*still with me*PT8
*ا/ت ویو*
چشمام و باز کردم ساعت سه ظهر بود به کوک نگاه کردم که خوابش برده بود گشنم بود اما حوصله ی غذا درست کردن نداشتم پس زنگ زدم دوکبوکی و جاجانگ میون و رامن سفارش داد اخه از صبح هیچی به جز یه لیوان قهوه نخورده بودم کوک هم همین طور تصمیم گرفتم بزارم کوک یکم بیشتر بخوابه. رفتم توی اتاق جین دیدم کوک همه چیز رو خیلی مرتب چینده توی چمدون و فقط یکم لباس مونده اونا رو جمع کردم و چمدونای جین رو گذاشتم کنار حال بعدشم رفتم بقیه ی وسایلای خودمو جمع کردم کارم تموم شد که زنگ در خورد ناهار رو اورده بود رفتم دم در ناهار رو گرفتم و حساب کردم. رفتم توی اشپز خونه ناهار رو ظرف کردم و گذاشتم روی میز وسط حال رفتم کوک رو بیدار کنم که ی فکر جالب به سرم زد تصمیم گرفتم یه کاری کنم یکم بخندیم رفتم یه سطل پر از یخ برداشتم دوربین رو کار گذاشتم و یک . دو . سه. سطل یخ رو روش خالی کردم. از تخت افتاد پایین و داد زد
-یاااااااا این چه کاری بود ا/تتتتتت یخ زدم!!!
+چیهی میخواستم بیدار بشی. بیا ناهار گرفتم البته قبلش لباسات رو عوض کن.
-میرم یه دوش اب گرم بگیرم البته سرم رو خیس نمیکنم چون خیسه و بیام
حرفش رو تایید کردم اون رفت توی حمام منم یکم روی مبل لم داد و زنگ مینسو زدم
علامت ا/ت+علامت مینسو÷
+ الو؟ مینسو خوبی چه خبر چی کار میکنی؟.
÷هیچی دارم فیلم میبینم. تو چیکار میکنی؟
+من وسایلم رو جمع کردم لم دادم روی مبل .
÷وسایل ! برای چی؟
+کوک اسرار داره برم خونه ی اون بمونم
÷ چه خوب. حالا که بحثش شد راستش منم جمعه میرم پاریس کنار خالم و پسر خالم دلم میخواد قبلش ببینمت امشب اوکیی؟
+ چی پاریس!
÷اره اخه قبول کردن اتفاقی که افتاد برام سخته پدر مادرم هم چند سال قبل فوت شدن امروز خالم بهم زنگ زد و گفت برم پیششون قرار شده پنجشنبه صبح بیاد کره.
+اهان پس امشب میتونیم سه تایی باهم بریم بار خوبه؟
÷خوبه.
+پس فعلا خداحافظ `
÷خداحافظ
کوک اومد بیرون و به چمدونا نگاه میکرد و میگفت -
ا/ت کی این همه رو جمع کردی!
+وقتی خواب بودی بقیش رو جمع کردم بیا بشین ناهار بخور حالا. شروع کردیم به ناهار خوردن همینجوری داشتیم میخوردیم که گفتم
+کوک میگم که امشب با مینسو میریم بار. چون که جمعه میخواد بره پاریس پیش خالش و پسر خالش زندگی کنه.
داشت رامن میخورد و حرفم رو تایید میکرد ناهار و خوردیم و ظرفارو جمع کردیم دوتامون روی مبل ولو شدیم به پای کوک نگاه کردم وقتی از حموم اومد بیرون نبستش رفتم و جعبه ی کمک اولیه رو اوردم و پاش رو باند پیچی کرم داشتم بتادین میردم که داد زد
-ایییی ا/ت حالا واجب بود؟
+اره. اگر نبندیش امکان داره عفونت کنه.
سرش رو کرد توی مبایلش و منم به کارم ادامه دادم. وقتی پاش رو بستم روی مبل دراز کشیدم. یاد جین افتادم که همیشه وقتی حالم بد بود برام جک میگفت و مسخره بازی در می اورد بغض کردم اونقدر سنگین بود که کنترلش برام سخت بود خلاصه بغضم شکست کوک مبایلش رو کنار گذاشت چرخید سمت که صدام کنه
-ا/ت...
اما وقتی دید دارم گریه میکنم بقیه ی حرفش رو نزد و اومد کنارم نشست سرم رو توی بغلش گرفت و گفت
-اینجوری گریه نکن . احساس میکنم جین ناراحت میشه اگه تو حالت بد بشه
بهش نگاه کردم و خومو تو بغلش جا دادم. چند دقیقه اینجوری موندیم بعدش بهم گفت
-بلند شو اماده شو چمدونا رو بزاریم توی ماشین و بریم خونه ی من فردا میایم بقیه ی وسایل رو میبریم. رفتم لباسم رو پوشیدم و کمک کوک چمدون هارو گذاشتیم توی ماشین در خونه رو بستیم و رفتیم سمت خونه ی کوک به ساعت نگاه کردم ساعت شیش و نیم بود و قرار بود ساعت هفت با مینسو بریم بار. رسیدیم خونه ی کوک و باهم چمدون ها رو بردیم تو . کوک رفت اب بیاره اب و خوردم و گفتم(+کوک من میرم دوش بگیرم ) حرفم رو با سرش تایید کرد لباسام رو برداشتم و رفتم توی حمام.
