پارت184
#پارت184
چند دقیقه بعد،فرشید با دستی پر برگشت.
به طرف شیشه عقب رفت و بستنی ها را به مهرنوش و عاطفه داد و در جلو رو باز کرد و سوار شد .
روزبه_سینی نداشت بیاری انقد خودتو عذاب ندی!
فرشید بستنی را به روزبه داد و با دست آزادش،ماسک را از صورتش درآورد!
-حرف نزن که یهو دیدی بستنیم رو کبوندم تو صورتت.
عاطفه_وا؟! چت شده؟!
ظرف بستنیش را روی پایش گذاشت و از جیب سوی شرتش،کاغذ مچاله شدهی کوچکی بیرون کشید و گفت:
-بخاطر شماها مجبور شدم آیدی اینستاگرام بگیرم،لایک کنم!
روزبه بلند خندید و به پایش ضربه زد!
فرشید_آره بخند،بخند
فقط نیشت رو ببند یهو دیدی بستنیم چسبید به صورتت...
عاطفه_میشه واضح توضیح بدی، ببینیم چیشده؟!
مهرنوش_آره خب توضیح بده ما هم بفهمیم.
فرشید صاف نشست و گفت:
-خیر سرم گفتم ماسک زدم کسی نمیشناسم،تا رفتم داخل یه دختره شناختم!
دستش را جلوی دهانش گذاشت و ادامه داد:
-عه عه عه عه عه
آخه لامصب تو چطوری منو شناختی؟!
عاطفه وسط حرفش پرید و گفت:
-ادامشو بگو.....
...
چند دقیقه بعد،فرشید با دستی پر برگشت.
به طرف شیشه عقب رفت و بستنی ها را به مهرنوش و عاطفه داد و در جلو رو باز کرد و سوار شد .
روزبه_سینی نداشت بیاری انقد خودتو عذاب ندی!
فرشید بستنی را به روزبه داد و با دست آزادش،ماسک را از صورتش درآورد!
-حرف نزن که یهو دیدی بستنیم رو کبوندم تو صورتت.
عاطفه_وا؟! چت شده؟!
ظرف بستنیش را روی پایش گذاشت و از جیب سوی شرتش،کاغذ مچاله شدهی کوچکی بیرون کشید و گفت:
-بخاطر شماها مجبور شدم آیدی اینستاگرام بگیرم،لایک کنم!
روزبه بلند خندید و به پایش ضربه زد!
فرشید_آره بخند،بخند
فقط نیشت رو ببند یهو دیدی بستنیم چسبید به صورتت...
عاطفه_میشه واضح توضیح بدی، ببینیم چیشده؟!
مهرنوش_آره خب توضیح بده ما هم بفهمیم.
فرشید صاف نشست و گفت:
-خیر سرم گفتم ماسک زدم کسی نمیشناسم،تا رفتم داخل یه دختره شناختم!
دستش را جلوی دهانش گذاشت و ادامه داد:
-عه عه عه عه عه
آخه لامصب تو چطوری منو شناختی؟!
عاطفه وسط حرفش پرید و گفت:
-ادامشو بگو.....
...
۸۳۲
۲۰ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.