🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت175 #جلد_دوم
انگار این زن هیچ واهمهای از من و تهدیدام نداشت
جوری از خودش مطمئن بود از من مطمئن بود که بیخیال شونه ای بالا انداخت و به سمت در اتاق رفت و گفت
_اومدن و حضور شاهین هیچ فرقی به حال من نداره منو با پسرم تهدید نکن من برای رسیدن به تو میتونم پسرمو بسپارم دست پدرش میخواستی با همین منو از میدون بدر کنی؟
با تنفر از جام بلند شدم و به سمتش رفتم باروشو گرفتم و محکم تکونش دادم و گفتم
من از تو خوشم نمیاد چرا اینو نمیفهمی ازت متنفرم حالم از خودم که یه روزی عاشق همچین آدمی بودم به هم میخوره
اما اون با نگاه مهربونی دستاشو بالا آورد و صورتم قاب گرفت و گفت _اهورا تمام عمر تو از من متنفر باشی من گذشته ی شیرینی با تو گذروندم پس نمیتونی کام من و با این چیزا تلخ کنی من به خاطر عشقی که با تو تجربه کردم هر کاری می کنم شاید هیچ وقت دیگه عاشق من نشی اما همین که کنارم داشته باشمت برای من خیلی ارزشمنده
پس انقد خودخوری نکن به خودت بیا برای تو که بد نمیشه هم من هم آیلین ..
یه بار دیگه هم قبلاً حرفامو بهت زده بودم یادته؟
کنار کشیدمو دوباره روی تخت نشستم به هیچ صراطی مستقیم نبود این آدم و اون بوسه ای برام فرستاد و از اتاق بیرون رفت
انگار صدامون انقدر بلند بوده که آیلین بشنوه تا بیاد
به منی که خسته و وامونده و بیچاره و ضعیف روی تخت نشسته بودم نگاه کرد کنار پام روی زمین زانو زد و دستامو توی دستش گرفت و گفت
_ آروم باش اتفاقی برات میافته ها ولش کن به حال خودش من همه حرفاتونو شنیدم من بهت اعتماد دارم عزیزم تورو خدا اینقدر به خودت سخت نگیر...
وقتی تو اینطور جلوی روی این زن در میای من دیگه هیچ نگرانی ندارم حتی اگه صد سالم اینجا زندگی کنه باز خیالم راحته...
خم شدم و سرمو به سرش تکیه دادم و گفتم
میخواد تورو از من بگیره میخواد تورو از من جدا کنه
ته ریشم و نوازش کرد و گفت
_ هیچ کس نمیتونه این کارو بکنه من از تو جدا شدنی نیستم تو عضوی از منی از وجود منی ...
فرصت خوبی بود تا اشاره ای کنم یا کاری کنم کمی ذهنش آماده بشه پس آروم لباشو بوسیدم و گفتم
ببین چی دارم میگم کیمیا هر کاری میکنه که بین ما فاصله بندازه بهم قول بده هر حرفی زد هر کاری کرد باورش نکنی
لبخندی مهمونه حال خرابم کرد و گفت من تنها چیزی که باور دارم تنها کسی که باور دارم تویی فقط تو..
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده #پارت175 #جلد_دوم
انگار این زن هیچ واهمهای از من و تهدیدام نداشت
جوری از خودش مطمئن بود از من مطمئن بود که بیخیال شونه ای بالا انداخت و به سمت در اتاق رفت و گفت
_اومدن و حضور شاهین هیچ فرقی به حال من نداره منو با پسرم تهدید نکن من برای رسیدن به تو میتونم پسرمو بسپارم دست پدرش میخواستی با همین منو از میدون بدر کنی؟
با تنفر از جام بلند شدم و به سمتش رفتم باروشو گرفتم و محکم تکونش دادم و گفتم
من از تو خوشم نمیاد چرا اینو نمیفهمی ازت متنفرم حالم از خودم که یه روزی عاشق همچین آدمی بودم به هم میخوره
اما اون با نگاه مهربونی دستاشو بالا آورد و صورتم قاب گرفت و گفت _اهورا تمام عمر تو از من متنفر باشی من گذشته ی شیرینی با تو گذروندم پس نمیتونی کام من و با این چیزا تلخ کنی من به خاطر عشقی که با تو تجربه کردم هر کاری می کنم شاید هیچ وقت دیگه عاشق من نشی اما همین که کنارم داشته باشمت برای من خیلی ارزشمنده
پس انقد خودخوری نکن به خودت بیا برای تو که بد نمیشه هم من هم آیلین ..
یه بار دیگه هم قبلاً حرفامو بهت زده بودم یادته؟
کنار کشیدمو دوباره روی تخت نشستم به هیچ صراطی مستقیم نبود این آدم و اون بوسه ای برام فرستاد و از اتاق بیرون رفت
انگار صدامون انقدر بلند بوده که آیلین بشنوه تا بیاد
به منی که خسته و وامونده و بیچاره و ضعیف روی تخت نشسته بودم نگاه کرد کنار پام روی زمین زانو زد و دستامو توی دستش گرفت و گفت
_ آروم باش اتفاقی برات میافته ها ولش کن به حال خودش من همه حرفاتونو شنیدم من بهت اعتماد دارم عزیزم تورو خدا اینقدر به خودت سخت نگیر...
وقتی تو اینطور جلوی روی این زن در میای من دیگه هیچ نگرانی ندارم حتی اگه صد سالم اینجا زندگی کنه باز خیالم راحته...
خم شدم و سرمو به سرش تکیه دادم و گفتم
میخواد تورو از من بگیره میخواد تورو از من جدا کنه
ته ریشم و نوازش کرد و گفت
_ هیچ کس نمیتونه این کارو بکنه من از تو جدا شدنی نیستم تو عضوی از منی از وجود منی ...
فرصت خوبی بود تا اشاره ای کنم یا کاری کنم کمی ذهنش آماده بشه پس آروم لباشو بوسیدم و گفتم
ببین چی دارم میگم کیمیا هر کاری میکنه که بین ما فاصله بندازه بهم قول بده هر حرفی زد هر کاری کرد باورش نکنی
لبخندی مهمونه حال خرابم کرد و گفت من تنها چیزی که باور دارم تنها کسی که باور دارم تویی فقط تو..
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۶.۸k
۰۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.