چشمام و باز کردم ساعت سه ظهر بود به کوک نگاه کردم که خوابش برده بود گشنم بود اما حوصله ی غذا درست کردن نداشتم پس زنگ زدم دوکبوکی و جاجانگ میون و رامن سفارش داد اخه از صبح هیچی به جز یه لیوان قهوه نخورده بودم کوک هم همین طور تصمیم گرفتم بزارم کوک یکم بیشتر بخوابه. رفتم توی اتاق جین دیدم کوک همه چیز رو خیلی مرتب چینده توی چمدون و فقط یکم لباس مونده اونا رو جمع کردم و چمدونای جین رو گذاشتم کنار حال بعدشم رفتم بقیه ی وسایلای خودمو جمع کردم کارم تموم شد که زنگ در خورد ناهار رو اورده بود رفتم دم در ناهار رو گرفتم و حساب کردم. رفتم توی اشپز خونه ناهار رو ظرف کردم و گذاشتم روی میز وسط حال رفتم کوک رو بیدار کنم که ی فکر جالب به سرم زد تصمیم گرفتم یه کاری کنم یکم بخندیم رفتم یه سطل پر از یخ برداشتم دوربین رو کار گذاشتم و یک . دو . سه. سطل یخ رو روش خالی کردم. از تخت افتاد پایین و داد زد
-یاااااااا این چه کاری بود ا/تتتتتت یخ زدم!!!
+چیهی میخواستم بیدار بشی. بیا ناهار گرفتم البته قبلش لباسات رو عوض کن.
-میرم یه دوش اب گرم بگیرم البته سرم رو خیس نمیکنم چون خیسه و بیام
حرفش رو تایید کردم اون رفت توی حمام منم یکم روی مبل لم داد و زنگ مینسو زدم
علامت ا/ت+علامت مینسو÷
+ الو؟ مینسو خوبی چه خبر چی کار میکنی؟.
÷هیچی دارم فیلم میبینم. تو چیکار میکنی؟
+من وسایلم رو جمع کردم لم دادم روی مبل .
÷وسایل ! برای چی؟
+کوک اسرار داره برم خونه ی اون بمونم
÷ چه خوب. حالا که بحثش شد راستش منم جمعه میرم پاریس کنار خالم و پسر خالم دلم میخواد قبلش ببینمت امشب اوکیی؟
+ چی پاریس!
÷اره اخه قبول کردن اتفاقی که افتاد برام سخته پدر مادرم هم چند سال قبل فوت شدن امروز خالم بهم زنگ زد و گفت برم پیششون قرار شده پنجشنبه صبح بیاد کره.
+اهان پس امشب میتونیم سه تایی باهم بریم بار خوبه؟
÷خوبه.
+پس فعلا خداحافظ `
÷خداحافظ
کوک اومد بیرون و به چمدونا نگاه میکرد و میگفت -
ا/ت کی این همه رو جمع کردی!
+وقتی خواب بودی بقیش رو جمع کردم بیا بشین ناهار بخور حالا. شروع کردیم به ناهار خوردن همینجوری داشتیم میخوردیم که گفتم
+کوک میگم که امشب با مینسو میریم بار. چون که جمعه میخواد بره پاریس پیش خالش و پسر خالش زندگی کنه.
داشت رامن میخورد و حرفم رو تایید میکرد ناهار و خوردیم و ظرفارو جمع کردیم دوتامون روی مبل ولو شدیم به پای کوک نگاه کردم وقتی از حموم اومد بیرون نبستش رفتم و جعبه ی کمک اولیه رو اوردم و پاش رو باند پیچی کرم داشتم بتادین میردم که داد زد
-ایییی ا/ت حالا واجب بود؟
+اره. اگر نبندیش امکان داره عفونت کنه.
سرش رو کرد توی مبایلش و منم به کارم ادامه دادم. وقتی پاش رو بستم روی مبل دراز کشیدم. یاد جین افتادم که همیشه وقتی حالم بد بود برام جک میگفت و مسخره بازی در می اورد بغض کردم اونقدر سنگین بود که کنترلش برام سخت بود خلاصه بغضم شکست کوک مبایلش رو کنار گذاشت چرخید سمت که صدام کنه
-ا/ت...
اما وقتی دید دارم گریه میکنم بقیه ی حرفش رو نزد و اومد کنارم نشست سرم رو توی بغلش گرفت و گفت
-اینجوری گریه نکن . احساس میکنم جین ناراحت میشه اگه تو حالت بد بشه
بهش نگاه کردم و خومو تو بغلش جا دادم. چند دقیقه اینجوری موندیم بعدش بهم گفت
-بلند شو اماده شو چمدونا رو بزاریم توی ماشین و بریم خونه ی من فردا میایم بقیه ی وسایل رو میبریم. رفتم لباسم رو پوشیدم و کمک کوک چمدون هارو گذاشتیم توی ماشین در خونه رو بستیم و رفتیم سمت خونه ی کوک به ساعت نگاه کردم ساعت شیش و نیم بود و قرار بود ساعت هفت با مینسو بریم بار. رسیدیم خونه ی کوک و باهم چمدون ها رو بردیم تو . کوک رفت اب بیاره اب و خوردم و گفتم(+کوک من میرم دوش بگیرم ) حرفم رو با سرش تایید کرد لباسام رو برداشتم و رفتم توی حمام.
۱۰.۱k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.