پدرخوانده part 4
پدرخوانده part 4
با احساس اینکه یکی داره صدام میزنه بیدار شدم یکم که ویندوزم بالا اومد فهمیدم آجوماست
@دخترم بلند شو وقت ناهاره
+اوکی برو منم میام
@باشه
پاشدم ماسک صورتو برداشتم دست و صورتم با آب شستم خشک کردم موهامو شونه کردم دم اسبی بستم موهام خیلی بلنده تا زانومه میخوام کوتاهش کنم امیدوارم اجازه بده از اتاق اومدم بیرون از پله ها رفتم پایین نمی دونستم آشپزخونه کجاست به خاطر همین همون وسط وایسادم که آجوما اومد
@دخترم چرا نمیای؟
+آخه نمی دونم آشپزخونه کجاست
@دنبالم بیا
+بش
دنبال آجوما رفتم رسیدیم آشپزخونه ماشالا آشپزخونش یه پا خونس
_چه عجب میخوابیدی مگه من نگفتم که همیشه سره وقت بیا هاااا؟(داد)
بدنم مورمور شد خیلی بلند داد زد
+من...وا...قعا....مع....ذرت....میخو....م...(لکنت،ترس)
_دو روز تنبیهی بهت رو دادم پرو شدی گفتم حق نداری باهاشون هم نشین بشی ولی نگفتم هرجور دوست داری باهاشون رفتار کنی(سرد)
+آخه...
_آخه نداره.....مکسسس(داد)
@بله قربان
_ببرش بندازش تو اتاق شکنجه نه بهش غذا میدین نه آب فهمیدین؟!(سرد)
@بله قربان
اون مرده که فک کنم اسمش مکس بود اومد دستمو گرفت کشید تو کل راه حتی صدامم درنیومد منو پرت کرد داخل اتاقو رفت دو روز زیاده خیلی زیاده تازه من دوز قبلم به جز آب چیزه دیگه ایی نخوردم می خواستم امروز بخورم رفتم یه گوشه سرمو گذاشتم رو پاهام اونقد فک کردم که خوابم برد.
فلش بک
تهیونگ ویو
بعد از اینکه ا.ت اون حرکاتو با میونگ کرد خیلی تعجب کردم فک کردم دختره ضعیفیه ولی انگار اشتباه فکر میکردم با آجوما رفت اتاقش و من با اینا تنها موندن
@تهیونگ یادت نرفته که واسه چی قبول کردیم هرزه هایع خونت باشیم نه؟!
_نه یادم نرفته میونگ
@خوبه پس طبق قراردادمون دختره به اندازه دو روز حبس میشه تو این دو روز منو تو عروسی میکنیم بورام و یونا هم مدارکو پیدا میکنن و بعد بای دیگه ریختمونو نمیبینی اگه کمک نکنی مدارک و اسناد املاک برادرتو پیدا کنیم قول نمیدم بهش نگم که یه دختر ۱۸ساله آوردی تو خونت یا می خواستی بر علیهش اقدام کنی خب؟!
_باشه،باشه فقط ساکت باش
@آفرین
پایان فلش بک
روز اول حبس ا.ت
حس خوبی نسبت به حبس بودنم ندارم آخه تهیونگ یعنی بابام اگه از دستم ناراحت میشد یا عصبانی چرا اون موقع سره دعوا اقدامی نکرد؟من دیگه نمیدونم چی بگم
داشتم به همینا فکر می کردم که در باز شد تهیونگ بود
_خب،خب،خب چرا دیروز همچین کاری کردی هاااا؟!(داد)
(تهیونگ راضی نیست این رفتارارو با ا.ت بکنه ولی میونگ مجبورش کرده)
+.......
_به نفعته جوابمو بدی
+چی بگم؟بگم خوشم نمیاد به پدر مادرم توهین بشه درک میکنی؟!نه معلومه درک نمیکنی
_خفهههههه شووووو(عربده)
تهیونگ ویو
با اینکه از کارام راضی نبودم ولی مجبورم ا.ت منو ببخش رفتم سمت شلاق ها کلفتشو برداشتم رفتم سمت ا.ت شروع کردم به زدن
_بشمورشون
+......
