پارت17
پارت17
به سمت کلاس A_3 میره اما دنیز کلاس از دست داد و با کلاس خالی روبرو می شه می خواد برگرد که کیم در چارچوب در وایستاد بود و آروم قدم به قدم به دنیز نزدیک می شه و میگه:چرا همچین حرفی زدی؟ قول و قرار دیشبمون را یادت رفته؟» دنیز:چون تو مست بودی همچین حرفی زدم ما نمی تونیم با هم باشیم» کیم که عصبانی بود دوتا بازوی دنیز تو دستش می گیره و فشار میده:چطور می تونی همچین حرفی بزنی؟وقتی که من اینطور دیوانه وار عاشقتم..» کیم هنوز می خواست حرف بزنه ولی با سیلی دنیز حرفش قطع میشه کیم بازو هاش ول می کنه و شروع به خندیدن میکنه و میگه:عاشق وقتیم که اینجوری لمسم می کنی و منو دیوونه می کنی» صورتش جلو می بره و به چشماش دنیز خیره می شه و با چشماش تمام بدن دنیز بر آندازه می کنه و روی لبهاش قفل می کنه و میگه:نمیخوام این لب هارو با هيچی عوض کنم» و بعد کیم انگشتش رو روی لب های دنیز به حرکت در میاره قلب دنیز که مثل پوتک توی سینه دنیز میکوبید و چهره دنیز به سرعت مثل لبو سرخ شد و کیم که دید دنیز تو هپروت سرشو جلو می آره که دنیز به خودش می آید و دستش میزاره رو لب هاش کیم به آرومی لپ دنیز گاز می گیره و میگه:اونجایی که دست هات را گذاشتی یه روز با لب هام ذره به ذرهشو تصاحب می کنم» که ناگهان پسر فضول مدرسه که به شایعه پراکنی معروف بود وارد کلاس شد دنیز و کیم تو اون حالت دید بعدگفت:اوووه دوتا کفتر عاشقمون اینجان پس شایعه ها الکی نبودن وروبه دنیز گفت:چه دختر خائنی،کنجکاوم یعنی وقتی بفهمه چه عکس العملی نشون میده؟»گوشیش را از جیبش در می آره از دنیز و کیم عکس می گیره زود از کلاس خارج میشه قبل اینکه بزنه دک و پوزشو له کنه
#رمان
#رمان_مافیایی
#رمان_عاشقانه
به سمت کلاس A_3 میره اما دنیز کلاس از دست داد و با کلاس خالی روبرو می شه می خواد برگرد که کیم در چارچوب در وایستاد بود و آروم قدم به قدم به دنیز نزدیک می شه و میگه:چرا همچین حرفی زدی؟ قول و قرار دیشبمون را یادت رفته؟» دنیز:چون تو مست بودی همچین حرفی زدم ما نمی تونیم با هم باشیم» کیم که عصبانی بود دوتا بازوی دنیز تو دستش می گیره و فشار میده:چطور می تونی همچین حرفی بزنی؟وقتی که من اینطور دیوانه وار عاشقتم..» کیم هنوز می خواست حرف بزنه ولی با سیلی دنیز حرفش قطع میشه کیم بازو هاش ول می کنه و شروع به خندیدن میکنه و میگه:عاشق وقتیم که اینجوری لمسم می کنی و منو دیوونه می کنی» صورتش جلو می بره و به چشماش دنیز خیره می شه و با چشماش تمام بدن دنیز بر آندازه می کنه و روی لبهاش قفل می کنه و میگه:نمیخوام این لب هارو با هيچی عوض کنم» و بعد کیم انگشتش رو روی لب های دنیز به حرکت در میاره قلب دنیز که مثل پوتک توی سینه دنیز میکوبید و چهره دنیز به سرعت مثل لبو سرخ شد و کیم که دید دنیز تو هپروت سرشو جلو می آره که دنیز به خودش می آید و دستش میزاره رو لب هاش کیم به آرومی لپ دنیز گاز می گیره و میگه:اونجایی که دست هات را گذاشتی یه روز با لب هام ذره به ذرهشو تصاحب می کنم» که ناگهان پسر فضول مدرسه که به شایعه پراکنی معروف بود وارد کلاس شد دنیز و کیم تو اون حالت دید بعدگفت:اوووه دوتا کفتر عاشقمون اینجان پس شایعه ها الکی نبودن وروبه دنیز گفت:چه دختر خائنی،کنجکاوم یعنی وقتی بفهمه چه عکس العملی نشون میده؟»گوشیش را از جیبش در می آره از دنیز و کیم عکس می گیره زود از کلاس خارج میشه قبل اینکه بزنه دک و پوزشو له کنه
#رمان
#رمان_مافیایی
#رمان_عاشقانه
۵.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.