~love me right~
~love me right~
ep⇨23
گوشیو جواب دادم
-الو..هونجو
$سلام هانا کوچولو
-سلام چیزی شده؟پیداش کردی؟
$نه هیچ اثری از عموت نیس
-وای...خب از کشور که خارج نشده؟
$نه...تو کره س...من همه ی روستا ها و شهرها رو گشتم فقط یه جا مونده
-کجا؟
$س.ئ.و.ل
-هونجو تو خنگی اخه..چرا سئولو نگشتی
$جای تشکرته؟دوساله دنبال عمو جونت میگردم
-ممنون اوپا خدافظ...من برم کار دارم
$کار جدیدت چطوره؟؟
-افتضاح..بد....به عبارتی کلا فاجعه س
$خب...فکر میکردم تو اکسو کارت خوب باشه
-الان سر فیلم بردارین...باید قطع کنم
-اوکی
رفتم جای قبلیم وایسادم.بکهیون با جدیت تمام نگام کرد انگار که میخواست بزنتم.
اب دهنمو قورت دادم
نام:خوب میبینم که توانایی های زیادی دارین,واقعا شوکه شدم
برگشتمو بهش نگاه کردم,لبخند کمرنگی زدم
-ممنونم
اونم یه لبخند تحویلم داد
-خب..اگه با من کاری ندارین...میتونم برم؟
+از اولم نیازی به بودنتون نبود...میتوین برین ولی اول باید از پسرا بپرسین
-آه...باشه
+برو تو سالنو رو صندلی ها بشین کارمون تموم شد میایم بیرون
-اوممم..من میرم
یه نگاه به پسرا انداختم.
لوهان بهم نگاه میکرد.یه نگاه مبهم...یه نگاهی که نه توش تنفر بود نه محبت....خالی از احساس
لبخند تلخی زدمو رفتم سمت در
///
بعد چند دیقه اومدن بیرون
سهون:هانا کجا میری؟
-حوصله م سر رفته اینجا خسته کننده س
کریس:آه...سرت به یه جایی خورده ها....قراره اینی که الان داشتی میدیدی رو بقیه هزار بار نگاه کنن...البته ساخته شدشو.
از رو صندلی بلند شدم.
-منم ام ویتون کامل شد نگاش میکنم اونم میلیون بار.کارتون خوب بود فعلا.
لوهان و بک و کای و چن و شیو اونور وایساده بودن و اب میخوردن
سوهو:خب...با چی برمیگردی؟
-تاکسی
بعد لبخند زدم.
چانیول:ای بابا میموندی دیگه.یکم مونده لوهان روشو برگردوند:چانیول الان باید بریم ورژن چینیشو فیلم برداری کنن.بعدش دوبار دیگه هم باید لباس عوض کنیم.
-خب من میرم براتون غذا درست کنم.خدافظ
زودی ازشون دور شدم.
نفس عمیقی کشیدم.
-خب...حالا باید براشون چی درست کنم؟؟؟وای برنجم که تموم شده
////
خرت و پرتا رو گذاشتم رو اپن.
رفتم سمت کاناپه ها و ولو شدم.
به دستم نگاه کردم رو انگشتام رد دسته های نایلون افتاده بود.
صدای زدن رمز در خونه اومد.از رو کاناپه بلند شدم.با ترس به در زل زدم.
در خونه باز شد.
یه دختر با موهای رنگ شده ی بلوند اومد تو.یه عینک بزرگ رو چشماش بود,پوست سفیدی داشت.
عینکو از رو چشماش برداشت.چشماش گرد شده بود.
&تو دیگه کی هستی؟
اب دهنمو قورت دادم,ابرومو دادم بالا-من باید این سوالو از شما بپرسم.
لبخند شیرینی زد&میخوای بگی منو نمیشناسی؟
-اگه میشناختمت که مرض نداشتم ازت این سوالو بپرسم.
&ببینم تو گروه گرلز جنریشنو نمیشناسی؟
-گرلز ...چی چی؟
&خب..جی جی یا سونیوشیده....اومممم snsd??
