(فقط قرار بود بردش باشی) part seven

(فقط قرار بود بردش باشی) part seven
تهیونگ گفت: تمشک جون
ا.ت گفت:جانم
تهیونگ گفت:چرا عاشقم شدی
ا.ت گفت: چون بعد از اینکه گریه کردی یه دلم یکم برات سوخت احساس میکردم یکم بهت علاقمند شدم تا بعد دیدم که درکم کردی و بردیم پیش پدرم
تهیونگ گفت: یعنی واقعا دوسم داری یا دروغ میگی که اذیتت نکنم
ا.ت گفت: نه واقعا دوست دارم چون اگه دوست نداشتم خو پیشت برنمیگشتم و راستی تو چرا عاشقم شدی
تهیونگ گفت: از همون اولی که دیدمت واقعا دوست داشتم بعدی که دیدم باهام کنار میومدی بیشتر بهت علاقمند تر میشدم حالا چرا داریم درباره اینا توضیح میدیم
داشتیم باهم صحبت میکردیم یکی به تهیونگ زنگی زد و سریع رفت
ا.ت گفت: تهیونگ کجا میری
تهیونگ گفت: سریع برمیگردم
ا.ت گفت: باشه
رفتم تو اتاقم داشتم نقاشی تهیونگ رو میکشیدم
یکی از خدمتکارا اومد داخل اتاق
خدمتکار گفت: ببخشید خانم
ا.ت گفت: بله بفرمایید
خدمتکار گفت:اقا دستور دادن این لباس رو بپوشین آرایشگر هم میاد اینجا
ا.ت گفت: آقا گفته
خدمتکار گفت: بله اینم از لباستون بپوشید آرایشگر هم بیرون منتظره
لباس رو پوشیدم یه لباس قرمز (عکسشو گذاشتم) رفتم طبقه پایین آرایشگر موهامو مدل داد و (عکس موهاهم گذاشتم) و آرایشم کرد و یه ماشین مدل بالا امد و سوارم کرد رفتم نشستم
و بردم به یه رستورانی که فقط یه میز و صندلی داره رفتم داخل