qart 19
qart 19
قدرت عشق
هنوز دو ساعت نکشیده رفته تو بغل یکی دیگه من میخواستم بخاطر اون پدر و مادرمو زیر پام بزارم ولی نه دیگه تصمیم گرفتم با آرا ازدواج میکنم
ویو جه یی
(چند دقیقه ای همونطوری تو بغل جهیون موندم بعد ازش جدا شدم)
جهیون:چی شده چرا این وقت شب این بیرونی؟
همه ماجرارو واسش تعریف کردم
جهیون:خوب حالا گریه نکن، میدونم نمیخوای پدر و مادرت هنوز بفهمن پس اگه میخوای میتونی امشب خونه من بمونی
جه یی:باشه واقعا ازت ممنونم
از رو زمین بلند شدم و رفتم سوار ماشین شدیم و باهم رفتیم خونه جهیون
جهیون:ببین اینجارو مثل خونه خودت بدون راحت باش، بیا بریم اتاقتو نشونت بدم خسته ای یکم استراحت کن
جه یی:باشه ممنون
با جهیون رفتیم و اتاقو بهم نشون داد بعدم خودش رفت پایین و منم دراز کشیدم رو تخت و یه دل سیر گریه کردم
[فردا صبح]
ویو تهیونگ
(دیگه همچی بین منو جه یی تموم شده صبح رفتم درخواست طلاق دادم و بعدم هماهنگ کردم تا هرچه زودتر با آرا ازدواج کنیم)
ویو جه یی
(از خواب بیدار شدم و یه نگاه به گوشیم انداختم تا ببینم ساعت چنده که مامانم زنگ زد جواب دادم)
م.ج:دختره خیره سر این همون آدمی بود که بخاطرش جلو کل خانوادت وایسادی واست نامه طلاق فرستاده در خونه گمشو بیا اینجا ببینم چه بره(باداد)
با چیزی که مامانم گفت دیگه نتونستم بیشتر از این تحمل کنم و زدم زیر گریه آخه یه آدم چقدر میتونه پست باشه که حتی یه روزم تحمل نکنه و بره درخواست طلاق بره مگه من بجز اینکه دوسش داشتم چیکار کرده بودم
بعد چند ساعت خودمو جمع و جور کردم و به کت و شلوار مشکی با نیم تنه مشکی و کفش پاشنه دار و موهامو دم اسبی بستم و راه افتادم سمت دادگاه باورم نمیشد تهیونگ حتی اون دختره هرزه رو هم با خودش آورده بود بغض گلومو گرفته بود ولی نه من نباید گریه میکردم هرطور شده خودمو نگه داشتم و رفتیم پیش قاضی و دیگه همچی تموم شد الان دیگه آدمی به اسم تهیونگ تو زندگی من وجود نداره
[پرش زمانی به دو سال بعد]
ویو جه یی
(الان دوسالی میشه که منو تهیونگ از هم جدا شدیم اون با اون دختره آرا ازدواج کرده اون دختره دیوونه حتی منو واسه عروسیشون دعوت کرده بود و من هم بخاطر اینکه نشون بدم آدم ضعیفی نیستم رفته بودم ولی خوب انگار قلبم داشت تیکه تیکه میشد)
همینطوری تو فکر و خیال خودم بودم که صدای زنگ در اومد رفتم در رو باز کردم و..........
کپی ممنوع❌️❌️
قدرت عشق
هنوز دو ساعت نکشیده رفته تو بغل یکی دیگه من میخواستم بخاطر اون پدر و مادرمو زیر پام بزارم ولی نه دیگه تصمیم گرفتم با آرا ازدواج میکنم
ویو جه یی
(چند دقیقه ای همونطوری تو بغل جهیون موندم بعد ازش جدا شدم)
جهیون:چی شده چرا این وقت شب این بیرونی؟
همه ماجرارو واسش تعریف کردم
جهیون:خوب حالا گریه نکن، میدونم نمیخوای پدر و مادرت هنوز بفهمن پس اگه میخوای میتونی امشب خونه من بمونی
جه یی:باشه واقعا ازت ممنونم
از رو زمین بلند شدم و رفتم سوار ماشین شدیم و باهم رفتیم خونه جهیون
جهیون:ببین اینجارو مثل خونه خودت بدون راحت باش، بیا بریم اتاقتو نشونت بدم خسته ای یکم استراحت کن
جه یی:باشه ممنون
با جهیون رفتیم و اتاقو بهم نشون داد بعدم خودش رفت پایین و منم دراز کشیدم رو تخت و یه دل سیر گریه کردم
[فردا صبح]
ویو تهیونگ
(دیگه همچی بین منو جه یی تموم شده صبح رفتم درخواست طلاق دادم و بعدم هماهنگ کردم تا هرچه زودتر با آرا ازدواج کنیم)
ویو جه یی
(از خواب بیدار شدم و یه نگاه به گوشیم انداختم تا ببینم ساعت چنده که مامانم زنگ زد جواب دادم)
م.ج:دختره خیره سر این همون آدمی بود که بخاطرش جلو کل خانوادت وایسادی واست نامه طلاق فرستاده در خونه گمشو بیا اینجا ببینم چه بره(باداد)
با چیزی که مامانم گفت دیگه نتونستم بیشتر از این تحمل کنم و زدم زیر گریه آخه یه آدم چقدر میتونه پست باشه که حتی یه روزم تحمل نکنه و بره درخواست طلاق بره مگه من بجز اینکه دوسش داشتم چیکار کرده بودم
بعد چند ساعت خودمو جمع و جور کردم و به کت و شلوار مشکی با نیم تنه مشکی و کفش پاشنه دار و موهامو دم اسبی بستم و راه افتادم سمت دادگاه باورم نمیشد تهیونگ حتی اون دختره هرزه رو هم با خودش آورده بود بغض گلومو گرفته بود ولی نه من نباید گریه میکردم هرطور شده خودمو نگه داشتم و رفتیم پیش قاضی و دیگه همچی تموم شد الان دیگه آدمی به اسم تهیونگ تو زندگی من وجود نداره
[پرش زمانی به دو سال بعد]
ویو جه یی
(الان دوسالی میشه که منو تهیونگ از هم جدا شدیم اون با اون دختره آرا ازدواج کرده اون دختره دیوونه حتی منو واسه عروسیشون دعوت کرده بود و من هم بخاطر اینکه نشون بدم آدم ضعیفی نیستم رفته بودم ولی خوب انگار قلبم داشت تیکه تیکه میشد)
همینطوری تو فکر و خیال خودم بودم که صدای زنگ در اومد رفتم در رو باز کردم و..........
کپی ممنوع❌️❌️
۲۹.۷k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.