پارت

#پارت_60
آقای مافیا♟🎲

صبح با درد شدیدی بیدار شدم
چشمام و بخاطر نور شدید اتاق نمیتونستم باز کنم

کم کم که چشمام به نور عادت کرد
به دور اطرافم نگاهی انداختم اما کسی رو ندیدم

اروم از جام بلند شدم و به سمت آشپزخونه حرکت کردم

داشتم از پله ها پایین میرفتم که سامیار
دیدم . داشت صبحونه میخورد

یه شلوارک پوشیده بود بود و هیچ لباسی تنش نبود

وایییی خدا چه بازو هایی داشت پدرسگ
سرم و پایین انداختم و اروم داشتم از پله ها پایین میومدم

که سامیار متوجهم شد
برگشت سمتم و داشت نگاهم میکرد
و منم سرم و پایین تر انداختم تا

با ب//دن  ل) خ)) ت///ش مواجه نشم

اخه یکی نیست به من اسکل بگه که تو که دیشب همه چیو دیدی از چی خجالت میکشی

سامیار با دیدنم پوزخندی زد و یه نفر رو به اسم
محدثه رو صدا زد

سرم و بالا اوردم تا ببینم کیه؟

دختری با لباس خدمتکاری به سمت سامیار حرکت کرد
سامیار خیلی اروم چیزی بهش گفت و دختره هم
چشمی گفت و به سمت

من حرکت کرد
وقتی بهم رسید گفت

+ ببخشید خانم آقا بهم گفتن کمکتون کنم بیان پایین

خجالت زده ازش تشکر کردم
و با کمک دختره که  فهمیدم اسمش محدثث

از پله ها پایین اومدم
قبل از اینکه بره
با خجالت ازش خواستم برام قرص بیاره


محدثه لبخندی بهم زد و بدون اینکه چیزی بگه
به سمت اشپزخونه رفت تا برا قرص بیاره

من اروم به سمت سامیار رفتم و زیر لب سلامی بهش کردم
و اونم با  تکان دادن سرش جوابم و داد

پفی کشیدم و گوشیم برداشتم تا ببینم کسی پیامم داده یا نه

همین که گوشیمو باز کردم با دیدن 35 تا تماس از مامان  گازی از لبم گرفتم
و زنگش زدم

با اولین بوق جواب داد

برای محافظت از پرده گوشم گوشی رو از گوشم فاصله دادم

+ دختره دربه دره شده کدوم گورررررییی بودی دیروز اهان

_ سلام ما...م..مامان

+ سلام و کوفت سلام و زهر مار

همینجور که داشت فوش میداد انقدر صداش بلند بود که بدون اینکه بلند گو رو وصل کنم صداش و سامیار میشنید

و برای اینکه از خنده پاره نشه یه لقمه غذا داخل دهنش میگذاشت


+ مامان...ع..عزیزم ارامش خودتو حفظ کن
میان الان خونه برات همه چیز رو توضیح میدم


_ یعنی آفاق کافیه پات برسه تو خونه
خودتو مرده بدون دختره بی چشم و روووو

و تلفن و قطع کرد

به نظر میرسه ایدفعه واقعا دارم میرم اون دنیا
#رمان
#عاشقانه
#مافیایی
#مافیا
#اسمات
#اصمات
دیدگاه ها (۰)

#پارت_61 آقای مافیا ♟🎲سامیار داشت صبحونه میخورد که با شنیدن ...

#پارت_62آقای مافیا ♟🎲+ مامان گو*ه خوردم بزار یه دقیقه دنبالم...

#پارت_59آقای مافیا♟🎲همینجور تو فکر بودم که با صدای یه نفر به...

#پارت_58آقای مافیا ♟🎲+اه یعنی این کلیدش کجاستگلدون های کنارش...

شوهر دو روزه. پارت۵0

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط