fake j hope
fake j_hope
part*2
صبح
از خواب بیدار شدم
تا جانی پیام داده
جانی: عشقم سریع بیا پایین دم در خونتونم
سریع بلند شدم صورتمو شستم بازم جانی پیام داد
جانی: نمیخواد بخودت برسی سریع بیا پایین
سریع رفتم پایین جانی دیدم
ا.ت: تو اینجا چیکار میکنی
جانی: اومدم ببینمت دلم برات تنگ میشه
ا.ت: چرا
جانی: خب میخوام برای دو هفته برم مسافرت
ا.ت: واقعا ناراحت شدم
جانی: زود بر میگردم قول میدم بعد که برگشتم میام با پدرت صحبت میکنم عزیزم
ا.ت: دلم برات تنگ میشه
جانی: منم همینطور
جانی بغل کنم خواستم بوسش کنم یه اقا اومد گفت: ببخشید
ا.ت: بله
گفت: شما خانواده کیم میدونین امارتشون کجان
ا.ت: من دختر خانواده کیمم بفرمایید
گفت: پدرت میدونه دوست پسرت اومده دیدنت
ا.ت: اقا چی میخوای
گفت:هیچی ببخشید مزاحم شدم خب من میرم
جانی: کی بود
ا.ت: نمیدونم وایسا این صدای مامانمه خب عزیزم خداحافظ
جانی: نمی تونم اونجا هم بهت پیام بدما خب خداحافظ
ا.ت: باشه عزیزم
رفتم پیش مامانم
ا.ت: چیشده
م: بابات این لباسو خریده گفته برا امشب بپوش
ا.ت: باشه
شب
لباسی که بابام بهم داده پوشیدم
پ: لیا بیا پایین اومدن
ا.ت: باشه یه ده دقیقه دیگه میام
ده دقیقه بعد
رفتم پایین سلام کردم
اقای جانگ: سلام شما باید لیلی باشید
ا.ت: بله
هوبی: سلام
این همون پسره نیست که وقتی میخواستم جانی رو ببوسم اومد چرا خودشه اخه این اینجا چیکار میکنه حتما از بادیگارداشون خب پس چیزی نمیگه
اقای جانگ: اینم پسرم جیهوپه
چی پسر وایی خدا کنه چیزی نگفته باشه وگرنه پدرم بدبختم میکنه
#جیهوپ
#جی_هوپ
#فیک
#سناریو
part*2
صبح
از خواب بیدار شدم
تا جانی پیام داده
جانی: عشقم سریع بیا پایین دم در خونتونم
سریع بلند شدم صورتمو شستم بازم جانی پیام داد
جانی: نمیخواد بخودت برسی سریع بیا پایین
سریع رفتم پایین جانی دیدم
ا.ت: تو اینجا چیکار میکنی
جانی: اومدم ببینمت دلم برات تنگ میشه
ا.ت: چرا
جانی: خب میخوام برای دو هفته برم مسافرت
ا.ت: واقعا ناراحت شدم
جانی: زود بر میگردم قول میدم بعد که برگشتم میام با پدرت صحبت میکنم عزیزم
ا.ت: دلم برات تنگ میشه
جانی: منم همینطور
جانی بغل کنم خواستم بوسش کنم یه اقا اومد گفت: ببخشید
ا.ت: بله
گفت: شما خانواده کیم میدونین امارتشون کجان
ا.ت: من دختر خانواده کیمم بفرمایید
گفت: پدرت میدونه دوست پسرت اومده دیدنت
ا.ت: اقا چی میخوای
گفت:هیچی ببخشید مزاحم شدم خب من میرم
جانی: کی بود
ا.ت: نمیدونم وایسا این صدای مامانمه خب عزیزم خداحافظ
جانی: نمی تونم اونجا هم بهت پیام بدما خب خداحافظ
ا.ت: باشه عزیزم
رفتم پیش مامانم
ا.ت: چیشده
م: بابات این لباسو خریده گفته برا امشب بپوش
ا.ت: باشه
شب
لباسی که بابام بهم داده پوشیدم
پ: لیا بیا پایین اومدن
ا.ت: باشه یه ده دقیقه دیگه میام
ده دقیقه بعد
رفتم پایین سلام کردم
اقای جانگ: سلام شما باید لیلی باشید
ا.ت: بله
هوبی: سلام
این همون پسره نیست که وقتی میخواستم جانی رو ببوسم اومد چرا خودشه اخه این اینجا چیکار میکنه حتما از بادیگارداشون خب پس چیزی نمیگه
اقای جانگ: اینم پسرم جیهوپه
چی پسر وایی خدا کنه چیزی نگفته باشه وگرنه پدرم بدبختم میکنه
#جیهوپ
#جی_هوپ
#فیک
#سناریو
۷.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.