نمیتونم فراموشت کنم p3
نمیتونم فراموشت کنم p3
گوشیم زنگ خورد لدورا بود جواب دادم
+سلام اماده ای؟
-سلام اره
+اکی پس بیا پایین من منتظرم
-باشه
واسه دفعه اخر تو ایینه خودمو نگاه کردمو
رفتم پایین داشتم میرفتم که خوردم
ب ینفر و گوشیم از دستم افتاد
عصبی برگشتم که دیدم ی پسره که صورتشو پوشونده معذرت خواهی کرد
پسره:معذرت می خوام ببخشید عجله داشتم
دایون:خب منم عجله دارم اون کلاهتو بردار
جلوتو ببینی(عصبی و یکم داد)
پسره:ببخشید حواسم نبود جفتمون عجله داریم
شمارتونو بدید بعدا زنگ میزنم بهتون
دایون:پووووووففف..خیلی خب*********اینم شمارم
(😂چقد راحت)
پسره رفت منم رفتم سوار ماشین لدورا شدم
حس عجیبی ب اون پسره داشتم
انگار سالهاست میشناسمش
بیخیال پسره شدم این فقط ی حسه
-سلام
+سلامم چیشده خوب بودی ک
-هیچی..بریم؟
+بریم
راه افتادیم خیلی دور بود معمولا کلاب هایی ک میریم
نزدیکه خواستم ازش بپرسم کی میرسیم
ک ماشین ایستاد
+خب رسیدیم پیاده شو
پیاده شدم همه جا تاریک بود و یه خونه بزرگ بود
پس پرسیدم
-اینجا کجاس چرا انقد تاریکع
+مدلش اینجوریه نترس بیا
-باشه
رفتیم داخل ولی هنوز هیچ خبری نبود
که یهو چراغ روشن شد و برف شادی روی سرم ریختن
با دستم جلو دهنم که اندازه چی باز بود رو گرفتم
اصلا یادم نبود ک امروز تولدمه
پریدم بغل لدورا و ازش تشکر کردم
بهترین روزم بود خیلی خوشحال شدم ازین که
دوستام ب یادم بودن
رفتیم رقصیدیم و عکس گرفتیم حرف زدیم و خندیدیم بعد اینکه کیک خوردیم رفتیم خونه هامون
تقریبا ساعت 2صبح بود
وقتی رفتم خونه فقط لباس هامو عوض کردم
و افتادم رو تخت داشتم ب امشب فکر میکردم
ک خوابم برد
*صبح
...
اسلاید دو ماشین لدورا
اسلاید سه خونه ای که واسه دایون تولد گرفتن
با همکاری @tired.army
گوشیم زنگ خورد لدورا بود جواب دادم
+سلام اماده ای؟
-سلام اره
+اکی پس بیا پایین من منتظرم
-باشه
واسه دفعه اخر تو ایینه خودمو نگاه کردمو
رفتم پایین داشتم میرفتم که خوردم
ب ینفر و گوشیم از دستم افتاد
عصبی برگشتم که دیدم ی پسره که صورتشو پوشونده معذرت خواهی کرد
پسره:معذرت می خوام ببخشید عجله داشتم
دایون:خب منم عجله دارم اون کلاهتو بردار
جلوتو ببینی(عصبی و یکم داد)
پسره:ببخشید حواسم نبود جفتمون عجله داریم
شمارتونو بدید بعدا زنگ میزنم بهتون
دایون:پووووووففف..خیلی خب*********اینم شمارم
(😂چقد راحت)
پسره رفت منم رفتم سوار ماشین لدورا شدم
حس عجیبی ب اون پسره داشتم
انگار سالهاست میشناسمش
بیخیال پسره شدم این فقط ی حسه
-سلام
+سلامم چیشده خوب بودی ک
-هیچی..بریم؟
+بریم
راه افتادیم خیلی دور بود معمولا کلاب هایی ک میریم
نزدیکه خواستم ازش بپرسم کی میرسیم
ک ماشین ایستاد
+خب رسیدیم پیاده شو
پیاده شدم همه جا تاریک بود و یه خونه بزرگ بود
پس پرسیدم
-اینجا کجاس چرا انقد تاریکع
+مدلش اینجوریه نترس بیا
-باشه
رفتیم داخل ولی هنوز هیچ خبری نبود
که یهو چراغ روشن شد و برف شادی روی سرم ریختن
با دستم جلو دهنم که اندازه چی باز بود رو گرفتم
اصلا یادم نبود ک امروز تولدمه
پریدم بغل لدورا و ازش تشکر کردم
بهترین روزم بود خیلی خوشحال شدم ازین که
دوستام ب یادم بودن
رفتیم رقصیدیم و عکس گرفتیم حرف زدیم و خندیدیم بعد اینکه کیک خوردیم رفتیم خونه هامون
تقریبا ساعت 2صبح بود
وقتی رفتم خونه فقط لباس هامو عوض کردم
و افتادم رو تخت داشتم ب امشب فکر میکردم
ک خوابم برد
*صبح
...
اسلاید دو ماشین لدورا
اسلاید سه خونه ای که واسه دایون تولد گرفتن
با همکاری @tired.army
۲.۶k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.