معجزه من
معجزه من
پارت ۳۷
النا: سلام
رامتین: علیک سلام
یک نگاهی بهم کرد و رفت پیش مهگل
رامتین: من دارم میرم حمام ۲۰ دقیقه دیگ ابیمو رو بیار
النا ادای رامتین اروم در میاره ک رامتین میاد پیش النا
رامتین: ادامو در نیار النا خانوم یک روزی سرت میاد
و راهشو کشید رفت پایین
(۲۰دقیقه بعد)
مهگل: النا پاشو یک ابیموه درست کن برای رامتین ببر پایین
النا: داداش تویی من چرا ببرم
مهگل: مگه تو عاشق داداش من نیستی
النا: نخیرم چی چیز ها میگی
مهگل: من ک میدونم کلک خانوم پاشو برو مخ داداشمو بزن تا کسی دیگه نزده
لپ هام سرخ شد ابیموه رو درست کردم و رفتم پایین
النا: اقا رامتین اقا رامتین براتون ابیموه درست کردم بیاین بگیرین
رامتین با صدای دورگه جواب داد
رامتین: بیا تو
رفتم پایین ک دیدم با زیرپوش نشسته رو مبل هیکلش واقعا تو این ۵ سال ساخته بود،سرمو انداختم پایین ابیموه رو گذاشتم رو میز تا امدم برم دستمو گرفت
رامتین: بشین باهات حرف دارم
نشستم ابیموه شو خورد
النا: خوشمزه بود؟
رامتین: مگه میشه تو یک چیزی درست کنی خوشمزه نشه
النا: مرسی(باذوق)
رامتین: شنیدم دوبار خودکشی کرده بودی هااا
النا: اره ادامه دادن برام سخت شده بود
رامتین: بخاطر من خودکشی کردی
با این حرفش جا خوردم و زبونم بند امد
رامتین:دلم برات تنگ شده بود
رامتین بلند شد از تو کیفش یک جعبه دراورد و به طرفم امد....
پارت ۳۷
النا: سلام
رامتین: علیک سلام
یک نگاهی بهم کرد و رفت پیش مهگل
رامتین: من دارم میرم حمام ۲۰ دقیقه دیگ ابیمو رو بیار
النا ادای رامتین اروم در میاره ک رامتین میاد پیش النا
رامتین: ادامو در نیار النا خانوم یک روزی سرت میاد
و راهشو کشید رفت پایین
(۲۰دقیقه بعد)
مهگل: النا پاشو یک ابیموه درست کن برای رامتین ببر پایین
النا: داداش تویی من چرا ببرم
مهگل: مگه تو عاشق داداش من نیستی
النا: نخیرم چی چیز ها میگی
مهگل: من ک میدونم کلک خانوم پاشو برو مخ داداشمو بزن تا کسی دیگه نزده
لپ هام سرخ شد ابیموه رو درست کردم و رفتم پایین
النا: اقا رامتین اقا رامتین براتون ابیموه درست کردم بیاین بگیرین
رامتین با صدای دورگه جواب داد
رامتین: بیا تو
رفتم پایین ک دیدم با زیرپوش نشسته رو مبل هیکلش واقعا تو این ۵ سال ساخته بود،سرمو انداختم پایین ابیموه رو گذاشتم رو میز تا امدم برم دستمو گرفت
رامتین: بشین باهات حرف دارم
نشستم ابیموه شو خورد
النا: خوشمزه بود؟
رامتین: مگه میشه تو یک چیزی درست کنی خوشمزه نشه
النا: مرسی(باذوق)
رامتین: شنیدم دوبار خودکشی کرده بودی هااا
النا: اره ادامه دادن برام سخت شده بود
رامتین: بخاطر من خودکشی کردی
با این حرفش جا خوردم و زبونم بند امد
رامتین:دلم برات تنگ شده بود
رامتین بلند شد از تو کیفش یک جعبه دراورد و به طرفم امد....
۵.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.