🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت177 #جلد_دوم
با صدای زنگ گوشیم مونس سریع برای آوردن گوشیم رفت وقتی گوشی رو از دستش گرفتم با دیدن اسم مادرم کلافه نفسمو بیرون دادم و تماس و وصل کردم
_کجایی تو پسرم نمی گی من یه پدر و مادر دارم باید از حالشون خبری بگیرم ؟
شاید اصلا مرده باشن و من بی خبرم.
سلام مادر من خدا نکنه هیچ اتفاقی نمی افته زنگ بزنم خبر بگیرم که چی بشه که بحث کنیم که کار به جاهای باریک و دعوا بکشه ؟
یادت رفته با چه وضعیتی از خونه من رفتی بیرون ؟
_یاد من نیار اون روزو واقعا ازت دلخور بودم ولی چیکار میتونم بکنم مادرمو دلتنگ
دلم برای بچم تنگ میشه
تو چی؟ خدا رو شکر اون زنیکه طوری دعات کرده طوری پا بندت کرده که حتی پدر و مادرتو یادت رفته....
کمی از آیلین فاصله گرفتم و به سمت پذیرایی رفتم و گفتم
این حرفا چیه که میزنی مادر من آخه چطور دلت میاد اینا رو بگی به شما چی کار داره زن من؟
تا زمانی که همین فکر رو میکنی راجبه زنم من خوشحال میشم که از تو دور تر باشم
_بابات میخواد ببینتت اهورا بیا اینجا بابات باهات کلی حرف داره!
روی مبل نشستم و گفتم مادر من تهران نیستم اومدیم یه شهر دیگه یه جای خیلی دور که دست کسی بهمون نرسه تا کسی نتونه ناراحتمون کنه می خوام زنم توی آرامش بچه مونو دنیا بیاره .
متعجب از شنیدن این حرف و گفت _کجا رفتی پسر؟
نباید به پدر و مادرت خبری بدی که دارم میرم واقعا دیگه دارم ازت نا امید میشم چیکار کرده با تو زنت؟
بازداشت پای آیلین و وسط می کشید و من اینو نمیخواستم مامان اگه میخوای راجب آیلین باز حرف بزنی من قطع کنم شنیدم که از نفسش و بیرون داد و گفت
_ باشه حرفشو نزنیم کاری ندارم بگو کجایی حداقل ؟
نمیتونم بگم من واقعا نمی خوام کسی بفهمه من کجام یه زندگی آروم دارم اینجا ایشالا بچه که به دنیا بیاد برمیگردیم با بچه الان نمیخوام هیچی بگم...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده #پارت177 #جلد_دوم
با صدای زنگ گوشیم مونس سریع برای آوردن گوشیم رفت وقتی گوشی رو از دستش گرفتم با دیدن اسم مادرم کلافه نفسمو بیرون دادم و تماس و وصل کردم
_کجایی تو پسرم نمی گی من یه پدر و مادر دارم باید از حالشون خبری بگیرم ؟
شاید اصلا مرده باشن و من بی خبرم.
سلام مادر من خدا نکنه هیچ اتفاقی نمی افته زنگ بزنم خبر بگیرم که چی بشه که بحث کنیم که کار به جاهای باریک و دعوا بکشه ؟
یادت رفته با چه وضعیتی از خونه من رفتی بیرون ؟
_یاد من نیار اون روزو واقعا ازت دلخور بودم ولی چیکار میتونم بکنم مادرمو دلتنگ
دلم برای بچم تنگ میشه
تو چی؟ خدا رو شکر اون زنیکه طوری دعات کرده طوری پا بندت کرده که حتی پدر و مادرتو یادت رفته....
کمی از آیلین فاصله گرفتم و به سمت پذیرایی رفتم و گفتم
این حرفا چیه که میزنی مادر من آخه چطور دلت میاد اینا رو بگی به شما چی کار داره زن من؟
تا زمانی که همین فکر رو میکنی راجبه زنم من خوشحال میشم که از تو دور تر باشم
_بابات میخواد ببینتت اهورا بیا اینجا بابات باهات کلی حرف داره!
روی مبل نشستم و گفتم مادر من تهران نیستم اومدیم یه شهر دیگه یه جای خیلی دور که دست کسی بهمون نرسه تا کسی نتونه ناراحتمون کنه می خوام زنم توی آرامش بچه مونو دنیا بیاره .
متعجب از شنیدن این حرف و گفت _کجا رفتی پسر؟
نباید به پدر و مادرت خبری بدی که دارم میرم واقعا دیگه دارم ازت نا امید میشم چیکار کرده با تو زنت؟
بازداشت پای آیلین و وسط می کشید و من اینو نمیخواستم مامان اگه میخوای راجب آیلین باز حرف بزنی من قطع کنم شنیدم که از نفسش و بیرون داد و گفت
_ باشه حرفشو نزنیم کاری ندارم بگو کجایی حداقل ؟
نمیتونم بگم من واقعا نمی خوام کسی بفهمه من کجام یه زندگی آروم دارم اینجا ایشالا بچه که به دنیا بیاد برمیگردیم با بچه الان نمیخوام هیچی بگم...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۱۱.۱k
۰۲ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.