زیباترین عشق
#زیباترین_عشق
#پارت_8۳
مامان ارسلان _کجا میری
دیانا _میخوام بگم عسل همبن نزدیکی هاس
مامان ارسلان _اره عزیزم ولی محراب مطمئنه
دیانا _اره، من باید برم سریع رفتم هودیمو پوشیدم و رفتم
این درو باز کنیددد
سرباز _Çalışmak için doğru zaman değil.
الان وقت کار نیست
دیانا _Efendim, şimdi açın.
آقا باز کنید الان
سرباز _Gidemezsin.
نمیشه برو
دیانا _Trowkhoda Company Hakkında
درباره قزیه شرکته تروخدا
Patrona söyle, lütfen.
به رئیست بگو خواهش میکنم
سرباز _Gidemezsin.
نمیشه برو
دیانا _همینجور ک میخواستم بگه درو باز کنه دیدم یه آقایی از ماشین پیاده شد رئیس اونجا بود سریع رفتم سمتش
Efendim, beni hatırlarsınız.
آقا منو یادتونه
Bir şey anladım.
من یه چیزی فهمیدم
رئیس پلیس_İçeri gel.
بیا داخل
دیانا _teşekkürler
ممنون
رفتم و داخل اداره شدم
رفتیم تویه اتاق
رئیس پلیس_Hanımefendi, ne diyebilirsiniz?
خانم شما چه چیزی میخواهید بگید
دیانا _Efendim
اقا
Yezidi asalı şehirde görülen başlıca suçludur.
عسل ایزدیان تو شهر دیده شده
پلیس_Gerçekten, gerçekten
واقعا
Şimdi açıklayacağım.
الان اعلام میکنم آماده باش رو
Şehrin her yerindeki tüm birimleri kontrol edin. به تمامی واحد ها کل شهر رو زیر نظر بگیرید
افسر _Evet, efendim..
بله قربان
پلیس_Hanımefendi, oturun.
خانم بشینید
دیانا _Tamam
باشه
نشستم و تو فک کردن بودن و ناخنمو میجویبدم و استرس گرفته بودم
اعصابم خورد بود یکم
عسل _چرا یه جوری شد اینجااا؟
پلیسا
نکنه
سریع رفتم تو یه کوچه ک خیلی تاریک بود پلیسا و دیدم ک ریخت تو کوچه ها عقب عقب میرفتم ک خوردم ب آقایی اونم کُلی بازی درآورد
منم هرچی گفتم هیسسسس لال نشد
پلیسا ریخت اونجا نگاهی بمن نگاهی ب عکس و دوباره مارو تکرار کرد و بهم یه چیزایی گفتن دستامو گرفتن منم شروع کردم ک ولم کنینننن
بردنم آگاهی
افسر _Hadi gidelim, gidelim.
بیاییم
پلیس_İçeri gel.
بیا داخل
دیانا _چشامو خیلی با استرس به طرف در چرخوندم در ک باز گشت
نگاهی انداختم از خوشحالی از جام بلند شوممم و جیغی زدم
عسلل لعنتی گرفتنننتتتتتت
هورااااااا
پلیس_Hanımefendi, gözlemle.
خانم رعایت کنید
#پارت_8۳
مامان ارسلان _کجا میری
دیانا _میخوام بگم عسل همبن نزدیکی هاس
مامان ارسلان _اره عزیزم ولی محراب مطمئنه
دیانا _اره، من باید برم سریع رفتم هودیمو پوشیدم و رفتم
این درو باز کنیددد
سرباز _Çalışmak için doğru zaman değil.
الان وقت کار نیست
دیانا _Efendim, şimdi açın.
آقا باز کنید الان
سرباز _Gidemezsin.
نمیشه برو
دیانا _Trowkhoda Company Hakkında
درباره قزیه شرکته تروخدا
Patrona söyle, lütfen.
به رئیست بگو خواهش میکنم
سرباز _Gidemezsin.
نمیشه برو
دیانا _همینجور ک میخواستم بگه درو باز کنه دیدم یه آقایی از ماشین پیاده شد رئیس اونجا بود سریع رفتم سمتش
Efendim, beni hatırlarsınız.
آقا منو یادتونه
Bir şey anladım.
من یه چیزی فهمیدم
رئیس پلیس_İçeri gel.
بیا داخل
دیانا _teşekkürler
ممنون
رفتم و داخل اداره شدم
رفتیم تویه اتاق
رئیس پلیس_Hanımefendi, ne diyebilirsiniz?
خانم شما چه چیزی میخواهید بگید
دیانا _Efendim
اقا
Yezidi asalı şehirde görülen başlıca suçludur.
عسل ایزدیان تو شهر دیده شده
پلیس_Gerçekten, gerçekten
واقعا
Şimdi açıklayacağım.
الان اعلام میکنم آماده باش رو
Şehrin her yerindeki tüm birimleri kontrol edin. به تمامی واحد ها کل شهر رو زیر نظر بگیرید
افسر _Evet, efendim..
بله قربان
پلیس_Hanımefendi, oturun.
خانم بشینید
دیانا _Tamam
باشه
نشستم و تو فک کردن بودن و ناخنمو میجویبدم و استرس گرفته بودم
اعصابم خورد بود یکم
عسل _چرا یه جوری شد اینجااا؟
پلیسا
نکنه
سریع رفتم تو یه کوچه ک خیلی تاریک بود پلیسا و دیدم ک ریخت تو کوچه ها عقب عقب میرفتم ک خوردم ب آقایی اونم کُلی بازی درآورد
منم هرچی گفتم هیسسسس لال نشد
پلیسا ریخت اونجا نگاهی بمن نگاهی ب عکس و دوباره مارو تکرار کرد و بهم یه چیزایی گفتن دستامو گرفتن منم شروع کردم ک ولم کنینننن
بردنم آگاهی
افسر _Hadi gidelim, gidelim.
بیاییم
پلیس_İçeri gel.
بیا داخل
دیانا _چشامو خیلی با استرس به طرف در چرخوندم در ک باز گشت
نگاهی انداختم از خوشحالی از جام بلند شوممم و جیغی زدم
عسلل لعنتی گرفتنننتتتتتت
هورااااااا
پلیس_Hanımefendi, gözlemle.
خانم رعایت کنید
۱۳.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.