p12
ات: پاشو صبحونه
ته: هعیی باشه
رفتیم تو اشپزخونه صبحونه درست کنم که از پشت بغلم کرد و سرشو کرد تو گردنم
ته: چی درست میکنی بیب
ات: پنکیک
ته: کمک میخوای
ات: نه دیگه تموم شد
رفتیم صبحونمونو خوردیم
ات: تهه حوصلم سر رغته بریم بیرون
ته: باشه عزیزم برو حاظر شو
رفتم تو اتاق لباسمو پوشیدم (میرارم) موهامو بازگذاشتم و رلتم پایین
ات: بریییم
ته: برییم
ربتیم سوار ماشین تمام مدت دستش رو پام بود و معذب بودم
ات: کجا... داریم میریم عزیزم
ته: بریم کافه
ات: اوخوم
رفتیم کافه و سفارش دادیم و داشتیم میخوردیم
ات: میگم الان چی به بابام بگم... گفته دیگه طلاق بگیرین
ته: میگی ما همو دوست داریم و طلاق نمیگیریم
ات: خنده
ته: به چی میخندی
ات: ریکشن فلیکس خیلی دیدینی میشه... اونروز که رفتیم خونهمون خییلی فحشت داد.... خنده
ته: اون به من فحش میداده تو داری میخندی
ات: اره
ته: هعییی زندگی
بعد از کافه رفتیم یکم دور بزنیم و بعد برگشتیم خونه رفتم لبایسمو عوض کردم اومدم تو حال ته داشت با گوشیش حرف میزد
ته: چییی.... یعنی چی که دزدیدننننن... بیخواصیتاا(داد)
ته: ات من یه کار فوری دارم تو از خونه بیرون نریااا در هیسکیم باز نکن
ات: مگه بچم... باسه عشقم مراقب خودت باش
ته: توهم همینطور
رفت منم رو کاناپه دراز کشیدم و فیلم گذاشتم که بعد یمدت صدای باز شدن در اومد فکر کردم تهیونگه بدو رفتم سمت در که دیدم همون مردست که اونشب با تهیونگ بود و گفت برادرشه
ات: سلام
جه هیون : سلام... اوومم خب تهیونگ بخواطر ماموریتش مجبور شد بره امریکا به من گفت بیام پیشت
ات: چرا انقدر یهویی
جه هیون: برا خودشم یهویی شد
ات: خب من تو این مدت میرم خونه ی خودمون
جه هیون: نه گفت پیش من بمون
ات: باااووشه (خدا رحم کنه بهت)
رفتم تو اتاق و زنگ زدم به ته
ته ویو
بخواطر کارم مجبور سدم برم امریکا و نتونستم به ات بگم تا میخواستم بهش زنگ بزنم خودش زنگ زد
ته: الو
ات: تلو ته میگم داداشت اومده میگه رفتی امریکا بهش گفتی بیاد پیش من تا تنها نباشم
ته: جه هیون؟... ا... اره من بهس گفتم
ات: نمیشه برم خونه
ته: گوش کن... برو هونه ی خودتون اما وقتی جه هیون نیست
ات: باووشه... خیلی عجیب غریبین
وای نه جه هیون چرا رفته اونجا من که اصلا بهش نگفتم همیشه همچین ادمی بوده مطمئنم میخواد بلایی سر ات بیاره باید زودتر برگردم
کارارو به جیمین و کوک سپردم و زود سوار هواپیمای برگشت شدم
ات ویو
یه چند ساهتی گذشته بود من از اتاق نرفته بودم بیرون نمیدونم چرا اما یه حسی بهم میگفت نرم که در اتاق باز شد دیدم جه هیون اومد تو و پرتم کرد رو تخت و روم خیمه زد
ات: داری چیکار می کنییی
جه هیون: برادرم سلیقش تو دختر خوبه نه؟ نظرت چیه مال من شی
ات: چی... جیییغ، کمک یکی کمک کنههه
جین: هیچکس صداتو نمیشنوه
تا لباشو اورد جلو که ببوستم یکی از پشت گرفتش و انداختش رو زمین و زدش
ات: ته... تهیونگااا
جه هیونو از تو اتاق برد و از خونه انداخت بیرون و اومد
تو اتاق و سمت من *اهم اهم خب هر کی میخواد بگه قسمت اصماتو بفرستم *
صبح با دلدرد شدیدی بیدار شدم تو بغل تهیونگ بودم خواستم بلند شم که زیر دلم تیر کشید
ات: اییی
ته: ها چیشد... درد داری؟
ات: اونکاری که تو باهام کردی میحوای درد نداشته باشم
رفت تو حموم و وانو پر اب کرد بعد اومد منو گذاشت تو وان و خودش پشتم نشست و زیر دلمو ماساژ داد
ادامه دارد
ته: هعیی باشه
