پارت113
#پارت113
توپ را زیر پای مهری انداخت و خودش هم پشت سرش رفت .
هوایش را داشت !
میخواست ، هر طور شده مهری گل بزند!
خوشحال شود و از خوشحالی او غرق لذت شود .
مهری توپ را گرفت .
زیر لب با خودش زمزمه کرد !!
_خاک توسرت ، خآک توسرت اگه نتونی گل بزنی !!
پا به تو پ در حال جلو رفتن بود که ،
مهرزاد به سمتش دوید و با ضرب و خشن توپ را از زیر پایش کشید!
مهری زمین خورد و با جیغ پایش را گرفت !
_آیییییی ، مهرزاااااد ، پات بشکنه ایشالا...
مهسا هینی کشید !
_مهرزااااااد !!! اخراجی بدبخت !
روزبه نگاهی به مهری انداخت و به سمت مهرزاد رفت .
ضربه ای به سینه اش زد و به عقب هلش داد . داد کشید :
_واقعا خجالت نمیکشی ؟؟
زیر پای یه دختر تکل میای ؟
مهرزاد عصبی به سمت روزبه خیز برداشت :
_دختر داییمه ! دلم میخواد !تورو سننه؟؟
یعقه ی مهرزاد را گرفت .
_غلط کردی ! حالا ک دختر داییته ! میخوای بکشیش؟!
شایان_مهرزاااااد ، دهنتو میبندی یا ببندمش؟
ماهان روزبه را از مهرزاد جدا کرد !
_آروم باشید بچه ها !
روزبه ؟! اون ک عمدی نزده !
شاهرخ با اخم جلوی مهرزاد ایستاد.
_فک کنم جا این دادو بیداد کردنا ، یه معذرت خواهی کنی بهتر باشه !
مهرزاد سرش را پایین انداخت .
دلش برای مهری سوخت و پیشمان بود !
واقعا محکم پایش را زده بود .
دستی به صورتش کشید .
_ببخشید
بهنام _بابا بزارشون ، تازه داشت قشنگ میشد دعواشون !
....
توپ را زیر پای مهری انداخت و خودش هم پشت سرش رفت .
هوایش را داشت !
میخواست ، هر طور شده مهری گل بزند!
خوشحال شود و از خوشحالی او غرق لذت شود .
مهری توپ را گرفت .
زیر لب با خودش زمزمه کرد !!
_خاک توسرت ، خآک توسرت اگه نتونی گل بزنی !!
پا به تو پ در حال جلو رفتن بود که ،
مهرزاد به سمتش دوید و با ضرب و خشن توپ را از زیر پایش کشید!
مهری زمین خورد و با جیغ پایش را گرفت !
_آیییییی ، مهرزاااااد ، پات بشکنه ایشالا...
مهسا هینی کشید !
_مهرزااااااد !!! اخراجی بدبخت !
روزبه نگاهی به مهری انداخت و به سمت مهرزاد رفت .
ضربه ای به سینه اش زد و به عقب هلش داد . داد کشید :
_واقعا خجالت نمیکشی ؟؟
زیر پای یه دختر تکل میای ؟
مهرزاد عصبی به سمت روزبه خیز برداشت :
_دختر داییمه ! دلم میخواد !تورو سننه؟؟
یعقه ی مهرزاد را گرفت .
_غلط کردی ! حالا ک دختر داییته ! میخوای بکشیش؟!
شایان_مهرزاااااد ، دهنتو میبندی یا ببندمش؟
ماهان روزبه را از مهرزاد جدا کرد !
_آروم باشید بچه ها !
روزبه ؟! اون ک عمدی نزده !
شاهرخ با اخم جلوی مهرزاد ایستاد.
_فک کنم جا این دادو بیداد کردنا ، یه معذرت خواهی کنی بهتر باشه !
مهرزاد سرش را پایین انداخت .
دلش برای مهری سوخت و پیشمان بود !
واقعا محکم پایش را زده بود .
دستی به صورتش کشید .
_ببخشید
بهنام _بابا بزارشون ، تازه داشت قشنگ میشد دعواشون !
....
۱.۹k
۰۴ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.