اون... اون..
اون... اون..
اون جونگوو بود وای خدای من باورم نمیشد ک اونه
اونی ک قلدر بود و همیشه واسه ی همه قلدری میکرد الان داشت واسش قلدری میشد؟ واقعا؟
عااا خدای من
+تو..یی؟
..... _
+ واقعا تویی جونگوو باورم نمیشه چرا؟ چرااا؟ چرا این جوری کردن بات چرا این جوری شدی؟
- بیخیال (سرد)
و کیفشو برداشت و میخواست بره ک ی دفه با دستش صورتشو گرفت و آی ارومی گفت و زیر لب گف چقد درد میکنه
نمیدونم چرا ولی ی لحظه خیلی مظلوم بود و خیلی دلم براش سوخت و واقعا ناراحتش شدم
+امم میگم کجا میخوای بری
_خونه
+ با این سرو وضع؟
+ صورتت پر زخمه و داره خون میاد
-خب ک چی (سرد)
+ک چی اره؟ باید مراقب خودت باشی
این زخما خیلی عمیقن اگه مراقب نباشی ممکنه اسیب ببینی
_اها
و داشت میرفت ک دستشو گرفتم
+ ن این جوری نمیشه نمیرازم این جوری بری
وایسا این زخما اگه ازشون مراقبت نکنی خوب نمیشن
بیا بریم ابدار خونه
- چی؟
+ بیا بریم ابدار خونه ( با صدای یکم بلند تر)
بدون این ک منتظر جوابش باشم دستشو گرفتم و بردمش ابدار خونه
و صورتشو با اب سشتم
_چرا نگرانمی
+یکم دست پاچه شدم ولی خودمو جم کردم
نگرانت نیستم و احساس مسئولیتم میگه ک زخماتو پانسمان کنم حالا ک وسیله هاشو دارم
با دستمال صورتشو پاک کردم
و اون تو این مدت فقط ب من نگا میکرد و کاری نمیکرد حتی تکونم نمیخورد
یکم از نگاش معذب شدم ولی اهمیتی ندادم
داشتم رو زخماش چسب زخم میزدم ک گفت
- خیلی خوشگلی
+ها؟
_گفتم خیلی خوشگلی
+اها خیلی ممنون
تو ذهنش ( این ک از من بدش میومد چرا ی دفعه اینو گفت؟)
+امم خب دیگه تقریبا تمومه
وایسا
+تموم شد بیشتر حواست ب خودت باشه
کیفمو برداشتم میخواستم برم دیگه
داشتم میرفتم ک ی دفعه گفت ی لحظه وایسا
وایسادم و گفت ک بدنش درد میکنه و کسی نیس ک باش بره خونه و میترسه ی وقت توراه ی چیزیش بشه و ب من پیشنهاد داد ک باش تا خونشون برمو منم قبول کردم
کمکش کردم پاشه ک دیگه بریم خونه
تو راه همش جونگوو تلو تلو میومد اخی یعنی در این حد درد داره ک نمیتونه درست راه بره.....
چطور بود؟
استعداد نویسندگی دارم؟
اون جونگوو بود وای خدای من باورم نمیشد ک اونه
اونی ک قلدر بود و همیشه واسه ی همه قلدری میکرد الان داشت واسش قلدری میشد؟ واقعا؟
عااا خدای من
+تو..یی؟
..... _
+ واقعا تویی جونگوو باورم نمیشه چرا؟ چرااا؟ چرا این جوری کردن بات چرا این جوری شدی؟
- بیخیال (سرد)
و کیفشو برداشت و میخواست بره ک ی دفه با دستش صورتشو گرفت و آی ارومی گفت و زیر لب گف چقد درد میکنه
نمیدونم چرا ولی ی لحظه خیلی مظلوم بود و خیلی دلم براش سوخت و واقعا ناراحتش شدم
+امم میگم کجا میخوای بری
_خونه
+ با این سرو وضع؟
+ صورتت پر زخمه و داره خون میاد
-خب ک چی (سرد)
+ک چی اره؟ باید مراقب خودت باشی
این زخما خیلی عمیقن اگه مراقب نباشی ممکنه اسیب ببینی
_اها
و داشت میرفت ک دستشو گرفتم
+ ن این جوری نمیشه نمیرازم این جوری بری
وایسا این زخما اگه ازشون مراقبت نکنی خوب نمیشن
بیا بریم ابدار خونه
- چی؟
+ بیا بریم ابدار خونه ( با صدای یکم بلند تر)
بدون این ک منتظر جوابش باشم دستشو گرفتم و بردمش ابدار خونه
و صورتشو با اب سشتم
_چرا نگرانمی
+یکم دست پاچه شدم ولی خودمو جم کردم
نگرانت نیستم و احساس مسئولیتم میگه ک زخماتو پانسمان کنم حالا ک وسیله هاشو دارم
با دستمال صورتشو پاک کردم
و اون تو این مدت فقط ب من نگا میکرد و کاری نمیکرد حتی تکونم نمیخورد
یکم از نگاش معذب شدم ولی اهمیتی ندادم
داشتم رو زخماش چسب زخم میزدم ک گفت
- خیلی خوشگلی
+ها؟
_گفتم خیلی خوشگلی
+اها خیلی ممنون
تو ذهنش ( این ک از من بدش میومد چرا ی دفعه اینو گفت؟)
+امم خب دیگه تقریبا تمومه
وایسا
+تموم شد بیشتر حواست ب خودت باشه
کیفمو برداشتم میخواستم برم دیگه
داشتم میرفتم ک ی دفعه گفت ی لحظه وایسا
وایسادم و گفت ک بدنش درد میکنه و کسی نیس ک باش بره خونه و میترسه ی وقت توراه ی چیزیش بشه و ب من پیشنهاد داد ک باش تا خونشون برمو منم قبول کردم
کمکش کردم پاشه ک دیگه بریم خونه
تو راه همش جونگوو تلو تلو میومد اخی یعنی در این حد درد داره ک نمیتونه درست راه بره.....
چطور بود؟
استعداد نویسندگی دارم؟
۳.۳k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.