پارت 13 خون ملکه خاص
پارت 13 خون ملکه خاص
که اون مرد عوضی داد زد و گفت چرا نذاشتی از خونش بچشم هاا ( با داد )
که منم گفتم داد نزن اون دختر انقدر ازش خون رفته که خوابیده که گفت
چرا تو می تونی از خونش بخوری اما من نمیتونم از خونش بخورم
- چون اون ملکه منه
پک : اصلا چرا تو باید با یک دختر که هم انسانه
هم خونش خاصه ازدواج کنی
- خب شاید چون تو برای اینکه من پادشاه نشم این شرط رو گذاشتی که اگه با ی دختر که خونش خاصه ازدواج کنم تو روز عروسی مون من پادشاه میشم
پک : البته اگه هنوز هم تو اون اتاق باشه
- میدونم که میدونی من از خونم روی دستگیره در ریختم و اون رو جادو کردم
« ویو نویسنده »
خب ببینید خون اشام های سلطنتی برای اینکه بخوان جادو کنن باید از خون خودشون استفاده کنن و اگر از خون کسی که خونش خاصه تغذیه کرده باشن خونشون و جادوشون ده برابر قوی تر میشه
« پایان ویو نویسنده »
پک : زن پاشو از اینجا بریم زوووود ( با داد )
مک : باشه باشه پسرم تو هم بیا
* چشم
اونها از خونه ام رفتن و هیچ کدوم غذا نخوردیم اما من که گرسنه ام نیست چون از خون ا.ت خوردم اما حتما اون خیلی گرسنه و ضعیف شده پس رفتم تو آشپزخونه و ی سینی پر از غذا های خوش مزه برداشتم و رفتم سمت اتاق و در رو باز کردم ا.ت به زیبا ترین شکل ممکن خواب بود رفتم نزدیکش و سینی رو گذاشتم روی میز کنار تخت و صداش کردم که بیدار شد و گفت ....
« پایان پارت 13 »
که اون مرد عوضی داد زد و گفت چرا نذاشتی از خونش بچشم هاا ( با داد )
که منم گفتم داد نزن اون دختر انقدر ازش خون رفته که خوابیده که گفت
چرا تو می تونی از خونش بخوری اما من نمیتونم از خونش بخورم
- چون اون ملکه منه
پک : اصلا چرا تو باید با یک دختر که هم انسانه
هم خونش خاصه ازدواج کنی
- خب شاید چون تو برای اینکه من پادشاه نشم این شرط رو گذاشتی که اگه با ی دختر که خونش خاصه ازدواج کنم تو روز عروسی مون من پادشاه میشم
پک : البته اگه هنوز هم تو اون اتاق باشه
- میدونم که میدونی من از خونم روی دستگیره در ریختم و اون رو جادو کردم
« ویو نویسنده »
خب ببینید خون اشام های سلطنتی برای اینکه بخوان جادو کنن باید از خون خودشون استفاده کنن و اگر از خون کسی که خونش خاصه تغذیه کرده باشن خونشون و جادوشون ده برابر قوی تر میشه
« پایان ویو نویسنده »
پک : زن پاشو از اینجا بریم زوووود ( با داد )
مک : باشه باشه پسرم تو هم بیا
* چشم
اونها از خونه ام رفتن و هیچ کدوم غذا نخوردیم اما من که گرسنه ام نیست چون از خون ا.ت خوردم اما حتما اون خیلی گرسنه و ضعیف شده پس رفتم تو آشپزخونه و ی سینی پر از غذا های خوش مزه برداشتم و رفتم سمت اتاق و در رو باز کردم ا.ت به زیبا ترین شکل ممکن خواب بود رفتم نزدیکش و سینی رو گذاشتم روی میز کنار تخت و صداش کردم که بیدار شد و گفت ....
« پایان پارت 13 »
۳.۳k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.