چندتا پلک زدم.-خوب...نه
کلافه شده بود.معلومه که یه شخص معروفه
&ببینم تو اهل کره جنوبی هسی؟
-اره
&اهان تازه اومدی به سئول؟یه روستایی هسی
-نه...به نظرت لهجه م به روستاییا میخوره؟
داشت خیلی خیت میشد.
&راس میگی لهجه م نداری...اهان تو داخل خارج متولد شدی و بعد اومدی کره
-من تو سئول به دنیا اومدم و همینجا بزرگ شدم.
&پس چطور ممکنه...آه
عکساشو رو پوسترا دیده بودم...چند بارم خودشو تو تلویزیون...ولی تمایلی نداشتم
در موردش تحقیق کنم یا طرفدارش بشم
-خب تو چرا اینجایی؟
اومد جلوم وایساد.دستشو سمتم دراز کرد&من ته یونم عضو گروه گرلز جنریشن...امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم.
دوست....چیزی که من هرگز نداشتم...چیزی که تبدیل شده بود به یه عقده گوشه ی دلم
نباید این فرصتو از دست بدم.
دستشو گرفتم-هانا...معلم رقص اکسو و یجورایی هم خونشون.
تعجب کرد&شوخی میکنی تو...چطور..اخه...امکان نداره
-متاسفانه واقعیت داره...حالا بگو تو چرا اینجایی
&کارتتو بده لطفا
با اینکه ادم مشهوری بود اصلا ذره ای غرور توش نبود...دختری کهربون و کنجکاو بود...اسمش برام اشنا بود....شبیه دختر عموم بود.
اما امکان نداشت اون ته یون بخواد خواننده بشه.شاید فقط بخاطر شباهتاش با اون...باهاش دوست شدم
کارتمو از تو جیب کتم در اوردمو بهش دادم.
بعد پنج دیقه زل زدن سرشو اورد بالا.
&باورم نمیشه
-جواب سوال من چیشد؟
&قول بده به عنوان یه راز نگهش داری.
-قول میدم
&من دوس دختر بکهیونم
-چ...چ..چی؟؟؟
#lovemeright
ep⇨23
گوشیو جواب دادم
-الو..هونجو
$سلام هانا کوچولو
-سلام چیزی شده؟پیداش کردی؟
$نه هیچ اثری از عموت نیس
-وای...خب از کشور که خارج نشده؟
$نه...تو کره س...من همه ی روستا ها و شهرها رو گشتم فقط یه جا مونده
-کجا؟
$س.ئ.و.ل
-هونجو تو خنگی اخه..چرا سئولو نگشتی
$جای تشکرته؟دوساله دنبال عمو جونت میگردم
-ممنون اوپا خدافظ...من برم کار دارم
$کار جدیدت چطوره؟؟
-افتضاح..بد....به عبارتی کلا فاجعه س
$خب...فکر میکردم تو اکسو کارت خوب باشه
-الان سر فیلم بردارین...باید قطع کنم
-اوکی
رفتم جای قبلیم وایسادم.بکهیون با جدیت تمام نگام کرد انگار که میخواست بزنتم.
اب دهنمو قورت دادم
نام:خوب میبینم که توانایی های زیادی دارین,واقعا شوکه شدم
برگشتمو بهش نگاه کردم,لبخند کمرنگی زدم
-ممنونم
اونم یه لبخند تحویلم داد
-خب..اگه با من کاری ندارین...میتونم برم؟
+از اولم نیازی به بودنتون نبود...میتوین برین ولی اول باید از پسرا بپرسین
-آه...باشه
+برو تو سالنو رو صندلی ها بشین کارمون تموم شد میایم بیرون
-اوممم..من میرم
یه نگاه به پسرا انداختم.
لوهان بهم نگاه میکرد.یه نگاه مبهم...یه نگاهی که نه توش تنفر بود نه محبت....خالی از احساس
لبخند تلخی زدمو رفتم سمت در
///
بعد چند دیقه اومدن بیرون
سهون:هانا کجا میری؟
-حوصله م سر رفته اینجا خسته کننده س
کریس:آه...سرت به یه جایی خورده ها....قراره اینی که الان داشتی میدیدی رو بقیه هزار بار نگاه کنن...البته ساخته شدشو.
