فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۲۰
فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۲۰
با این حرفش نبض قلبم جوری تند شد ک حس میکردم داره از کار میوفته!صدای قلبم خیلی راحت ب گوش میخور!انگار سعی داشت با صداش جانگ کوک و از هر کاری ک ممکن بود منصرف کنه!منظورش چیه؟نکنه...!!!نه بابا...ولی...نه اصن ممکن نی...در اتاق خوابشو باز کرد و داخلش شدیم بلافاصله روی تخت نشوندتم و بعد از کمی مکث رفت سمت میز کارش و توی کشوشو گشت!_میشه بگی داری چیکار میکنی؟!،جانگ کوک_هی اروم باش...تا حالا ب این فک کردی ک ما ی چیزیو تو فیلم بازی کردنمون فراموش کردیم؟؟!،یکم فک کردم_اوم چیزی یادم...،حرفمو با دیدن دستم قطع کردم و رفتم تو شک!!!جانگ کوک با عجله اومد سمتم و گفت_درسته...حلقه رو فراموش کردیم...اومیدوارم کسی تا الان ب این دقت نکرده باشه!!!،جلوی پاهام زانو زد و انگشتر و با ی حرکت دستم کرد..._جانگ کوک ی سوال!،جانگ کوک_میشنوم،_تا کِی میخوایم نقش بازی کنیم؟تا کِی نباید واقعیتو بفهمن؟،جانگ کوک_عاه خب...بهشون میگم...ولی نه ب این زودیا!،_میتونم بپرسم چرا زودتر بهشون نمیگی؟،جانگ کوک_دختر خوبی باش و انقد سوال نکن خب؟!،_خیلی خب...فقط بدون وضعیتم و دوس ندارم!!!،جانگ کوک_متاسفم...ولی هر وضعیتی باب میل ادم نی...مگه نه؟،فقط نگاش کردم و چیزی نگفتم ک لبخند زد جانگ کوک_درکت میکنم ولی توام باید منو درک کنی،_وضعیت من سخت تره!،خندید جانگ کوک_باشه باشه تسلیم شدم پرنسس!!!،
خندیدم...وقتی گفت پرنسس...انگار زیر دلم پروانه ها پر زدن و قلقلکم اومد!ولی چرا؟نکنه ازش خوشم اومده؟؟؟دستمو گرفت و بهش نگا کرد جانگ کوک_انگشتر اونقد خوشگل نی ک تو دستت انقد خودنمایی میکنه...خوشگله!،لبخند زدم_اونی ک خریداَتش خوش سلیقه اس!،خندید و دستشو کنار دستم نگه داشت تا حلقش معلوم باشه جانگ کوک_نیگا فک نکن فقط خودت داری منم دارم!!!،خندیدم_قشنگن...چقد بابتشون پول دادی؟،جانگ کوک_مگه مهمه؟تو فقط هر چی بخواه من واسط فراهم میکنم!،_کوک ممنون...نمیخوام کاری کنی ک بعد شرمندت شم و نتونم جبران کنم!،جانگ کوک_نیازی ب جبران نیس...فقط نقشتو درست ایفا کن همین!،سر تکون دادم جانگ کوک_بریم پیش بقیه؟،_بریم،و رفتیم پیش بقیه و رو کاناپه ی روبه رو تلویزیون نشستیم و تلویزیون و روشن کرد سوکجین-بچولا فیلم ببینیم؟،یونگی-خواهشا هر چی میزارید عاشقانه نزارید اون شب تا ی هفته تا ی زوج عاشق و میدیدم حالت تهوع میگرفتم!!!،جیمین و تهیونگ همزمان-عشقانه بزار،یونگی با ی فیس شدیدا پوکر نگاشون کرد ک خندیدن...هوسوک و جانگ کوک-نخیرم کمدی بزار،سوکجین-وز وز نکنید بینم عروس گلم چی میخواد!،همه زدن زیر خنده-نظری ندارم،سوکجین-تارف میکنی خواهر؟؟؟،خندیدیم-خواهر من ک با خواهرم تارف ندارم!!!،ایندفه پاره شدن اَ خنده!!!
