فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۲۱
فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۲۱
جانگ کوک دستشو انداخت دور گردنم و با شیطنت گفت-حالا که اینجوریه و کسی فیلم ترسناکو پیشنهاد نداد فیلم ترسناک میبینیم!،-عزیزم خودتم میدونی که فیلم ترسناک دوس ندارم،جانگ کوک-عزیزم فک کنم بدونی که منم عاشق فیلم ترسناکم!!!،خندیدن...دستاشو دور بدنم پیچوند و لباش و گذاشت روی گوشم جانگ کوک-نترس عزیزم...نمیزارم لولو بیاد بخورتت!!!،و گونه مو بوسید...شوگا-اَه اَه اَه،سوکجین-به به به!!!،جیمین-چَه چَه چَه،...بعد یه عالمه مسخره بازی بالاخره فیلم ترسناک و گذاشتن:/...۱۵ دیقه از شروع فیلم گذشته بود و هیچی نشده تو بغل جانگ کوک قایم شده بودم از ترس اینکه هر لحظه ممکنه اتفاقی که نباید ببینم و ببینم!دختره تنها تو تخت دراز کشیده بود و همه جا تاریک بود...خدا کارگردان همه ی فیلم ترسناکارو...:/!!!ی عروسک خیلی ترسناک و بی ریختم تو بغلش بود ک احتمالا عروسک خوابش تشریف داشت:/این عروسک خواب من باشه خودمو تو جا خیس میکنم:|اصن تخته رو ب عروسکه میدم مال خودش خودم میرم رو پشت بوم میخوابم:|...عروسکه دکمه اوازش روشن شده بود و داشت اواز میخوند ک دختره از خواب پرید!!!بدبخت کرک و پراش ریخت:|دکمه اواز عروسک و خاموش کرد و دوباره دراز کشید و ب عروسکه خیره شد...یهو
سر عروسک ب طرفش برگشت ک دختره و من همزمان جیغ کشیدیم!!!جوری همزمان بود ک انگار من جیغ نکشیدم:|دیدم کسی نفهمید جیغ زدم خیالم راحت شد و خودمو بیشتر به جانگ کوک فشار دادم اونم بغلم کرد و اروم گفت-نترس بابا فقط فیلمه،-بهت گفتم که میترسم...اصن من تو این ی مورد هیچ جوره جنبه ندارم!،جانگ کوک-میخوای دیگه نبینی؟، که صدای جیغ از تو فیلمه اومد ناخوداگاه یه نگاه کوتاه و فضولانه به فیلم انداختم و دیدم...عروسکه یه چیز تیز و داره فرو میکنه تو گردن دختره!!!...صورتمو فرو کردم تو سینه ی جانگ کوک و جیغ خفه ای که به زور شنیده میشد کشیدم...که دیگه صدا نیومد چشمامو باز کردم دیدم تلویزیون خاموشه-اِ چی شد؟،جانگ کوک-خاموشش کردم!...خیلی ترسیدی عزیزم؟؟!،ترسیدم؟من ترسیدم؟؟؟داشتم جون میدادم!!!کم مونده بود خودمو خیس کنم:::///!!!-اوه ممنون عزیزم...بچه ها خیلی ببخشید من میرم توی اتاق میتونید دوباره فیلمتونو ببینید،هوسوک-نه نه من بمیرمم دیگه فیلم ترسناک نگا نمیکنم،یونگی-اوهوم خیلی چرت بود،جیمین-اه اه اه چقدم طبیعی ساخته بودنش لامصبُ، و بلند شد داشت میرفت که پاش رفت رو چیزی و دادش رف هوا جیمین-وایییییییییییییی ماااااامااااااان!!!،همه نگاش کردیم جیمین-هِه هِه،و اون کتابی که پا گذاشته بود روش و از رو زمین برداشت و گفت-خواستم سر ب سرتون بزارم!،خندیدیم ولی ما که میدونستیم واقعا ترسیده بوده😂...
