my dear patient part 11

کوک ویو:
ا/ت دقیقا ۲۴ ساعت بعد در زمان طلوع...از پیشم رفت...
با چشای قشنگش داشت به طلوع افتاب نگاه میکرد که دوباره
نفسش توی سینش حبس شد
حبش شدو حبس شدو حبس شد
تا ماهیچه ضعیف قلبش دیگه طاقت نیورد
و ...اون برای همیشه منو ترک کرد...
هوسوک بعد ا/ت نابود شد...صبح تا شب خونه بودو تا یک هفته نمسذاشت کسی طرف جسد ا/ت بیاد
چشاش قرمز قرمز بودو توی همین یه هفته به اندازه ۱۰ ماه لاغر شده بود
و اون دو تا نامه...
نامه هوسوکو هنوز بهش ندادم...ولی امروز مال خودمو بازش کردم

برای کوکی:

سلااام بانیه کیوتممم
به احتمال زیاد...الان که داری اینو میخونی دیگه پیشت نیستم..(مگه اینکه موجزه ای رخ داده باشه و الان حالم خوب خوب باشه و کنارت باشم)
میخواستم بگم...یونا رو مقصر ندون...شاید نتونستم ببینمش ..ولی مطمئنم اون بهترین دختر دنیاست
زمانایی که وجودشو توی دلم حس میکنم...
نمیدونم...نمیتونم توصیفش کنم...ولی خب...اون دخترمه...
حاضرم هر کاری بکنم تا زنده بمونه و حالش خوب باشه
خب...بزار راجب تو بگم کوکی
بهترین مردی هستی که دیدم...
کل این مدت مرافبم بودی...
هرجایی که میتونستم برم منو بردی و گذاشتی لذت ببرم...
ترکم نکردی تنهام نذاشتی...
حتی باهام ازدواج کردی که پیشم باشی‌..
اینکارو هیچ کسی نمیکنه کوکی...
خودت خوب میدونی که چقدر سخته گفتنش برای من...
ولی کوکی...بعد من با دخترای خیلی زیادی اشنا شو خب؟؟
دقیقا مثل زمانی که قبل از من بودی
من مثل یه فصل زودگذر بودم تو زندگیت ...نباید هیچ تاثیری روت بزاره رفتنم باشه؟
دوست دارم زندگیم
از طرف your dear patient


کوک ویو:
گریه کردم...خیلی زیاد...
و تا جایی که توی اون شرایط میتونستم..به اسم اخرش...و همینطوری...جوری که سعی کرده بود توی نامه ...خودشو خوشحال نشون بده لبخند زدم...فقط من هرشب صدای گریه هاشو میشنیدم...صدای التماساشو برای اینکه خوب شه...برای اینکه دخترشو بغل کنه...برای اینکه پیش من بمونه...برای اینکه هوسوکو ترک نکنه....ولی الان چی؟...اون پیشم نیست که بغلش کنم...پیشم نیست که بهش بگم چقدررر عاشقشم...بهش بگم برای ترحم نبوده ...بهش بگم ازش مراقب کردم چون عاشقش بودم...همونطوری که هر روز بهش میگفتم...

نامه ای از وسط نامه ی من بیرون افتاد....
نوشته بود..برای یونا کوچولو...
بار دیگه اشک از چشام سرازیر شد
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
____________________________
دو پارت دیگه تمومهه