونش رو بزاره کنار..
م،الیزه: چند وقت دیگه ۱۸ سالش میشه..پس الان شاد نباشه کِی باشه..منو بابات تصمیم گرفتیم بهش سخت نگیرم..مطمئنم اونم مث تو یه دختر هوشیاره..
الیزه: اما من مطمئن نیستم.. خب ولش..بابا کجاست..
حرفم تموم نشده بود که صدای در و بعدش صدا بابام اومد..برگشتم به سمت در ..
بابام در حالکه دستاش پُر بود از بسته های کوچیک و بزرگ..وارد خونه شد..مامانم از جاش بلند شد تا کمک بابا بره..
از جام پاشدم و به سمت بابام رفتم..
الیزه: سلام بابایی..
حین اینکه منو تو آغوش کشید جوابم رو داد..
ب،الیزه: خوش اومدی دخترم...دیر کردی...
الیزه: واسه ترافیک بود..
ازم جدا شد..و دستاش رو روی شونه ام گذاشت و دوباره لب تر کرد..
ب،الیزه: خوشحالم بعدی مدت ها میتونم دوباره ببینمت..
الیزه: منم..
دستش رو گرفتم و به سمت صندلی ها رفتيم رو یکی از صندلی ها نشست منم کنارش نشستم..مامانم بعدی آوردن دو فنجون قهوه دیگه کنارمون نشست..
مدتی باهم حرف زدیم و بعدش من بلند شدم..
الیزه: اتاقم همون قبلیه..
م،الیزه: آره عزیزم..
الیزه:باشه..
ساکم رو برداشتم و به سمت اتاقم رفتم..
در اتاق رو باز کردم و وارد اتاق که ۱ سال بیشتر میشد ازش جدا شده بودم شدم..اتاق که خاطره ها خوب و بدم توش رقم خورده بود..
پنجره اتاق رو باز کردم..نسيم ملایم باد شاخه های درختان که با برف پوشیده شده بود رو نوازشش میکرد..نفسم رو رها کردم و دوباره نفس عمیق کشیدم..
عاشق طبیعت بودم و بیشتر از اون قدم زدن تو هوا بارونی زیر درخت های شهرم..
چون یاد بچهگیم میافتادم..با یاد اون خاطرات لبخندی گرمی سراغ لبام اومد..میان اون همه خاطره..کليسا شهر و یادم اومد..چون بیشترین خاطره هارو اونجا ساخته بودم..از پیدا کردن یه 'amireux' تا از دست دادنش..
'amireux'"حس که بالاتر از دوستیه و کمتر از عشق"
من فقط تونستم با دو نفر این حس و داشته باشم یکی تانیا و یکی الارز..الارز...الانم حس میکنم زنده ست و کنارم داره نفس میکشه.. با اینکه سالهاست از دستش دادم..
پنجره رو بستم..و یه لباس با حوله از ساکم برداشتم و وارد حموم تو اتاقم شدم..
بعدی یه سفر شاید آب گرم بیتونه کمکم کنه..تا از کریسمس لذت ببرم.
غلط املایی بود معذرت 💫
۱۷.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.