سناریو(درخواستی)
#سناریو
#درخواستی
#استری_کیدز
#چان #چانگبین #لینو #فلیکس #هیونجین #هان #سونگمین #جونگین
<|>وقتی عضو نهم بودی و رفتین بیرون یکی هی دنبالت میاد!
چان:نمیفهمه ولی مراقبته پس نیاز نیست نگران باشی!
چانگبین:فک نکنم کسی جرئت نزدیک شدن بهتو داشته باشه!آخه خوب باید مغز گاو بخوره تا خودشو به کام مرگش توسط ایشون بکشونه!
لینو:میدونستی اگه لینو بفهمه این ماجرارو به راحتی ول نمیکنه پس سعی داشتی بهش توجه ندی و به لینو تمرکز کنی!
فلیکس: اولش نمیفهمه و سعی میکنه بفهمه که استرس و نگرانیت برای چیه که وقتی بیشتر دقت میکنه بلاخره موضوع رو میگیره و تو رو به بهونه خرید تو مغازه تنها میذاره و میره با فردی که دنبالت بود فقط حرف بزنه!فقط حرف...*باور نکنید..
هیونجین:هردو متوجه موضوع شده بودین و تو فقط خدا خدا میکردی که هیونجین اعصابش به سیم آخر نزنه..چون میدونستی اگه بزنه مردو از چهار ستونش فلج میکنه!
هان:به نظرت تا کی باید تحملش کنیم؟
با حرف هان دست از دید زدن پشتت گرفتی و بهش خیره شدی..
دستشو بلند کرد و به عقب نشونه گیری کرد..
هان:این مردو میگم این مردی که امروز عزرایلش میشم!
سونگمین:در حال زدن مرد تا حد مرگ مزاحم نشیم!
جونگین:داشت مردو میزدو بر خلاف کیوت و بچه بودنش اینبار این موضوع یه خشن و ددیش کرده بود و تو فقط در حیرت بودی که این جوجه چند ساعت پیشه که تو بغلت به خاطر کابوسی که دیده بود گریه میکرد؟
#درخواستی
#استری_کیدز
#چان #چانگبین #لینو #فلیکس #هیونجین #هان #سونگمین #جونگین
<|>وقتی عضو نهم بودی و رفتین بیرون یکی هی دنبالت میاد!
چان:نمیفهمه ولی مراقبته پس نیاز نیست نگران باشی!
چانگبین:فک نکنم کسی جرئت نزدیک شدن بهتو داشته باشه!آخه خوب باید مغز گاو بخوره تا خودشو به کام مرگش توسط ایشون بکشونه!
لینو:میدونستی اگه لینو بفهمه این ماجرارو به راحتی ول نمیکنه پس سعی داشتی بهش توجه ندی و به لینو تمرکز کنی!
فلیکس: اولش نمیفهمه و سعی میکنه بفهمه که استرس و نگرانیت برای چیه که وقتی بیشتر دقت میکنه بلاخره موضوع رو میگیره و تو رو به بهونه خرید تو مغازه تنها میذاره و میره با فردی که دنبالت بود فقط حرف بزنه!فقط حرف...*باور نکنید..
هیونجین:هردو متوجه موضوع شده بودین و تو فقط خدا خدا میکردی که هیونجین اعصابش به سیم آخر نزنه..چون میدونستی اگه بزنه مردو از چهار ستونش فلج میکنه!
هان:به نظرت تا کی باید تحملش کنیم؟
با حرف هان دست از دید زدن پشتت گرفتی و بهش خیره شدی..
دستشو بلند کرد و به عقب نشونه گیری کرد..
هان:این مردو میگم این مردی که امروز عزرایلش میشم!
سونگمین:در حال زدن مرد تا حد مرگ مزاحم نشیم!
جونگین:داشت مردو میزدو بر خلاف کیوت و بچه بودنش اینبار این موضوع یه خشن و ددیش کرده بود و تو فقط در حیرت بودی که این جوجه چند ساعت پیشه که تو بغلت به خاطر کابوسی که دیده بود گریه میکرد؟
۱۸.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.