۹پارت
۹پارت
جویون: پس بهت نگفته
این هرزه قبلا منو ول کرد فقط بخاطر معتاد بودنم اون رو میشد ترک کرد ولی اینو نه
ات: قول میدم برگردم هر بلایی میخوای سرم بیار
تهیونگ: هی تو یک بار دیگه به ات بگی هرزه همینجا با این دستام خفه ات میکنم
جویون : موهای پسره رو کشیدم و اسلحه از جیبم درآوردم و گذاشتم روی گلوش
ات: با داد و گریه ) تروخدا ولش کن اون چه گناهی کرده؟
تهیونگ : ات نگران نباش برو فقط برو
ات: من هیچجا نمیرم نزدیک جویون شدم و گفتم منو با خودت میتونی ببری ولی به تهیونگ کاری نداشته باش
جویون : نه دیگه بهت نیازی ندارم قصدم فقط انتقامه فقط انتقام ( با حالت خشن ) خنده های شیطانی*
تهیونگ: به سختی زیر اون اسلحه میتونستم نفس بکشم
با صدای ضعیف گفتم : و ول ولم ولم کن
جویون: خفه شو عوضی
ات: زانو زدم و دستامو به هم مالید و گریه میکردم و التماس میکردم تروخدا تهیونگو ول کن
که یهو کلی ماشین دورمون وایسادن همشون مشکی بودن و شکل هم بودن تو هر ماشین ۴ نفر بود فکر کنم با اسلحه اومدن سمت جویون
جویون : آه لعنتی
و سوار موتور شد و در رفت
ات: دوویدم و تهیونگو بغل کردم
واقعا شرمنده بخاطر من تو دردسر افتادی با گریه
تهیونگ: سرفه * لعنتی عوضی میکشمش
ات چرا باید بخاطر تو افتاده باشم تو دردسر ؟ تو چکار کردی مگه؟
ات: همش تقصیر منه
تهیونگ: ولش کن بیا بریم تو ماشین بریم ارایشگاه
ات: حوصله ندارم بریم خونه
تهیونگ: هر چی تو بگی
ات: رفتیم و تو ماشین نشستیم اون ماشین سیاها رفتن)
تهیونگ اون ماشینا چی بودن؟
تهیونگ: محافضام خودم یادم رفت تفنگ بیارم ازین به بعد با وجود این پسره تو هم باید تفنگ و چاقو داشته باشی
ات: وای چه دردسری
از زبان تهیونگ:
ات همش تو راه میگفت تقصیر منه من خیلی بدم
دستمو گذاشتم رو دستش و فشار دادم
ات: با این حرکت تهیونگ قند تو دلم آب شد
ات : تهیونگ میشه یچیزی بگم؟
تهیونگ: البته بگو
ات تودلش: میخواستم بگم که ازش خوشم میاد ولی نمیتونستم ولی یهو
ات: تهیونگ من دوست دارم
تهیونگ: با شنیدن این حرفش ذوق برم داشت واقعا اونم منو دوست داشت؟
تهیونگ: زدم رو ترمز ) منم همینطور لبخند مستطیلی *
ات: دست تهیونگو گرفتم : واقعا؟
تهیونگ: من از روزی که دیدمت ازت خوشم اومد ولی میترسیدم از پیشم بری و از دستت مراقبت نکنی بخاطر همین نگفتم
ات: گونه تهیونگو بوسیدم *
تهیونگ: خجالت کشیدم و راه افتادم رسیدیم خونه
( چیه؟ نکنه انتظار اسمات داشتی 😂 من اسمات نمینویسم عزیزم خوشم نمیاد)
ادامه دارد..
جویون: پس بهت نگفته
این هرزه قبلا منو ول کرد فقط بخاطر معتاد بودنم اون رو میشد ترک کرد ولی اینو نه
ات: قول میدم برگردم هر بلایی میخوای سرم بیار
تهیونگ: هی تو یک بار دیگه به ات بگی هرزه همینجا با این دستام خفه ات میکنم
جویون : موهای پسره رو کشیدم و اسلحه از جیبم درآوردم و گذاشتم روی گلوش
ات: با داد و گریه ) تروخدا ولش کن اون چه گناهی کرده؟
تهیونگ : ات نگران نباش برو فقط برو
ات: من هیچجا نمیرم نزدیک جویون شدم و گفتم منو با خودت میتونی ببری ولی به تهیونگ کاری نداشته باش
جویون : نه دیگه بهت نیازی ندارم قصدم فقط انتقامه فقط انتقام ( با حالت خشن ) خنده های شیطانی*
تهیونگ: به سختی زیر اون اسلحه میتونستم نفس بکشم
با صدای ضعیف گفتم : و ول ولم ولم کن
جویون: خفه شو عوضی
ات: زانو زدم و دستامو به هم مالید و گریه میکردم و التماس میکردم تروخدا تهیونگو ول کن
که یهو کلی ماشین دورمون وایسادن همشون مشکی بودن و شکل هم بودن تو هر ماشین ۴ نفر بود فکر کنم با اسلحه اومدن سمت جویون
جویون : آه لعنتی
و سوار موتور شد و در رفت
ات: دوویدم و تهیونگو بغل کردم
واقعا شرمنده بخاطر من تو دردسر افتادی با گریه
تهیونگ: سرفه * لعنتی عوضی میکشمش
ات چرا باید بخاطر تو افتاده باشم تو دردسر ؟ تو چکار کردی مگه؟
ات: همش تقصیر منه
تهیونگ: ولش کن بیا بریم تو ماشین بریم ارایشگاه
ات: حوصله ندارم بریم خونه
تهیونگ: هر چی تو بگی
ات: رفتیم و تو ماشین نشستیم اون ماشین سیاها رفتن)
تهیونگ اون ماشینا چی بودن؟
تهیونگ: محافضام خودم یادم رفت تفنگ بیارم ازین به بعد با وجود این پسره تو هم باید تفنگ و چاقو داشته باشی
ات: وای چه دردسری
از زبان تهیونگ:
ات همش تو راه میگفت تقصیر منه من خیلی بدم
دستمو گذاشتم رو دستش و فشار دادم
ات: با این حرکت تهیونگ قند تو دلم آب شد
ات : تهیونگ میشه یچیزی بگم؟
تهیونگ: البته بگو
ات تودلش: میخواستم بگم که ازش خوشم میاد ولی نمیتونستم ولی یهو
ات: تهیونگ من دوست دارم
تهیونگ: با شنیدن این حرفش ذوق برم داشت واقعا اونم منو دوست داشت؟
تهیونگ: زدم رو ترمز ) منم همینطور لبخند مستطیلی *
ات: دست تهیونگو گرفتم : واقعا؟
تهیونگ: من از روزی که دیدمت ازت خوشم اومد ولی میترسیدم از پیشم بری و از دستت مراقبت نکنی بخاطر همین نگفتم
ات: گونه تهیونگو بوسیدم *
تهیونگ: خجالت کشیدم و راه افتادم رسیدیم خونه
( چیه؟ نکنه انتظار اسمات داشتی 😂 من اسمات نمینویسم عزیزم خوشم نمیاد)
ادامه دارد..
۸.۵k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.