پارت 14 خون ملکه خاص
پارت 14 خون ملکه خاص
که بیدار شد و گفت لطفا بذار بخوابم ( خواب آلود )
منم برای اینکه بیدار بشه و غذا بخوره گفتم باشه پس منم این غذا های خوش مزه رو میخورم جمله ام هنوز تموم نشده بود که عین جت بلند شد و گفت نه تو خون من رو خوردی اون غذای منه سینی و برداشت و سریع شروع کرد به خوردن وقتی غذاش تموم شد گفت مرسی خیلی خوش مزه بود فقط ی سوال من کی این لباس رو پوشیدم
که گفتم
- تو نپوشیدی من تنت کردم
+ های دید که نزدی ( چشماش رو زیر کرد )
- نه بابا چقدر خوش خیالی
+ خب باشه پس من میخوابم
- جا بده منم بخوابم
+ چی میگی حتما کنار من و با این لباس برو برو چقدر خوش خیالی
- اوف باشه پس من میرم توی ی اتاق دیگه میخوابم و شاید یکی اومد تو رو دزدید و رفت
+ نه نه همین جا بخواب خب فقط اون کت و شلوار رو عوض کن
- باشه
داشتم لباس هام رو در میاوردم که بلند گفت
وای چرا اینجا ( رفت زیر پتو )
- چون اینجا اتاق منه
+ خب باشه باشه من نگاه نمیکنم راحت باش
« ویو ا.ت »
زیر پتو بودم که دو تا دست دورم حلقه شد و منو چسبوند به خودش که برگشتم دیدم کوک و لخته قلبم تند تند میزد اما بازم گفتم
های چرا لختی و چرا منو انقدر محکم بغل کردی که گفت
با لباس خوابم نمی بره تازه خوابمم سنگینه اگه بدزدنت
من اصلا متوجه نمیشم پس بغلت میکنم
وقتی اون حرف رو زد گفتم
باشه اشکال نداره
و دوباره بهش پشت کردم
« ویو کوک »
زیر پتو بود که مثل همیشه بدون لباس رفتم روی تخت ولی دلم میخواست بغلش کنم نمی دونم چرا ولی خب پس بغلش کردم که برگشت سمتم صدای ضربان قلبش خیلی خوب بود که گفت های چرا لختی و چرا منو انقدر محکم بغل کردی وقتی حرف میزد صدای قلبش رو می شنیدم پس برای اینکه بزاره بغلش کنم بهونه های الکی آوردم
و اونم خیلی ساده قبول کرد و دوباره پشت کرد بهم و خوابیدیم
« پایان پارت 14 »
که بیدار شد و گفت لطفا بذار بخوابم ( خواب آلود )
منم برای اینکه بیدار بشه و غذا بخوره گفتم باشه پس منم این غذا های خوش مزه رو میخورم جمله ام هنوز تموم نشده بود که عین جت بلند شد و گفت نه تو خون من رو خوردی اون غذای منه سینی و برداشت و سریع شروع کرد به خوردن وقتی غذاش تموم شد گفت مرسی خیلی خوش مزه بود فقط ی سوال من کی این لباس رو پوشیدم
که گفتم
- تو نپوشیدی من تنت کردم
+ های دید که نزدی ( چشماش رو زیر کرد )
- نه بابا چقدر خوش خیالی
+ خب باشه پس من میخوابم
- جا بده منم بخوابم
+ چی میگی حتما کنار من و با این لباس برو برو چقدر خوش خیالی
- اوف باشه پس من میرم توی ی اتاق دیگه میخوابم و شاید یکی اومد تو رو دزدید و رفت
+ نه نه همین جا بخواب خب فقط اون کت و شلوار رو عوض کن
- باشه
داشتم لباس هام رو در میاوردم که بلند گفت
وای چرا اینجا ( رفت زیر پتو )
- چون اینجا اتاق منه
+ خب باشه باشه من نگاه نمیکنم راحت باش
« ویو ا.ت »
زیر پتو بودم که دو تا دست دورم حلقه شد و منو چسبوند به خودش که برگشتم دیدم کوک و لخته قلبم تند تند میزد اما بازم گفتم
های چرا لختی و چرا منو انقدر محکم بغل کردی که گفت
با لباس خوابم نمی بره تازه خوابمم سنگینه اگه بدزدنت
من اصلا متوجه نمیشم پس بغلت میکنم
وقتی اون حرف رو زد گفتم
باشه اشکال نداره
و دوباره بهش پشت کردم
« ویو کوک »
زیر پتو بود که مثل همیشه بدون لباس رفتم روی تخت ولی دلم میخواست بغلش کنم نمی دونم چرا ولی خب پس بغلش کردم که برگشت سمتم صدای ضربان قلبش خیلی خوب بود که گفت های چرا لختی و چرا منو انقدر محکم بغل کردی وقتی حرف میزد صدای قلبش رو می شنیدم پس برای اینکه بزاره بغلش کنم بهونه های الکی آوردم
و اونم خیلی ساده قبول کرد و دوباره پشت کرد بهم و خوابیدیم
« پایان پارت 14 »
۴.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.