qart 18
qart 18
قدرت عشق
تهیونگ:ارع
آرا:خب چی؟
تهیونگ:باهات ازدواج میکنم(با حرس)
آرا:خوبه(باخنده شیطنت امیز)
تهیونگ:اوهوم اصن عالیه(با اعصبانیت)
آرا میخواست بیاد نزدیکمو منو ببوسه که خودمو کشیدم عقب
تهیونگ:تو با خودت چی فکر کردی ها؟
ببین من فقط بخاطر اینکه پدرم ورشکست نشه باهات ازدواج میکنم هیچ علاقه ای بهت ندارم اینو تو سرت فرو کن ما فقط ادای زن و شوهرارو در میاریم
آرا:همینم اوکیه من بلاخره راضیت میکنم توهم قراره همونقدر که من دوست دارم دوسم داشته باشی
تهیونگ:هع به همین خیال باش مگر اینکه این چیزایی که داری میگی تو خوابت ببنی فهمیدی
بعد گفتن این حرف از خونه آرا زدم بیرون حالا من باید چیکار کنم چطوری اینو به جه یی
بگم اون نابود میشه دیگه نتونستم بغضمو نگه دارم رفتم تو ماشین نشستم و سرمو گذاشتم رو فرمون و شروع کردم به گریه کردن بعد چند مین آروم شدم و راه افتادم سمت خونه تا به جه یی بگم همه چیو به جه یی بگم بلاخره بعد نیم ساعت رسیدم و رفتم تو خونه
جه یی:اوه،سلام عشقم بلاخره اومدی
تهیونگ:سلام(ناراحت)
جه یی:چیزی شده چرا ناراحتی؟
تهیونگ:میشه چند دیقه حرف بزنیم
جه یی:باشه
رفتیم نشستیم رو مبل و همه ماجرارو واسه جه یی تعریف کردم
جه یی:باورم نمیشه تو واقعا همون آدمی هستی که من بخاطرش به خانوادم پشت کردم ازت متنفرم(با داد و گریه و اعصبانیت)
بعد گفتن این حرف جه یی رفت تو اتاق و همه وسایلشو جم کرد و از خونه زد بیرون منم رفتم تکیه دادم به دیوار گریه کردم
ویو جه یی
(از خونه زدم بیرون باورم نمیشد این همون آدمیه که من بخاطرش حاضر بودم جلوی کل دنیا وایسم همینطوری داشتم کل شهرو دور میزدم (ا.م:قلبم🥲💔) انگار کل شهر با آدماش رو سرم آوار شده بود که یهو یه ماشین نگه داشت کنارم جهیون بود)
جهیون:جه یی تویی(بانگرانی)
با دیدن جهیون دیگه نتونستم تحمل کنم بغلش کردم و یه دل سیر گریه کردم
ویو تهیونگ
(نه من نمیتونم بدون جه یی زنده بمونم زود رفتم سوار ماشین شدم و رفتم تا پیداش کنم بلاخره بعد کلی زیر و رو کردن شهر پیداش کردم ولی با چیزی که دیدم رو تصمیمی که گرفتم مصممتر شدم اون..........
کپی ممنوع ❌️❌️
قدرت عشق
تهیونگ:ارع
آرا:خب چی؟
تهیونگ:باهات ازدواج میکنم(با حرس)
آرا:خوبه(باخنده شیطنت امیز)
تهیونگ:اوهوم اصن عالیه(با اعصبانیت)
آرا میخواست بیاد نزدیکمو منو ببوسه که خودمو کشیدم عقب
تهیونگ:تو با خودت چی فکر کردی ها؟
ببین من فقط بخاطر اینکه پدرم ورشکست نشه باهات ازدواج میکنم هیچ علاقه ای بهت ندارم اینو تو سرت فرو کن ما فقط ادای زن و شوهرارو در میاریم
آرا:همینم اوکیه من بلاخره راضیت میکنم توهم قراره همونقدر که من دوست دارم دوسم داشته باشی
تهیونگ:هع به همین خیال باش مگر اینکه این چیزایی که داری میگی تو خوابت ببنی فهمیدی
بعد گفتن این حرف از خونه آرا زدم بیرون حالا من باید چیکار کنم چطوری اینو به جه یی
بگم اون نابود میشه دیگه نتونستم بغضمو نگه دارم رفتم تو ماشین نشستم و سرمو گذاشتم رو فرمون و شروع کردم به گریه کردن بعد چند مین آروم شدم و راه افتادم سمت خونه تا به جه یی بگم همه چیو به جه یی بگم بلاخره بعد نیم ساعت رسیدم و رفتم تو خونه
جه یی:اوه،سلام عشقم بلاخره اومدی
تهیونگ:سلام(ناراحت)
جه یی:چیزی شده چرا ناراحتی؟
تهیونگ:میشه چند دیقه حرف بزنیم
جه یی:باشه
رفتیم نشستیم رو مبل و همه ماجرارو واسه جه یی تعریف کردم
جه یی:باورم نمیشه تو واقعا همون آدمی هستی که من بخاطرش به خانوادم پشت کردم ازت متنفرم(با داد و گریه و اعصبانیت)
بعد گفتن این حرف جه یی رفت تو اتاق و همه وسایلشو جم کرد و از خونه زد بیرون منم رفتم تکیه دادم به دیوار گریه کردم
ویو جه یی
(از خونه زدم بیرون باورم نمیشد این همون آدمیه که من بخاطرش حاضر بودم جلوی کل دنیا وایسم همینطوری داشتم کل شهرو دور میزدم (ا.م:قلبم🥲💔) انگار کل شهر با آدماش رو سرم آوار شده بود که یهو یه ماشین نگه داشت کنارم جهیون بود)
جهیون:جه یی تویی(بانگرانی)
با دیدن جهیون دیگه نتونستم تحمل کنم بغلش کردم و یه دل سیر گریه کردم
ویو تهیونگ
(نه من نمیتونم بدون جه یی زنده بمونم زود رفتم سوار ماشین شدم و رفتم تا پیداش کنم بلاخره بعد کلی زیر و رو کردن شهر پیداش کردم ولی با چیزی که دیدم رو تصمیمی که گرفتم مصممتر شدم اون..........
کپی ممنوع ❌️❌️
۲۹.۶k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.