ف۲ پ۸۱
ف۲ پ۸۱
_چیزی شده؟
+دهنتو ببند....
انیس دیگه نمیتونست این پسر رو تحمل کنه پسر کل این مدت فقط داشت حرفهای مزخرف میگفت پسر بلند شد و سمت انیس اومد اما چند قدم بیشتر نتونست پا برداره چون که انیس گلولهای رو توی سرش کوبوند
_چیکار کردی؟ اون تنها راهی بود که یونا رو پیدا کنیم
+برام مهم نیست اگه خودش اینجاست صددرصد یونام اینجاست شده کل اینجا رو میگردم ولی نمیذارم این زنده بمونه
>دیگه کلاً زنده نمونده....
جیمین به انیس نگاه کرد تصمیم گرفتن که از ساختمون خارج شن اما دقیقاً موقع خارج شدن لیزرهایی روشن شد و صدای جیهوپ به گوششون رسید
_تکون نخورید
_جیهوپ چی شده این لیزرا چین؟
_به نظر میاد که خارج شدن از این ساختمون سختتر از وارد شدنشه انگار وقتی وارد میشی لیزر را خاموش میشن و موقع خارج شدن فعال میشن دارم سعی میکنم خاموششون کنم ولی همش منو به بازیهای مختلف میبره....این پسر فکر همع جا رو کرده
+حالا چیکار کنیم؟
انیس نگاهی به جیمین میکنه که داره فکر میکنه جیمین به اطراف نگاه میکنه و به طنابی اشاره میکنه طناب به بالای پنجره میرسید.....
_تنها راهمون اونه...
هر دو به هم نگاه میکنن و سمت طناب حرکت میکنن
...............
مراسم کامل به هم ریخته بود زمین پر خون و جسد شده بود مادمازل با صورتی خونی وسط مراسم ایستاده بود و مسلسل توی دستش گرفته بود با لذت به جسدهای روی زمین نگاه میکرد تا حالا این همه لذت رو تجربه نکرده بود به نامجونی که زخمی روی زمین افتاده بود خیره شد و جین که سعی میکرد خودش رو به نامجون برسونه
+بالاخره ......انتقاممو گرفتم بالاخره کشتمتون البته همتونو نه ولی به همتونم میرسیم
یونگی خودش رو به مردن زده بود .....لحظهای که دید مادمازل حواسش نیست به آرومی سمت اسلحهاش رفت اسلحهاش رو برداشت و سمت مغز مادمازل گرفت
_میدونی یه نصیحت گاهی باید مطمئن باشی که طرف رو کشتی
مادمازل تا اومد برگرده تیر توی مغزش میخوره و خون روی صورت نامجون و جین میخوره یونگی با درد از جاش بلند میشه و سمتشون میره
_تهیونگ صدامونو داری؟
_صداتونو دارم ولی نمیتونم بیام پلیسا دست از سرم بر نمیدارن
تهیونگ همینطور که با یونگی حرف میزد کوچه به کوچه ویراژ میداد ولی فایدهای نداشت پلیس دست از سرش برنمیداشت بالاخره بعد از کلی کشمکش تونست گمشون کنه
_هیونگ تو راهم دارم میام تحمل کنین
............
از سوی دیگه.....
_چیزی شده؟
+دهنتو ببند....
انیس دیگه نمیتونست این پسر رو تحمل کنه پسر کل این مدت فقط داشت حرفهای مزخرف میگفت پسر بلند شد و سمت انیس اومد اما چند قدم بیشتر نتونست پا برداره چون که انیس گلولهای رو توی سرش کوبوند
_چیکار کردی؟ اون تنها راهی بود که یونا رو پیدا کنیم
+برام مهم نیست اگه خودش اینجاست صددرصد یونام اینجاست شده کل اینجا رو میگردم ولی نمیذارم این زنده بمونه
>دیگه کلاً زنده نمونده....
جیمین به انیس نگاه کرد تصمیم گرفتن که از ساختمون خارج شن اما دقیقاً موقع خارج شدن لیزرهایی روشن شد و صدای جیهوپ به گوششون رسید
_تکون نخورید
_جیهوپ چی شده این لیزرا چین؟
_به نظر میاد که خارج شدن از این ساختمون سختتر از وارد شدنشه انگار وقتی وارد میشی لیزر را خاموش میشن و موقع خارج شدن فعال میشن دارم سعی میکنم خاموششون کنم ولی همش منو به بازیهای مختلف میبره....این پسر فکر همع جا رو کرده
+حالا چیکار کنیم؟
انیس نگاهی به جیمین میکنه که داره فکر میکنه جیمین به اطراف نگاه میکنه و به طنابی اشاره میکنه طناب به بالای پنجره میرسید.....
_تنها راهمون اونه...
هر دو به هم نگاه میکنن و سمت طناب حرکت میکنن
...............
مراسم کامل به هم ریخته بود زمین پر خون و جسد شده بود مادمازل با صورتی خونی وسط مراسم ایستاده بود و مسلسل توی دستش گرفته بود با لذت به جسدهای روی زمین نگاه میکرد تا حالا این همه لذت رو تجربه نکرده بود به نامجونی که زخمی روی زمین افتاده بود خیره شد و جین که سعی میکرد خودش رو به نامجون برسونه
+بالاخره ......انتقاممو گرفتم بالاخره کشتمتون البته همتونو نه ولی به همتونم میرسیم
یونگی خودش رو به مردن زده بود .....لحظهای که دید مادمازل حواسش نیست به آرومی سمت اسلحهاش رفت اسلحهاش رو برداشت و سمت مغز مادمازل گرفت
_میدونی یه نصیحت گاهی باید مطمئن باشی که طرف رو کشتی
مادمازل تا اومد برگرده تیر توی مغزش میخوره و خون روی صورت نامجون و جین میخوره یونگی با درد از جاش بلند میشه و سمتشون میره
_تهیونگ صدامونو داری؟
_صداتونو دارم ولی نمیتونم بیام پلیسا دست از سرم بر نمیدارن
تهیونگ همینطور که با یونگی حرف میزد کوچه به کوچه ویراژ میداد ولی فایدهای نداشت پلیس دست از سرش برنمیداشت بالاخره بعد از کلی کشمکش تونست گمشون کنه
_هیونگ تو راهم دارم میام تحمل کنین
............
از سوی دیگه.....
۱.۵k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.