ارباب مهربون من پارت ۲۷ فیک بی تی اس
ارباب مهربون من پارت ۲۷ #فیک_بی_تی_اس
دکتر که رفت جیمین اومد نشست رو تخت کنار ا.ت و با خودش حرف میزد
_: لعنتی من دوست داشتم چطور تونستی اینکارو کنی؟ .... هر بار که باهات اینجوری رفتار میکنم و تو حالت بد میشه من خودم بیشتر عذاب میکشم ... چرا این کارو کردی؟ چی کم داشتم از اون؟ باهات بد رفتار کردم؟ بهت دست زدم؟ دوست نداشتم؟ (بعض شدید)
که یهو در اتاق باز شد و اون دختره اومد تو
دختره: اوپا چیشده نمیای؟
_: گمشو از خونم بیرون
دختره : منظورت چیه اوپااااا
_: گفتم گمشو(داد)
دختره ترسید و رفت و جیمین هم کنار ا.ت دراز کشید
دوساعت بعد
جیمین ویو
نخوابیده بودم ... خوابم نمیومد و نگرانش بودم که دیدم چشماشو باز کرد
_:ا.ت؟ خوبی؟
+: اوهوم
_: چت شده بود؟
+: چه اهمیتی داره؟
_: ینی چی میگم چت شده بود؟
+: مهم نیس
_: چطور مهم نیس حالت مث چی بد بود فک میکنی ندیدم؟
+: عادیه میشه هر از گاهی
_: چی؟ قبلا هم شده چرا نگفتی بهم؟
+: نه چند سال بود اتفاق نیوفتاده بود
_: قبلا چرا میشد؟
+: از اون آتیش سوزی به بعد هروقت استرس میگرفتم یا ناراحت و عصبی میشدم این اتفاق میوفتاد .... چند سال بود نشده بودم دوباره شروع شده فک کنم
_: خب دارویی چیزی؟
+: دارم.... قرص اعصاب
_: آهان ... راستی چون حالت بد شده فک نکن بخشیدمت تو یه دختری که فقط دنبال پوله
این و گفت و رفت بیرون از اتاق
ا.ت ویو
این چشه یه بار نگرانم میشه یه بار بهم توهین میکنه منظورش از این کارا چیه؟ ذهنمو به هم میریزه ... بیخیال اینا شد و گرفتم به زور خوابیدم
شرطا ۲۸۵ فالور
دکتر که رفت جیمین اومد نشست رو تخت کنار ا.ت و با خودش حرف میزد
_: لعنتی من دوست داشتم چطور تونستی اینکارو کنی؟ .... هر بار که باهات اینجوری رفتار میکنم و تو حالت بد میشه من خودم بیشتر عذاب میکشم ... چرا این کارو کردی؟ چی کم داشتم از اون؟ باهات بد رفتار کردم؟ بهت دست زدم؟ دوست نداشتم؟ (بعض شدید)
که یهو در اتاق باز شد و اون دختره اومد تو
دختره: اوپا چیشده نمیای؟
_: گمشو از خونم بیرون
دختره : منظورت چیه اوپااااا
_: گفتم گمشو(داد)
دختره ترسید و رفت و جیمین هم کنار ا.ت دراز کشید
دوساعت بعد
جیمین ویو
نخوابیده بودم ... خوابم نمیومد و نگرانش بودم که دیدم چشماشو باز کرد
_:ا.ت؟ خوبی؟
+: اوهوم
_: چت شده بود؟
+: چه اهمیتی داره؟
_: ینی چی میگم چت شده بود؟
+: مهم نیس
_: چطور مهم نیس حالت مث چی بد بود فک میکنی ندیدم؟
+: عادیه میشه هر از گاهی
_: چی؟ قبلا هم شده چرا نگفتی بهم؟
+: نه چند سال بود اتفاق نیوفتاده بود
_: قبلا چرا میشد؟
+: از اون آتیش سوزی به بعد هروقت استرس میگرفتم یا ناراحت و عصبی میشدم این اتفاق میوفتاد .... چند سال بود نشده بودم دوباره شروع شده فک کنم
_: خب دارویی چیزی؟
+: دارم.... قرص اعصاب
_: آهان ... راستی چون حالت بد شده فک نکن بخشیدمت تو یه دختری که فقط دنبال پوله
این و گفت و رفت بیرون از اتاق
ا.ت ویو
این چشه یه بار نگرانم میشه یه بار بهم توهین میکنه منظورش از این کارا چیه؟ ذهنمو به هم میریزه ... بیخیال اینا شد و گرفتم به زور خوابیدم
شرطا ۲۸۵ فالور
۱۴.۹k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.