رفتیم تو اشپزخونه صبحونه درست کنم که از پشت بغلم کرد و سرشو کرد تو گردنم
ته: چی درست میکنی بیب
ات: پنکیک
ته: کمک میخوای
ات: نه دیگه تموم شد
رفتیم صبحونمونو خوردیم
ات: تهه حوصلم سر رغته بریم بیرون
ته: باشه عزیزم برو حاظر شو
رفتم تو اتاق لباسمو پوشیدم (میرارم) موهامو بازگذاشتم و رلتم پایین
ات: بریییم
ته: برییم
ربتیم سوار ماشین تمام مدت دستش رو پام بود و معذب بودم
ات: کجا... داریم میریم عزیزم
ته: بریم کافه
ات: اوخوم
رفتیم کافه و سفارش دادیم و داشتیم میخوردیم
ات: میگم الان چی به بابام بگم... گفته دیگه طلاق بگیرین
ته: میگی ما همو دوست داریم و طلاق نمیگیریم
ات: خنده
ته: به چی میخندی
ات: ریکشن فلیکس خیلی دیدینی میشه... اونروز که رفتیم خونهمون خییلی فحشت داد.... خنده
ته: اون به من فحش میداده تو داری میخندی
ات: اره
ته: هعییی زندگی
بعد از کافه رفتیم یکم دور بزنیم و بعد برگشتیم خونه رفتم لبایسمو عوض کردم اومدم تو حال ته داشت با گوشیش حرف میزد
ته: چییی.... یعنی چی که دزدیدننننن... بیخواصیتاا(داد)
ته: ات من یه کار فوری دارم تو از خونه بیرون نریااا در هیسکیم باز نکن
ات: مگه بچم... باسه عشقم مراقب خودت باش
ته: توهم همینطور
رفت منم رو کاناپه دراز کشیدم و فیلم گذاشتم که بعد یمدت صدای باز شدن در اومد فکر کردم تهیونگه بدو رفتم سمت در که دیدم همون مردست که اونشب با تهیونگ بود و گفت برادرشه
ات: سلام
جه هیون : سلام... اوومم خب تهیونگ بخواطر ماموریتش مجبور شد بره امریکا به من گفت بیام پیشت
ات: چرا انقدر یهویی
جه هیون: برا خودشم یهویی شد
ات: خب من تو این مدت میرم خونه ی خودمون
جه هیون: نه گفت پیش من بمون
ات: باااووشه (خدا رحم کنه بهت)
رفتم تو اتاق و زنگ زدم به ته
ته ویو
بخواطر کارم مجبور سدم برم امریکا و نتونستم به ات بگم تا میخواستم بهش زنگ بزنم خودش زنگ زد
ته: الو
ات: تلو ته میگم داداشت اومده میگه رفتی امریکا بهش گفتی بیاد پیش من تا تنها نباشم
ته: جه هیون؟... ا... اره من بهس گفتم
ات: نمیشه برم خونه
ته: گوش کن... برو هونه ی خودتون اما وقتی جه هیون نیست
ات: باووشه... خیلی عجیب غریبین
وای نه جه هیون چرا رفته اونجا من که اصلا بهش نگفتم همیشه همچین ادمی بوده مطمئنم میخواد بلایی سر ات بیاره باید زودتر برگردم
کارارو به جیمین و کوک سپردم و زود سوار هواپیمای برگشت شدم
ات ویو
یه چند ساهتی گذشته بود من از اتاق نرفته بودم بیرون نمیدونم چرا اما یه حسی بهم میگفت نرم که در اتاق باز شد دیدم جه هیون اومد تو و پرتم کرد رو تخت و روم خیمه زد
ات: داری چیکار می کنییی
جه هیون: برادرم سلیقش تو دختر خوبه نه؟ نظرت چیه مال من شی
ات: چی... جیییغ، کمک یکی کمک کنههه
جین: هیچکس صداتو نمیشنوه
تا لباشو اورد جلو که ببوستم یکی از پشت گرفتش و انداختش رو زمین و زدش
ات: ته... تهیونگااا
جه هیونو از تو اتاق برد و از خونه انداخت بیرون و اومد
تو اتاق و سمت من *اهم اهم خب هر کی میخواد بگه قسمت اصماتو بفرستم *
صبح با دلدرد شدیدی بیدار شدم تو بغل تهیونگ بودم خواستم بلند شم که زیر دلم تیر کشید
ات: اییی
ته: ها چیشد... درد داری؟
ات: اونکاری که تو باهام کردی میحوای درد نداشته باشم
رفت تو حموم و وانو پر اب کرد بعد اومد منو گذاشت تو وان و خودش پشتم نشست و زیر دلمو ماساژ داد
ادامه دارد
۴۱.۰k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.