╭────────╮
╭────────╮
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی¹
وارد سالن دبیرستان شدم،سنگینی نگاه همه رو روی خودم احساس میکردم.
همه پچپچ میکردن
_اون چه خوشگـــــــلـــــه
_به نظرت اون با کی قرار میزاره؟
سریع وارد کلاس شدم و روی صندلی نشستم.
جئون جونگ کوک مثل همیشه با یه لبخند قشنگ شیر توت فرنگی رو گرفت سمتم وگفت:یونا،این شیر توت فرنگی برای توـــــه
شیر توت فرنگی رو گرفتم و گفتم:ممنون
عیکنشو به سمت چشمش هل داد و گفت:خواهش میکنم
"جونگ کوک نمره اول کلاس بود،اون خیلی ساده بود و همه اذیتش میکردن"
بورا از پشت دستشو گذاشت روی شونم و گفت:یونا تو چقدر خوشبختی،جونگ کوک دوباره برات شیر توت فرنگی خریده
آروم خندیدم و گفتم:به این میگی خوشبختی؟،همه پسرای دبیرستان هر روز برام شیر توت فرنگی میخرن
کنارم نشست و هوفی کشید و گفت:چرا هیچکس برای من شیر توت فرنگی نمیخره؟
آری و یورام در حالی که دست همو گرفته بودن وارد کلاس شدن.
"آری و یورام باهم قرار میزاشتن"
به اونا اشاره کردم و گفتم:همین که آری قرار میزاره کافیه
آری تا ما رو دید اومد سمتمون و گفت:شما دوتا چی دارید پچپچ می کنید؟
بورا بلند شد و گفت:دوتا سینگل دارن درد و دل می کنن
آری خندید و گفت:درد و دل؟
توی همین لحضه دبیر وارد کلاس شد،همه نشستن و دبیر شروع کرد به درس دادن؛
کلاس تموم شد،و همه در حال حرف زدن بودن.
جونگ کوک روبه روم ایستاد و گفت:یو..یونا،میشه نهار رو با من بخوری؟...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی¹
وارد سالن دبیرستان شدم،سنگینی نگاه همه رو روی خودم احساس میکردم.
همه پچپچ میکردن
_اون چه خوشگـــــــلـــــه
_به نظرت اون با کی قرار میزاره؟
سریع وارد کلاس شدم و روی صندلی نشستم.
جئون جونگ کوک مثل همیشه با یه لبخند قشنگ شیر توت فرنگی رو گرفت سمتم وگفت:یونا،این شیر توت فرنگی برای توـــــه
شیر توت فرنگی رو گرفتم و گفتم:ممنون
عیکنشو به سمت چشمش هل داد و گفت:خواهش میکنم
"جونگ کوک نمره اول کلاس بود،اون خیلی ساده بود و همه اذیتش میکردن"
بورا از پشت دستشو گذاشت روی شونم و گفت:یونا تو چقدر خوشبختی،جونگ کوک دوباره برات شیر توت فرنگی خریده
آروم خندیدم و گفتم:به این میگی خوشبختی؟،همه پسرای دبیرستان هر روز برام شیر توت فرنگی میخرن
کنارم نشست و هوفی کشید و گفت:چرا هیچکس برای من شیر توت فرنگی نمیخره؟
آری و یورام در حالی که دست همو گرفته بودن وارد کلاس شدن.
"آری و یورام باهم قرار میزاشتن"
به اونا اشاره کردم و گفتم:همین که آری قرار میزاره کافیه
آری تا ما رو دید اومد سمتمون و گفت:شما دوتا چی دارید پچپچ می کنید؟
بورا بلند شد و گفت:دوتا سینگل دارن درد و دل می کنن
آری خندید و گفت:درد و دل؟
توی همین لحضه دبیر وارد کلاس شد،همه نشستن و دبیر شروع کرد به درس دادن؛
کلاس تموم شد،و همه در حال حرف زدن بودن.
جونگ کوک روبه روم ایستاد و گفت:یو..یونا،میشه نهار رو با من بخوری؟...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
۶.۳k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.