از رو صندلی بلند شدم.
-منم ام ویتون کامل شد نگاش میکنم اونم میلیون بار.کارتون خوب بود فعلا.
لوهان و بک و کای و چن و شیو اونور وایساده بودن و اب میخوردن
سوهو:خب...با چی برمیگردی؟
-تاکسی
بعد لبخند زدم.
چانیول:ای بابا میموندی دیگه.یکم مونده لوهان روشو برگردوند:چانیول الان باید بریم ورژن چینیشو فیلم برداری کنن.بعدش دوبار دیگه هم باید لباس عوض کنیم.
-خب من میرم براتون غذا درست کنم.خدافظ
زودی ازشون دور شدم.
نفس عمیقی کشیدم.
-خب...حالا باید براشون چی درست کنم؟؟؟وای برنجم که تموم شده
////
خرت و پرتا رو گذاشتم رو اپن.
رفتم سمت کاناپه ها و ولو شدم.
به دستم نگاه کردم رو انگشتام رد دسته های نایلون افتاده بود.
صدای زدن رمز در خونه اومد.از رو کاناپه بلند شدم.با ترس به در زل زدم.
در خونه باز شد.
یه دختر با موهای رنگ شده ی بلوند اومد تو.یه عینک بزرگ رو چشماش بود,پوست سفیدی داشت.
عینکو از رو چشماش برداشت.چشماش گرد شده بود.
&تو دیگه کی هستی؟
اب دهنمو قورت دادم,ابرومو دادم بالا-من باید این سوالو از شما بپرسم.
لبخند شیرینی زد&میخوای بگی منو نمیشناسی؟
-اگه میشناختمت که مرض نداشتم ازت این سوالو بپرسم.
&ببینم تو گروه گرلز جنریشنو نمیشناسی؟
-گرلز ...چی چی؟
&خب..جی جی یا سونیوشیده....اومممم snsd??
چندتا پلک زدم.-خوب...نه
کلافه شده بود.معلومه که یه شخص معروفه
&ببینم تو اهل کره جنوبی هسی؟
-اره
&اهان تازه اومدی به سئول؟یه روستایی هسی
-نه...به نظرت لهجه م به روستاییا میخوره؟
داشت خیلی خیت میشد.
&راس میگی لهجه م نداری...اهان تو داخل خارج متولد شدی و بعد اومدی کره
-من تو سئول به دنیا اومدم و همینجا بزرگ شدم.
&پس چطور ممکنه...آه
عکساشو رو پوسترا دیده بودم...چند بارم خودشو تو تلویزیون...ولی تمایلی نداشتم
در موردش تحقیق کنم یا طرفدارش بشم
-خب تو چرا اینجایی؟
اومد جلوم وایساد.دستشو سمتم دراز کرد&من ته یونم عضو گروه گرلز جنریشن...امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم.
دوست....چیزی که من هرگز نداشتم...چیزی که تبدیل شده بود به یه عقده گوشه ی دلم
نباید این فرصتو از دست بدم.
دستشو گرفتم-هانا...معلم رقص اکسو و یجورایی هم خونشون.
تعجب کرد&شوخی میکنی تو...چطور..اخه...امکان نداره
-متاسفانه واقعیت داره...حالا بگو تو چرا اینجایی
&کارتتو بده لطفا
با اینکه ادم مشهوری بود اصلا ذره ای غرور توش نبود...دختری کهربون و کنجکاو بود...اسمش برام اشنا بود....شبیه دختر عموم بود.
اما امکان نداشت اون ته یون بخواد خواننده بشه.شاید فقط بخاطر شباهتاش با اون...باهاش دوست شدم
کارتمو از تو جیب کتم در اوردمو بهش دادم.
بعد پنج دیقه زل زدن سرشو اورد بالا.
&باورم نمیشه
-جواب سوال من چیشد؟
&قول بده به عنوان یه راز نگهش داری.
-قول میدم
&من دوس دختر بکهیونم
-چ...چ..چی؟؟؟
#lovemeright
۱۲.۲k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.