تکپارتی(درخواستی)
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#هان
علامت ا.ت+ علامت هان_
&وقتی فقیر بودین و تو...
ویو ا.ت؛
بند آخر باند رو دور دستم پیچیده و دوباره بهش خیره شدم..
حالا دنیا به جای امده که به خاطر فقیر بودنت هم میتونستی مورد قلدر قرار بگیری..
این خیلی دردناک بود خیلی درناک تر از شکستن عضلات چهار ستونم!
ولی خوب من قوی بودم و قوی هستم نباید از انتخابم پشیمون و دست بکشم تا جون دارم به خاطر خودم و هانم کار میکنم و به زندگیمون سر و سامون میدم هر چند اگه غیر ممکن هم باشه..
با صدای باز و بسته شدن در بلند شدی و به طرف راهرو رفتی و با دیدن مرد خستت که داشت از جونش مایع میذاشت ولی درآمدش حتا یک سوم نیازتونو هم برطرف نمیکرد ولی خوب اون عاشقت بود و از اولم با دونستن این وضعیت ازدواج کرده بودین..
با لبخند دلگرمی به سمتش رفتی و وقتی به سمتت برگشت محکم به بغلش پریدی..
در کمال تعجب هان بغلت نکرد و تو با حیرت ازش پرسیدی..
+عشقم بغل نمیخوا..
_چرا بهم نگفتی بهت قلدری میکنن!
یا شنیدن این حرفش شوکه شدی و زود از بغلش درامده و به چشای عصبی و ناراحتش زل زدی..
_من چیم ها؟من اینجااا اگه از تو محافظت نکنم چیم ها؟اگه نتونی بهم تو سختیا تکیه کنی من چه گوهیم ها؟*حرف آخرشو با داد گفت و به طرفت قدم برداشت*
+هان من...
_تو چی بگو دیگه تو چی؟
بغضت گرفت ولی سعی خودتو کردی و نگهشون داشتی و با همان حالت لب زدی:من فقط نمیخوام بیشتر از این برام زحمت بکشی من فقط نمیخوام بیشتر از این درد بکشی!
پوزخندی زدو گفت:فک میکنی این وضیعتت خیلی برام آسونه ها؟این بیشتر نابودم میکنه لعنتی!*دستشو کوبید دیوار*
_برات دیگه زحمت نکشم؟!حتما بالا خونتو اجاره دادی نه!من حاظرم تموم زندگیمو وقف تو کنم تا تو از ته دلت بخندی تو چی میگی این وسط؟!
+هان..
_مگه به هم قول نداده بودیم که..*نزدیکت شدو از کمرت گرفت*هر وقت سختی کشیدیم هر وقت دچار مشکل شدیم با همدیگه زجر بکشیم نه تنها..*تورو بیشتر به خودش چسبوند و چشاشو بست*
واو این مردت حتا موقع چشم بسته هم جذاب بود ها!
+ببخشید!
_هیس.. این حرفو نگو ولی بم قول بده..*از رون پاهات گرفت و بلندت کرد*از این به بعد هیچی ازم مخفی نمیکنی و..*به سمت اتاق خواب قدم برداشت و وقتی رسید آروم زو تخت قرارت دادو روت خیمه زد*به تنهایی سختی نمیکشی!
لبخندی زده و سری تکون دادی..
_فردا با خیال راحت دانشگاهت!
از حرفش تعجب کرده و پرسیدی:یعنی چی..
_یعنی اینکه..*لبتو سطحی بوسید*من به حساب اون هرزه های روانی..*دوباره لبتو سطحی بوسید*رسیدم!
. . . The end
#درخواستی
#هان
علامت ا.ت+ علامت هان_
&وقتی فقیر بودین و تو...
ویو ا.ت؛
بند آخر باند رو دور دستم پیچیده و دوباره بهش خیره شدم..
حالا دنیا به جای امده که به خاطر فقیر بودنت هم میتونستی مورد قلدر قرار بگیری..
این خیلی دردناک بود خیلی درناک تر از شکستن عضلات چهار ستونم!
ولی خوب من قوی بودم و قوی هستم نباید از انتخابم پشیمون و دست بکشم تا جون دارم به خاطر خودم و هانم کار میکنم و به زندگیمون سر و سامون میدم هر چند اگه غیر ممکن هم باشه..
با صدای باز و بسته شدن در بلند شدی و به طرف راهرو رفتی و با دیدن مرد خستت که داشت از جونش مایع میذاشت ولی درآمدش حتا یک سوم نیازتونو هم برطرف نمیکرد ولی خوب اون عاشقت بود و از اولم با دونستن این وضعیت ازدواج کرده بودین..
با لبخند دلگرمی به سمتش رفتی و وقتی به سمتت برگشت محکم به بغلش پریدی..
در کمال تعجب هان بغلت نکرد و تو با حیرت ازش پرسیدی..
+عشقم بغل نمیخوا..
_چرا بهم نگفتی بهت قلدری میکنن!
یا شنیدن این حرفش شوکه شدی و زود از بغلش درامده و به چشای عصبی و ناراحتش زل زدی..
_من چیم ها؟من اینجااا اگه از تو محافظت نکنم چیم ها؟اگه نتونی بهم تو سختیا تکیه کنی من چه گوهیم ها؟*حرف آخرشو با داد گفت و به طرفت قدم برداشت*
+هان من...
_تو چی بگو دیگه تو چی؟
بغضت گرفت ولی سعی خودتو کردی و نگهشون داشتی و با همان حالت لب زدی:من فقط نمیخوام بیشتر از این برام زحمت بکشی من فقط نمیخوام بیشتر از این درد بکشی!
پوزخندی زدو گفت:فک میکنی این وضیعتت خیلی برام آسونه ها؟این بیشتر نابودم میکنه لعنتی!*دستشو کوبید دیوار*
_برات دیگه زحمت نکشم؟!حتما بالا خونتو اجاره دادی نه!من حاظرم تموم زندگیمو وقف تو کنم تا تو از ته دلت بخندی تو چی میگی این وسط؟!
+هان..
_مگه به هم قول نداده بودیم که..*نزدیکت شدو از کمرت گرفت*هر وقت سختی کشیدیم هر وقت دچار مشکل شدیم با همدیگه زجر بکشیم نه تنها..*تورو بیشتر به خودش چسبوند و چشاشو بست*
واو این مردت حتا موقع چشم بسته هم جذاب بود ها!
+ببخشید!
_هیس.. این حرفو نگو ولی بم قول بده..*از رون پاهات گرفت و بلندت کرد*از این به بعد هیچی ازم مخفی نمیکنی و..*به سمت اتاق خواب قدم برداشت و وقتی رسید آروم زو تخت قرارت دادو روت خیمه زد*به تنهایی سختی نمیکشی!
لبخندی زده و سری تکون دادی..
_فردا با خیال راحت دانشگاهت!
از حرفش تعجب کرده و پرسیدی:یعنی چی..
_یعنی اینکه..*لبتو سطحی بوسید*من به حساب اون هرزه های روانی..*دوباره لبتو سطحی بوسید*رسیدم!
. . . The end
۱۸.۱k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.