🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۵۰ قلبم مچاله شد..
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۵۰ #قلبم مچاله شد..
-همش ناراحتش میکنی چون دوستت داره دلیل نمیشه بخوای اذیتش کنی.براش مشکل درست کنی ..شادیشوازش بگیری....اگه میشه مواظب رفتارات باش ..اینو یادت باشه یه دوست هیچوقت دوستشو عذاب نمیده..یابکش کنار یاکنترل داشته باش رورفتارت..دیشب بارفتارت پسر بیچاره نزدیک بود سکته کنه..دهنم قفل شده بود میترسیدم چیزی بگم که رویارو ناراحت کنه.. دستشو بلندکردوروصورتم فرود امد..اینو زدم که دیگه هیچوقت امیرو اذیت نکنی..کمی توچشمام زل زد اشکاشوپاک کرد وباعجله سمت ویلا دوید...گونمو ماساژ دادمو سمت ویلا رفتم بااخمای تو هم داخل شدم سمت اتاق خواب رفتم تمام وسایلمو جمع کردمو ازاتاق بیرون امدم..
داخل سالن شدم همه بودن جز امیرو ورویا...
-بچه ها من دارم میرم شرمنده ام اگه تواین چند روزه اذیتتون کردم...
-میث...چیز..عرفان اتفاقی افتاده؟؟
-یه مشکلی پیش امده باید برم..روکردم سمت حسام.. داداش حسامو شراره خانم برای شمام آرزوی خوشبختی میکنم.. خدانگهدار همتون..
-کجا؟؟
امیرو کنارزدم رویا پشت سرش وایستاده بود..اخمامو توهم کشیدمو ازکنارش رد شدم ...ازویلا فاصله گرفته بودم که ماشینی جلوم ترمز کرد...نگاهی بهش انداختم ..امیر بود..
-عرفان باورکن دست خودم نبود یهو عصبی شدم...کمی ازراهو رفتم که یه ماشینو دیدم داشت میومد امیرم پشت سرم میومد....
-همش ناراحتش میکنی چون دوستت داره دلیل نمیشه بخوای اذیتش کنی.براش مشکل درست کنی ..شادیشوازش بگیری....اگه میشه مواظب رفتارات باش ..اینو یادت باشه یه دوست هیچوقت دوستشو عذاب نمیده..یابکش کنار یاکنترل داشته باش رورفتارت..دیشب بارفتارت پسر بیچاره نزدیک بود سکته کنه..دهنم قفل شده بود میترسیدم چیزی بگم که رویارو ناراحت کنه.. دستشو بلندکردوروصورتم فرود امد..اینو زدم که دیگه هیچوقت امیرو اذیت نکنی..کمی توچشمام زل زد اشکاشوپاک کرد وباعجله سمت ویلا دوید...گونمو ماساژ دادمو سمت ویلا رفتم بااخمای تو هم داخل شدم سمت اتاق خواب رفتم تمام وسایلمو جمع کردمو ازاتاق بیرون امدم..
داخل سالن شدم همه بودن جز امیرو ورویا...
-بچه ها من دارم میرم شرمنده ام اگه تواین چند روزه اذیتتون کردم...
-میث...چیز..عرفان اتفاقی افتاده؟؟
-یه مشکلی پیش امده باید برم..روکردم سمت حسام.. داداش حسامو شراره خانم برای شمام آرزوی خوشبختی میکنم.. خدانگهدار همتون..
-کجا؟؟
امیرو کنارزدم رویا پشت سرش وایستاده بود..اخمامو توهم کشیدمو ازکنارش رد شدم ...ازویلا فاصله گرفته بودم که ماشینی جلوم ترمز کرد...نگاهی بهش انداختم ..امیر بود..
-عرفان باورکن دست خودم نبود یهو عصبی شدم...کمی ازراهو رفتم که یه ماشینو دیدم داشت میومد امیرم پشت سرم میومد....
۲۶.۶k
۲۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.