دختری باموهای صورتی
دختری باموهای صورتی
اینوگفتمو هنوز پشماش ریخته بود که گوشیم زنگ خورد داییم بود جواب دادم
انیا: سلام دایی
..........
انیا: باشه باشه امدم امدم
...........
انیا: خب خدافظ
وکلامو از دست دامیان گرفتم ورفتم باسرعت خیلی زیاد وایی که چه حالی دارمم خب رسیدم داییم گفت که بیام خونه چون خودشم امده خونه ما تا کار دست ادم ندادن رفتم تو داییم بود، مامانم وبابا رفتم نشستم وخب اخرشب داییم رفت ومنم خوابیدم
.صبح زود
اماده شدم ورفتم پایین وصبحانه خوردم ورفتم مدرسه انجا بکی رودیدم ومثل همیشه پرید توبغلم وخب ولش (وقتی نویسنده حال نداره بنویسع) رفتیم توکلاس ای خدا چرا اول زنگ ریاضی خدایاااا این چه کاریع بابکی رفتیم سرجامون وکلاس شروع شد ای خدااا
بعد ازکلاس توی حیاط مدرسه
یاماتورو دیدم که اومد سمتم وگفت
یاماتو: انیا میخوام یه چیزی بهت بگم
با بی توجهی گقتم بگو واونم گفت
یاماتو: چیزه من میخواستم ینی.....میشه تو.. چیز.... بامن قرار بزای
خب مردم تعجب میکنن ولی من میدونستم چون میتونستم ذهن بقیرو بخونم ومیدونستم که میخواد چی بگه وگفتم
انیا: نه، داداش باور کن حوصله ندارم
اینو که گفتم قیافه دوست یاماتو اینجوری بودکه وادا ف*ک بچ خب رفتم پیش بکی اه بازم این پسره کرمی ای خدا این چه روزگاری که من دارم هعییی...............
اینوگفتمو هنوز پشماش ریخته بود که گوشیم زنگ خورد داییم بود جواب دادم
انیا: سلام دایی
..........
انیا: باشه باشه امدم امدم
...........
انیا: خب خدافظ
وکلامو از دست دامیان گرفتم ورفتم باسرعت خیلی زیاد وایی که چه حالی دارمم خب رسیدم داییم گفت که بیام خونه چون خودشم امده خونه ما تا کار دست ادم ندادن رفتم تو داییم بود، مامانم وبابا رفتم نشستم وخب اخرشب داییم رفت ومنم خوابیدم
.صبح زود
اماده شدم ورفتم پایین وصبحانه خوردم ورفتم مدرسه انجا بکی رودیدم ومثل همیشه پرید توبغلم وخب ولش (وقتی نویسنده حال نداره بنویسع) رفتیم توکلاس ای خدا چرا اول زنگ ریاضی خدایاااا این چه کاریع بابکی رفتیم سرجامون وکلاس شروع شد ای خدااا
بعد ازکلاس توی حیاط مدرسه
یاماتورو دیدم که اومد سمتم وگفت
یاماتو: انیا میخوام یه چیزی بهت بگم
با بی توجهی گقتم بگو واونم گفت
یاماتو: چیزه من میخواستم ینی.....میشه تو.. چیز.... بامن قرار بزای
خب مردم تعجب میکنن ولی من میدونستم چون میتونستم ذهن بقیرو بخونم ومیدونستم که میخواد چی بگه وگفتم
انیا: نه، داداش باور کن حوصله ندارم
اینو که گفتم قیافه دوست یاماتو اینجوری بودکه وادا ف*ک بچ خب رفتم پیش بکی اه بازم این پسره کرمی ای خدا این چه روزگاری که من دارم هعییی...............
۵.۱k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.