_نشموری بیشتر میشه پس بشموووور(داد)
+۱...۵.....۲۱....۵۰....۱۰۰....۱۴۰.....۱۸۰..........(از حال رفت)(قابل توجه ا.ت اصلا گریه نکرد حتی یه قطره اشک)
_گفتم بشمور کری؟
+.....
_ا.ت،ا.ت با توئم هعی ا.ت،ا.ت توروخدا بیدار شو(گریه)
مکسسسسسس(داد)
@ بله قربان
_دکتر خبر کن یالا زود باش
@چشم
براید استایل بغلش کردم از اون اتاق کوفتی اومدم بیرون
داشتم از پله ها میرفتم بالا که میونگ جلومو گرفت
@هعی کیم تهیونگ یادت نرفته که تو....
_خفه شوووو برو بگو برام مهم نیست جون این دختر مهم تر از منه(عربده)
میونگو کنار زدم رفتم تو اتاق خودم ا.تو گذاشتم رو تخت من چیکار کردم کل بدنش خونیه لباس خوشگلش کلا خونیه
رفتم یه دست لباس راحتی از کمد ا.ت برداشتم برگشتم تو اتاقم(اسلاید دوم)
منتظر شدم دکتر بیاد اول معاینش کنه بعد لباساشو عوض کنم
@آقای کیم چیشده؟
_دکتر وقت نداریم حالش بده
@ایشون کین؟
_دخت.... دوست دخترم
@خیله خب برید بیرون
_اما...
@لطفا بیرون
_باشه
اومدم بیرون یه نیم ساعتی میشه که اومدم بیرون پس چیشد؟!که دکتر اومد بیرون
_چیشد؟حالش خوبه؟
@نه زیاد بدنش خیلی ضعیفه معلومه ۳روزه هیچی نخورده زخماش عمیق بودن ولی پانسمانشون کردم حین درمان متوجه یه چیزی شدم که باید بهتون بگم...
_چی بگید لطفا دارم سکته میکنم از نگرانی
@خب راستیتش.....
ادامه دارد
بمانید در خماری
امیدوارم خوشتون بیاد
هرروز دوتا پارت میزارم
راستی اگه حمایت نشه دیگه نمینویسم.
با احساس اینکه یکی داره صدام میزنه بیدار شدم یکم که ویندوزم بالا اومد فهمیدم آجوماست
@دخترم بلند شو وقت ناهاره
+اوکی برو منم میام
@باشه
پاشدم ماسک صورتو برداشتم دست و صورتم با آب شستم خشک کردم موهامو شونه کردم دم اسبی بستم موهام خیلی بلنده تا زانومه میخوام کوتاهش کنم امیدوارم اجازه بده از اتاق اومدم بیرون از پله ها رفتم پایین نمی دونستم آشپزخونه کجاست به خاطر همین همون وسط وایسادم که آجوما اومد
@دخترم چرا نمیای؟
+آخه نمی دونم آشپزخونه کجاست
@دنبالم بیا
+بش
دنبال آجوما رفتم رسیدیم آشپزخونه ماشالا آشپزخونش یه پا خونس
_چه عجب میخوابیدی مگه من نگفتم که همیشه سره وقت بیا هاااا؟(داد)
بدنم مورمور شد خیلی بلند داد زد
+من...وا...قعا....مع....ذرت....میخو....م...(لکنت،ترس)
_دو روز تنبیهی بهت رو دادم پرو شدی گفتم حق نداری باهاشون هم نشین بشی ولی نگفتم هرجور دوست داری باهاشون رفتار کنی(سرد)
+آخه...
_آخه نداره.....مکسسس(داد)
@بله قربان
_ببرش بندازش تو اتاق شکنجه نه بهش غذا میدین نه آب فهمیدین؟!(سرد)
@بله قربان
اون مرده که فک کنم اسمش مکس بود اومد دستمو گرفت کشید تو کل راه حتی صدامم درنیومد منو پرت کرد داخل اتاقو رفت دو روز زیاده خیلی زیاده تازه من دوز قبلم به جز آب چیزه دیگه ایی نخوردم می خواستم امروز بخورم رفتم یه گوشه سرمو گذاشتم رو پاهام اونقد فک کردم که خوابم برد.