تعداد لایک ها ب ۲۰ برسه همین امشب دو تا پارت دیگه براتون میزارم♡
جانگ کوک دستشو انداخت دور گردنم و با شیطنت گفت-حالا که اینجوریه و کسی فیلم ترسناکو پیشنهاد نداد فیلم ترسناک میبینیم!،-عزیزم خودتم میدونی که فیلم ترسناک دوس ندارم،جانگ کوک-عزیزم فک کنم بدونی که منم عاشق فیلم ترسناکم!!!،خندیدن...دستاشو دور بدنم پیچوند و لباش و گذاشت روی گوشم جانگ کوک-نترس عزیزم...نمیزارم لولو بیاد بخورتت!!!،و گونه مو بوسید...شوگا-اَه اَه اَه،سوکجین-به به به!!!،جیمین-چَه چَه چَه،...بعد یه عالمه مسخره بازی بالاخره فیلم ترسناک و گذاشتن:/...۱۵ دیقه از شروع فیلم گذشته بود و هیچی نشده تو بغل جانگ کوک قایم شده بودم از ترس اینکه هر لحظه ممکنه اتفاقی که نباید ببینم و ببینم!دختره تنها تو تخت دراز کشیده بود و همه جا تاریک بود...خدا کارگردان همه ی فیلم ترسناکارو...:/!!!ی عروسک خیلی ترسناک و بی ریختم تو بغلش بود ک احتمالا عروسک خوابش تشریف داشت:/این عروسک خواب من باشه خودمو تو جا خیس میکنم:|اصن تخته رو ب عروسکه میدم مال خودش خودم میرم رو پشت بوم میخوابم:|...عروسکه دکمه اوازش روشن شده بود و داشت اواز میخوند ک دختره از خواب پرید!!!بدبخت کرک و پراش ریخت:|دکمه اواز عروسک و خاموش کرد و دوباره دراز کشید و ب عروسکه خیره شد...یهو
سر عروسک ب طرفش برگشت ک دختره و من همزمان جیغ کشیدیم!!!جوری همزمان بود ک انگار من جیغ نکشیدم:|دیدم کسی نفهمید جیغ زدم خیالم راحت شد و خودمو بیشتر به جانگ کوک فشار دادم اونم بغلم کرد و اروم گفت-نترس بابا فقط فیلمه،-بهت گفتم که میترسم...اصن من تو این ی مورد هیچ جوره جنبه ندارم!،جانگ کوک-میخوای دیگه نبینی؟، که صدای جیغ از تو فیلمه اومد ناخوداگاه یه نگاه کوتاه و فضولانه به فیلم انداختم و دیدم...عروسکه یه چیز تیز و داره فرو میکنه تو گردن دختره!!!...صورتمو فرو کردم تو سینه ی جانگ کوک و جیغ خفه ای که به زور شنیده میشد کشیدم...که دیگه صدا نیومد چشمامو باز کردم دیدم تلویزیون خاموشه-اِ چی شد؟،جانگ کوک-خاموشش کردم!...خیلی ترسیدی عزیزم؟؟!،ترسیدم؟من ترسیدم؟؟؟داشتم جون میدادم!!!کم مونده بود خودمو خیس کنم:::///!!!-اوه ممنون عزیزم...بچه ها خیلی ببخشید من میرم توی اتاق میتونید دوباره فیلمتونو ببینید،هوسوک-نه نه من بمیرمم دیگه فیلم ترسناک نگا نمیکنم،یونگی-اوهوم خیلی چرت بود،جیمین-اه اه اه چقدم طبیعی ساخته بودنش لامصبُ، و بلند شد داشت میرفت که پاش رفت رو چیزی و دادش رف هوا جیمین-وایییییییییییییی ماااااامااااااان!!!،همه نگاش کردیم جیمین-هِه هِه،و اون کتابی که پا گذاشته بود روش و از رو زمین برداشت و گفت-خواستم سر ب سرتون بزارم!،خندیدیم ولی ما که میدونستیم واقعا ترسیده بوده😂...
تعداد لایک ها ب ۲۰ برسه همین امشب دو تا پارت دیگه براتون میزارم♡
۷.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.