پارت ۲
پارت ۲
جیمین: برین ات رو آزاد کنین بیارینش پیش من
بادیگارد ها: چشم قربان
بادیگارد ها رفتن
ات: ولم کنین(با جیغ)
جیمین: اومم ات باید پیش من بمونی با من ازدواج کنی وگرنه شکنجه هات بیشتر و دردناک تر میشن
ات که چاره ای نداشت گفت باشه
جیمین: حالا هم بیا غذاتو بخور
جیمین: ات تو یه اتاق جدا داری یعنی باهم جدا میخوابیم
ات: باش
جیمین رفته بود سر کار و ات هم چون علاقه زیادی به کتاب خوندن داشت میخواست کتاب بخونه تو اتاق خودش ک کتابی نبود توی قفسه هاهم کتابی نبود و رفت از اجوما پرسید
ات: اجوما
اجوما: جانم دخترم
ات: کتاب کجاست؟
اجوما: کتاب ها تو اتاق جیمین هستن
ات: اوم باش
ات با خودش میگه برم تو اتاقش یا نرم اگه برم میترسم باز شکنجه بده منو عیبی نداره میرم همین که ات میره تو اتاق جیمین میاد و میره تو اتاقش و ات رو میبینه
جیمین: ات اینجا داشتی چه غلطی میکردی؟
ات: هیچی فقط میخواستم کتاب بردارم و برم
جیمین: دروغ نگوو
ات: بخدا دروغ نمیگم
جیمین: بخاطر این کارت باید شکنجه بشی
ات: نه ترو خدا نه من کاری نکردم فقط خواستم کتاب بردارم و برم تو اتاقم
جیمین ک به نگاه مظلومش نگاه کرد دید که دروغ نمیگه
جیمین: باشه فهمیدم اما اگه یک بار دیگه اینکارو کنی شکنجه میشی
ات: باشه
ات: حالا میشه یه کتاب بهم بدی؟
جیمین: باش
و جیمین یه کتاب بهش داد و ات رفت بیرون
جیمین با خودش میگه وایی این چه کاری بود من کردم نکنه عاشقش شدم
پارت بعدیو فردا میزارم در خماری بمونین
هیچ شرطی نداره چون اولین فیک پیجمون هس:)
ادمین انقد مهربان دیدی که برای فیکش شرط نزاره چق من خوبم ووش چش نخورم امین:)💔😂
جیمین: برین ات رو آزاد کنین بیارینش پیش من
بادیگارد ها: چشم قربان
بادیگارد ها رفتن
ات: ولم کنین(با جیغ)
جیمین: اومم ات باید پیش من بمونی با من ازدواج کنی وگرنه شکنجه هات بیشتر و دردناک تر میشن
ات که چاره ای نداشت گفت باشه
جیمین: حالا هم بیا غذاتو بخور
جیمین: ات تو یه اتاق جدا داری یعنی باهم جدا میخوابیم
ات: باش
جیمین رفته بود سر کار و ات هم چون علاقه زیادی به کتاب خوندن داشت میخواست کتاب بخونه تو اتاق خودش ک کتابی نبود توی قفسه هاهم کتابی نبود و رفت از اجوما پرسید
ات: اجوما
اجوما: جانم دخترم
ات: کتاب کجاست؟
اجوما: کتاب ها تو اتاق جیمین هستن
ات: اوم باش
ات با خودش میگه برم تو اتاقش یا نرم اگه برم میترسم باز شکنجه بده منو عیبی نداره میرم همین که ات میره تو اتاق جیمین میاد و میره تو اتاقش و ات رو میبینه
جیمین: ات اینجا داشتی چه غلطی میکردی؟
ات: هیچی فقط میخواستم کتاب بردارم و برم
جیمین: دروغ نگوو
ات: بخدا دروغ نمیگم
جیمین: بخاطر این کارت باید شکنجه بشی
ات: نه ترو خدا نه من کاری نکردم فقط خواستم کتاب بردارم و برم تو اتاقم
جیمین ک به نگاه مظلومش نگاه کرد دید که دروغ نمیگه
جیمین: باشه فهمیدم اما اگه یک بار دیگه اینکارو کنی شکنجه میشی
ات: باشه
ات: حالا میشه یه کتاب بهم بدی؟
جیمین: باش
و جیمین یه کتاب بهش داد و ات رفت بیرون
جیمین با خودش میگه وایی این چه کاری بود من کردم نکنه عاشقش شدم
پارت بعدیو فردا میزارم در خماری بمونین
هیچ شرطی نداره چون اولین فیک پیجمون هس:)
ادمین انقد مهربان دیدی که برای فیکش شرط نزاره چق من خوبم ووش چش نخورم امین:)💔😂
۸.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.