فلش بک
تهیونگ ویو
بعد از اینکه ا.ت اون حرکاتو با میونگ کرد خیلی تعجب کردم فک کردم دختره ضعیفیه ولی انگار اشتباه فکر میکردم با آجوما رفت اتاقش و من با اینا تنها موندن
@تهیونگ یادت نرفته که واسه چی قبول کردیم هرزه هایع خونت باشیم نه؟!
_نه یادم نرفته میونگ
@خوبه پس طبق قراردادمون دختره به اندازه دو روز حبس میشه تو این دو روز منو تو عروسی میکنیم بورام و یونا هم مدارکو پیدا میکنن و بعد بای دیگه ریختمونو نمیبینی اگه کمک نکنی مدارک و اسناد املاک برادرتو پیدا کنیم قول نمیدم بهش نگم که یه دختر ۱۸ساله آوردی تو خونت یا می خواستی بر علیهش اقدام کنی خب؟!
_باشه،باشه فقط ساکت باش
@آفرین
پایان فلش بک
روز اول حبس ا.ت
حس خوبی نسبت به حبس بودنم ندارم آخه تهیونگ یعنی بابام اگه از دستم ناراحت میشد یا عصبانی چرا اون موقع سره دعوا اقدامی نکرد؟من دیگه نمیدونم چی بگم
داشتم به همینا فکر می کردم که در باز شد تهیونگ بود
_خب،خب،خب چرا دیروز همچین کاری کردی هاااا؟!(داد)
(تهیونگ راضی نیست این رفتارارو با ا.ت بکنه ولی میونگ مجبورش کرده)
+.......
_به نفعته جوابمو بدی
+چی بگم؟بگم خوشم نمیاد به پدر مادرم توهین بشه درک میکنی؟!نه معلومه درک نمیکنی
_خفهههههه شووووو(عربده)
تهیونگ ویو
با اینکه از کارام راضی نبودم ولی مجبورم ا.ت منو ببخش رفتم سمت شلاق ها کلفتشو برداشتم رفتم سمت ا.ت شروع کردم به زدن
_بشمورشون
+......
_نشموری بیشتر میشه پس بشموووور(داد)
+۱...۵.....۲۱....۵۰....۱۰۰....۱۴۰.....۱۸۰..........(از حال رفت)(قابل توجه ا.ت اصلا گریه نکرد حتی یه قطره اشک)
_گفتم بشمور کری؟
+.....
_ا.ت،ا.ت با توئم هعی ا.ت،ا.ت توروخدا بیدار شو(گریه)
مکسسسسسس(داد)
@ بله قربان
_دکتر خبر کن یالا زود باش
@چشم
براید استایل بغلش کردم از اون اتاق کوفتی اومدم بیرون
داشتم از پله ها میرفتم بالا که میونگ جلومو گرفت
@هعی کیم تهیونگ یادت نرفته که تو....
_خفه شوووو برو بگو برام مهم نیست جون این دختر مهم تر از منه(عربده)
میونگو کنار زدم رفتم تو اتاق خودم ا.تو گذاشتم رو تخت من چیکار کردم کل بدنش خونیه لباس خوشگلش کلا خونیه
رفتم یه دست لباس راحتی از کمد ا.ت برداشتم برگشتم تو اتاقم(اسلاید دوم)
منتظر شدم دکتر بیاد اول معاینش کنه بعد لباساشو عوض کنم
@آقای کیم چیشده؟
_دکتر وقت نداریم حالش بده
@ایشون کین؟
_دخت.... دوست دخترم
@خیله خب برید بیرون
_اما...
@لطفا بیرون
_باشه
اومدم بیرون یه نیم ساعتی میشه که اومدم بیرون پس چیشد؟!که دکتر اومد بیرون
_چیشد؟حالش خوبه؟
@نه زیاد بدنش خیلی ضعیفه معلومه ۳روزه هیچی نخورده زخماش عمیق بودن ولی پانسمانشون کردم حین درمان متوجه یه چیزی شدم که باید بهتون بگم...
_چی بگید لطفا دارم سکته میکنم از نگرانی
@خب راستیتش.....
ادامه دارد
بمانید در خماری
امیدوارم خوشتون بیاد
هرروز دوتا پارت میزارم
راستی اگه حمایت نشه دیگه نمینویسم.
۱۱.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.