( پارت ۷ )
( پارت ۷ )
تهیونگ : خب کوک ببین من یه بیماریی دارم
کوک : اونو که گفتی
تهیونگ اب دهنشو قورت داد
تهیونگ : به جز اون
کوک : چی
تهیونگ : من ......من .......من....
کوک : انقدر من من نکن قشتگ درست بگو
تهیونگ : من ناراحتی قلبی دارم
کوک : خب
تهیونگ اصلا توقع این واکنش کوک رو نداشت و فکر می کرد که کوک اونو از خونه بیرون کنه ( اخه چرا باید توی کیوتی رو بیرون کنه )
تهیونگ : یعنی مشکلی نداری
کوک : معلومه که نه ما باهم دوستیم
تهیونگ نفسی صدا دار کشید
کوک : همین
تهیونگ : نه بازم هست
کوک : خب بگو میشنوم
تهیونگ : کوک دکترا گفتن که من تا چند ماه دیگه بیشتر زنده نمیمونم و میمیرم و میخواستم بگم که من میتونم تا اون موقع پیشت بمونم چون کسی رو ندارم
کوک که کلا از صحبت های تهیونگ تعجب کرده بود پرسید
کوک : بعنی چی
تهیونگ : یعنی تا یکی دو ماه زنده نمیمونم
کوک : برای چی
تهیونگ : کوک من از وقتی که مادرم رو از دست دادم این بیمار سراغم اومد
کوک : نمیشه بهت یه قلب دیگه داد
تهیونگ : دکتر ها تلاش کردن ولی بی فایدس
کوک : میخوای پیشم بمونی ؟
تهیونگ : اگه میشه میخوام توی این چند ماهی که زندم دنیارو جوره دیگه ای ببینم و بیخیال هر بدی ای بشم
کوک : تهیونگ من از همون اول که ترو دیدم فهمیدم که ادم خیلی خوبی هستی و رفتارت با بقیه مهربونه و اجازه میدم که پیشم بمونی
تهیونگ : ممنونم کوک راستی همسرت که مشکلی نداره
کوک : نه من اونو حلش میکنم
کوک : من دوست دارم که اینجا بمونی
تهیونگ دوست داشت اون چند دقیقه خیلی رمانتیک با شه ولی با حرکت کوک منصرف شد
کوک : خیله خوب حالا بیا بخوابیم من خوابم میاد.
و کوک سرشرو روی بالشت گذاشت که تهیونگ یه سوال پرسید
تهیونگ : کوک تو کارت چیه ؟
کوک: تهیونگ بخواب
تهیونگ: ولی من سوال پرسیدم
کوک : توی فروشگاه کار میکنم
تهیونگ : اها
تهیونگ : کوک
کوک که کلاف بود جواب داد
کوک : وایییییی بله
تهیونگ سوال بعدیش هم پرسید و هی کوک می گفت هی تهیونگ و در اخر هم خوابیدن
خبببببب دوستان اینم از پارت
در پارت های بعد اتفاق های جالبی میوفته
شرط
۹ کامنت
۱۰ لایک
تهیونگ : خب کوک ببین من یه بیماریی دارم
کوک : اونو که گفتی
تهیونگ اب دهنشو قورت داد
تهیونگ : به جز اون
کوک : چی
تهیونگ : من ......من .......من....
کوک : انقدر من من نکن قشتگ درست بگو
تهیونگ : من ناراحتی قلبی دارم
کوک : خب
تهیونگ اصلا توقع این واکنش کوک رو نداشت و فکر می کرد که کوک اونو از خونه بیرون کنه ( اخه چرا باید توی کیوتی رو بیرون کنه )
تهیونگ : یعنی مشکلی نداری
کوک : معلومه که نه ما باهم دوستیم
تهیونگ نفسی صدا دار کشید
کوک : همین
تهیونگ : نه بازم هست
کوک : خب بگو میشنوم
تهیونگ : کوک دکترا گفتن که من تا چند ماه دیگه بیشتر زنده نمیمونم و میمیرم و میخواستم بگم که من میتونم تا اون موقع پیشت بمونم چون کسی رو ندارم
کوک که کلا از صحبت های تهیونگ تعجب کرده بود پرسید
کوک : بعنی چی
تهیونگ : یعنی تا یکی دو ماه زنده نمیمونم
کوک : برای چی
تهیونگ : کوک من از وقتی که مادرم رو از دست دادم این بیمار سراغم اومد
کوک : نمیشه بهت یه قلب دیگه داد
تهیونگ : دکتر ها تلاش کردن ولی بی فایدس
کوک : میخوای پیشم بمونی ؟
تهیونگ : اگه میشه میخوام توی این چند ماهی که زندم دنیارو جوره دیگه ای ببینم و بیخیال هر بدی ای بشم
کوک : تهیونگ من از همون اول که ترو دیدم فهمیدم که ادم خیلی خوبی هستی و رفتارت با بقیه مهربونه و اجازه میدم که پیشم بمونی
تهیونگ : ممنونم کوک راستی همسرت که مشکلی نداره
کوک : نه من اونو حلش میکنم
کوک : من دوست دارم که اینجا بمونی
تهیونگ دوست داشت اون چند دقیقه خیلی رمانتیک با شه ولی با حرکت کوک منصرف شد
کوک : خیله خوب حالا بیا بخوابیم من خوابم میاد.
و کوک سرشرو روی بالشت گذاشت که تهیونگ یه سوال پرسید
تهیونگ : کوک تو کارت چیه ؟
کوک: تهیونگ بخواب
تهیونگ: ولی من سوال پرسیدم
کوک : توی فروشگاه کار میکنم
تهیونگ : اها
تهیونگ : کوک
کوک که کلاف بود جواب داد
کوک : وایییییی بله
تهیونگ سوال بعدیش هم پرسید و هی کوک می گفت هی تهیونگ و در اخر هم خوابیدن
خبببببب دوستان اینم از پارت
در پارت های بعد اتفاق های جالبی میوفته
شرط
۹ کامنت
۱۰ لایک
۵.۵k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.