دختری باموهای صورتی
دختری باموهای صورتی
با اسلحه امدم بیرون وهمشونو کشتم والبته به نوع مافیا که کسی شک نکنه بیشتر مافیا هاازاین ادما کینه بدلداشتن پس عادی بود تفنگم بی صدا بود ومن امدم بیرون ورفتم به همون جایی که به دامیان گفته بودم رسیدم ودیدم بکی باصورت گریون امد سمتم و پرید توبغلم وگف
بکی: این چه کاریه که توکردی
منم گفتم کتکشون زدم وبا طناب بستمشون وامدم بیرون
بکی باورکردولی دامیان نه ولی جیزی نگفت بکی روبردیم به خونشون وداشتم میرفتم خونه که دامیان گفت
دامیان: هویی کله صورتی واسا کارت دارم
برگشتمو گفتم
انیا: دامیان امروزو ولش کن فردابهم بگو
اونم که انگتر به یه ورشم نبود هیچی دیگه من میخواستم برم شهربازی که از بچه گیم میرفتم وبهدامیان گفتم
انیا: حالا که انقدر اصرار داری کرم بریزی بیا بریم یه جای دیکه کارتوبکن
رفتیم شهربازی ومن وسوسه شدومو بلیط گرفتمو رفتم سوارکشتی وایکینگ شدوم انیمه ای بود که دیده بودمش ینی بکی مجبورم کرد چون همش میگفت باید ببینی دامیانم بلیطش رو گرفت و امدوسوارشدیم ویاماتو کناردامیان بودومنم این وردامیان جولیاو مکس هم روبه رومون بودن من با ابمیوای که دستم بود روی صندلی اول نشسته بودم وداشتم میخوردمش که یهو حرکت کرد جولیا مثل سگ ترسیده بودولی من به یه ورمم نبون چون همیشه اینجا وقت میگزروندم یسسس اهنگ مورد علاقمو پخش کردن.....
با اسلحه امدم بیرون وهمشونو کشتم والبته به نوع مافیا که کسی شک نکنه بیشتر مافیا هاازاین ادما کینه بدلداشتن پس عادی بود تفنگم بی صدا بود ومن امدم بیرون ورفتم به همون جایی که به دامیان گفته بودم رسیدم ودیدم بکی باصورت گریون امد سمتم و پرید توبغلم وگف
بکی: این چه کاریه که توکردی
منم گفتم کتکشون زدم وبا طناب بستمشون وامدم بیرون
بکی باورکردولی دامیان نه ولی جیزی نگفت بکی روبردیم به خونشون وداشتم میرفتم خونه که دامیان گفت
دامیان: هویی کله صورتی واسا کارت دارم
برگشتمو گفتم
انیا: دامیان امروزو ولش کن فردابهم بگو
اونم که انگتر به یه ورشم نبود هیچی دیگه من میخواستم برم شهربازی که از بچه گیم میرفتم وبهدامیان گفتم
انیا: حالا که انقدر اصرار داری کرم بریزی بیا بریم یه جای دیکه کارتوبکن
رفتیم شهربازی ومن وسوسه شدومو بلیط گرفتمو رفتم سوارکشتی وایکینگ شدوم انیمه ای بود که دیده بودمش ینی بکی مجبورم کرد چون همش میگفت باید ببینی دامیانم بلیطش رو گرفت و امدوسوارشدیم ویاماتو کناردامیان بودومنم این وردامیان جولیاو مکس هم روبه رومون بودن من با ابمیوای که دستم بود روی صندلی اول نشسته بودم وداشتم میخوردمش که یهو حرکت کرد جولیا مثل سگ ترسیده بودولی من به یه ورمم نبون چون همیشه اینجا وقت میگزروندم یسسس اهنگ مورد علاقمو پخش کردن.....
۴.۶k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.