🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۵۱ ازدور یه ماشینو دیدم بهمون
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۵۱ #ازدور یه ماشینو دیدم بهمون نزدیک شد براش دست تکون دادم..ماشینه وایستاد بی توجه به حرفای امیر سوارماشین شدم..
-آقا میشه منوبرسونی ترمینال..
-بله حتما..کمی از راه رو که رفتیم پسره نگاهی بهم انداخت..بچه ای کجایی؟؟
-چیزی نگفتم....
-زکی سوالم جواب نداشت...
-بی حس گفتم.. تهران
-صحیح ..منم الان دارم میرم تهران..
-واقعا ؟؟پس میشه منو هم ببری هرچقدر کرایش باشه میدم...
-ای به چشم ...فقط بریم من یه بنزینی به این عروسکم بزنم..تخته گاز میریم تاتهران...
بعداز اینکه بنزین زد سمت سوپری رفت..پسره بهش میخور همسن وسال خودم باشه قیافه ای مهربونی هم داشت بعدازچنددقیقه بایه پلاستیک پراز خرت وپرت سوار ماشین شد ...
-ایناروگرفتم تو راه نوش جون کنیم...ماشین حرکت داد..همش صحنه ای سیلی های که امیرورویازدن میومد جلوچشمم..
(یابکش کنار یاکنترل داشته باش رورفتارت..یابکش کنار یاکنترل داشته باش رورفتارت)این جمله صدبارتوگوشم تکرارشد..
-داری ازدست اون فرار میکنی؟؟
-ازدست کی؟؟
- همون که باماشین دنبالت میومد..لبخندکوچولویی زدم
-یجورایی..پسره خودشو آرمان معرفی کردوکلی حرف ..تارسیدیم تهران..
-بفرمان اینم اززادگاهت..حالا آدرسرخونه رو بده مستقیم ببرمت منزل.
-دستت دردنکنه داداش آرمان بزرگی میکنی..
-این چه حرفیه یه هم وطن بایدهمیشه هوای هم وطنشوداشته باشه...... سرکوچمون رسیدیم...
-دستت دردنکنه همینجاست.راستشو بخوای پول زیادی همرام نیست میریم داخل هم کرایتو میدم هم یکم استراحت میکنی..
-کرایه که حرفشو نزن ...استراحتم انشالله یه روز دیگه مزاحمت میشم..
-ولی اینجوری که قشنگ نمیشه..
-دستت درد نکنه داداش باید برم جایی کاردارم..
-خیلی ازت ممنونم تواین زمونه همچین آدمایی مثل تو کم پیدامیشه ..
-قربونت داداش من دیگه برم..
-بروبه سلامت خدانگهدارت اونم خداحافظی کردورفت...دوباره غم همه ای عالم آوارشدروسرم...بازحرفای رویاهجوم آوردتوسرم. درخونه روبازکردموداخل شدم مامان بزرگ بادیدن من لبخند زد..
-سلام مامان بزرگ
-سلام پسرم.. گونشو بوسیدموسمت اتاقم راه افتادم داخل اتاق شدمو دروقفل کردم یکم نیازداشتم تنها باشم..نیمی بعد دیدم دستگیره ای در تکون خوردمامان بزرگ بااین اخلاقم آشنابود هرموقع دررو قفل میکردم یعنی نیازدارم تنها باشم
-عرفان مادر دروباز کن ازدیشب تاحالا دروقفل کردی اتفاقی افتاده ..کسی چیزی بهت گفته؟؟
-مامان بزرگ .قربونت برم من حالم خوبه فقط کمی به تنهایی نیاز دارم ...
-حداقل بیایه چیزی بخور دوباره بروتواتاقت...
-میل ندارم....
-یعنی چی که میل ندارم میخوای خودتو به کشتن بدی..شکمم قاروقورش بلندشد..
-ای توروحت تو باید الان دادوحوارت بالا بگیره..
نویسنده:S..m..a...E
-آقا میشه منوبرسونی ترمینال..
-بله حتما..کمی از راه رو که رفتیم پسره نگاهی بهم انداخت..بچه ای کجایی؟؟
-چیزی نگفتم....
-زکی سوالم جواب نداشت...
-بی حس گفتم.. تهران
-صحیح ..منم الان دارم میرم تهران..
-واقعا ؟؟پس میشه منو هم ببری هرچقدر کرایش باشه میدم...
-ای به چشم ...فقط بریم من یه بنزینی به این عروسکم بزنم..تخته گاز میریم تاتهران...
بعداز اینکه بنزین زد سمت سوپری رفت..پسره بهش میخور همسن وسال خودم باشه قیافه ای مهربونی هم داشت بعدازچنددقیقه بایه پلاستیک پراز خرت وپرت سوار ماشین شد ...
-ایناروگرفتم تو راه نوش جون کنیم...ماشین حرکت داد..همش صحنه ای سیلی های که امیرورویازدن میومد جلوچشمم..
(یابکش کنار یاکنترل داشته باش رورفتارت..یابکش کنار یاکنترل داشته باش رورفتارت)این جمله صدبارتوگوشم تکرارشد..
-داری ازدست اون فرار میکنی؟؟
-ازدست کی؟؟
- همون که باماشین دنبالت میومد..لبخندکوچولویی زدم
-یجورایی..پسره خودشو آرمان معرفی کردوکلی حرف ..تارسیدیم تهران..
-بفرمان اینم اززادگاهت..حالا آدرسرخونه رو بده مستقیم ببرمت منزل.
-دستت دردنکنه داداش آرمان بزرگی میکنی..
-این چه حرفیه یه هم وطن بایدهمیشه هوای هم وطنشوداشته باشه...... سرکوچمون رسیدیم...
-دستت دردنکنه همینجاست.راستشو بخوای پول زیادی همرام نیست میریم داخل هم کرایتو میدم هم یکم استراحت میکنی..
-کرایه که حرفشو نزن ...استراحتم انشالله یه روز دیگه مزاحمت میشم..
-ولی اینجوری که قشنگ نمیشه..
-دستت درد نکنه داداش باید برم جایی کاردارم..
-خیلی ازت ممنونم تواین زمونه همچین آدمایی مثل تو کم پیدامیشه ..
-قربونت داداش من دیگه برم..
-بروبه سلامت خدانگهدارت اونم خداحافظی کردورفت...دوباره غم همه ای عالم آوارشدروسرم...بازحرفای رویاهجوم آوردتوسرم. درخونه روبازکردموداخل شدم مامان بزرگ بادیدن من لبخند زد..
-سلام مامان بزرگ
-سلام پسرم.. گونشو بوسیدموسمت اتاقم راه افتادم داخل اتاق شدمو دروقفل کردم یکم نیازداشتم تنها باشم..نیمی بعد دیدم دستگیره ای در تکون خوردمامان بزرگ بااین اخلاقم آشنابود هرموقع دررو قفل میکردم یعنی نیازدارم تنها باشم
-عرفان مادر دروباز کن ازدیشب تاحالا دروقفل کردی اتفاقی افتاده ..کسی چیزی بهت گفته؟؟
-مامان بزرگ .قربونت برم من حالم خوبه فقط کمی به تنهایی نیاز دارم ...
-حداقل بیایه چیزی بخور دوباره بروتواتاقت...
-میل ندارم....
-یعنی چی که میل ندارم میخوای خودتو به کشتن بدی..شکمم قاروقورش بلندشد..
-ای توروحت تو باید الان دادوحوارت بالا بگیره..
نویسنده:S..m..a...E
۴۶.۸k
۲۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.