حمایتتت♡
با این حرفش نبض قلبم جوری تند شد ک حس میکردم داره از کار میوفته!صدای قلبم خیلی راحت ب گوش میخور!انگار سعی داشت با صداش جانگ کوک و از هر کاری ک ممکن بود منصرف کنه!منظورش چیه؟نکنه...!!!نه بابا...ولی...نه اصن ممکن نی...در اتاق خوابشو باز کرد و داخلش شدیم بلافاصله روی تخت نشوندتم و بعد از کمی مکث رفت سمت میز کارش و توی کشوشو گشت!_میشه بگی داری چیکار میکنی؟!،جانگ کوک_هی اروم باش...تا حالا ب این فک کردی ک ما ی چیزیو تو فیلم بازی کردنمون فراموش کردیم؟؟!،یکم فک کردم_اوم چیزی یادم...،حرفمو با دیدن دستم قطع کردم و رفتم تو شک!!!جانگ کوک با عجله اومد سمتم و گفت_درسته...حلقه رو فراموش کردیم...اومیدوارم کسی تا الان ب این دقت نکرده باشه!!!،جلوی پاهام زانو زد و انگشتر و با ی حرکت دستم کرد..._جانگ کوک ی سوال!،جانگ کوک_میشنوم،_تا کِی میخوایم نقش بازی کنیم؟تا کِی نباید واقعیتو بفهمن؟،جانگ کوک_عاه خب...بهشون میگم...ولی نه ب این زودیا!،_میتونم بپرسم چرا زودتر بهشون نمیگی؟،جانگ کوک_دختر خوبی باش و انقد سوال نکن خب؟!،_خیلی خب...فقط بدون وضعیتم و دوس ندارم!!!،جانگ کوک_متاسفم...ولی هر وضعیتی باب میل ادم نی...مگه نه؟،فقط نگاش کردم و چیزی نگفتم ک لبخند زد جانگ کوک_درکت میکنم ولی توام باید منو درک کنی،_وضعیت من سخت تره!،خندید جانگ کوک_باشه باشه تسلیم شدم پرنسس!!!،
خندیدم...وقتی گفت پرنسس...انگار زیر دلم پروانه ها پر زدن و قلقلکم اومد!ولی چرا؟نکنه ازش خوشم اومده؟؟؟دستمو گرفت و بهش نگا کرد جانگ کوک_انگشتر اونقد خوشگل نی ک تو دستت انقد خودنمایی میکنه...خوشگله!،لبخند زدم_اونی ک خریداَتش خوش سلیقه اس!،خندید و دستشو کنار دستم نگه داشت تا حلقش معلوم باشه جانگ کوک_نیگا فک نکن فقط خودت داری منم دارم!!!،خندیدم_قشنگن...چقد بابتشون پول دادی؟،جانگ کوک_مگه مهمه؟تو فقط هر چی بخواه من واسط فراهم میکنم!،_کوک ممنون...نمیخوام کاری کنی ک بعد شرمندت شم و نتونم جبران کنم!،جانگ کوک_نیازی ب جبران نیس...فقط نقشتو درست ایفا کن همین!،سر تکون دادم جانگ کوک_بریم پیش بقیه؟،_بریم،و رفتیم پیش بقیه و رو کاناپه ی روبه رو تلویزیون نشستیم و تلویزیون و روشن کرد سوکجین-بچولا فیلم ببینیم؟،یونگی-خواهشا هر چی میزارید عاشقانه نزارید اون شب تا ی هفته تا ی زوج عاشق و میدیدم حالت تهوع میگرفتم!!!،جیمین و تهیونگ همزمان-عشقانه بزار،یونگی با ی فیس شدیدا پوکر نگاشون کرد ک خندیدن...هوسوک و جانگ کوک-نخیرم کمدی بزار،سوکجین-وز وز نکنید بینم عروس گلم چی میخواد!،همه زدن زیر خنده-نظری ندارم،سوکجین-تارف میکنی خواهر؟؟؟،خندیدیم-خواهر من ک با خواهرم تارف ندارم!!!،ایندفه پاره شدن اَ خنده!!!
حمایتتت♡
۹.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.