که زودتر از اون با پا محکم زدم تو شکمش دستشو گذاشته بود رو ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂

𝙥𝙖𝙧𝙩²⁴

که زودتر از اون با پا محکم زدم تو شکمش دستشو گذاشته بود رو شکمش که یه چرخش زدم با پا زدم تو صورتش که خورد زمین....


سریع رفتم سمت فیوز و زدمش و همه جا روشن شد و چشامو بستم و اروم اروم پلک زدم تا چشم به نور عادت کنه.......

رفتم سمت اون دوتا از جسمشون فهمیدم مردن و وقتی صورتشو برگردوندم...

چشتون روز بد نبینه به نظرتون کی بود؟

بزارید من بگم مربی یون بود بله اون بهم حمله کرده بود

اصن بیخیال حمله کردنشون زدم مربیامو ناکار کردم

ا/ت: مربی شمایین!!

اینو با تعحب گفتم و ادامه دادم: مربی خوبین حالتون خوبه؟؟!!

یون: دختر چه قدرته پایی داری زدی ناکارم کردی

ا/ت: ببخشد شما یهو حمله کردین سمتم.

یون: خواستم ببینم آمادگیت چطوره.

اینو با درد و خنده گفت
ا/ت: وایییی مربی داره از دماغتون خون میاد..

یون: عیب نداره مهم نیس

هوفففف
رفتم سمت دنیز که بیهوش شده بود...


رفتم سمت دنیز که بیهوش شده بود....

دستمو گذاشتم رو نبضش خداروشکر نبضش اوکی بود..
یون اومد بالا سر دنیز

یون: اون حرکتو از کجا یاد گرفتی.

همون حرکتیو میگفت که زدم به گردن دنیز

ا/ت: برادرم بهم یاد داد.

یون: اها....

یون: هی دنیز پاشو دنیز با توام.

اروم اروم چشاشو باز کرد
ا/ت: خوبی؟
دنیز: اخ گردنم درد میکنه دختر چجوری زدی گردنم انگار داره دو نصف میشه

یون: قدرت پاشو ندیدی فک کنم از عمو شدم عمه
و خندید دنیز هم شروع کرد خندیدن...

ا/ت: میتونی بلند شی.
دنیز: اره اره.

اروم دست یون و گرفت و بلند شد..

یهو تعادلشو از دست داد سریع رفتم سمتش و زیر بغلشو گرفتم و از پله ها رفتیم بالا.......
دیدگاه ها (۲)

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩²⁵اروم دست یون و گرفت و بلند شد یهو تعادلشو...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩²⁶..... بیخیالشون شدم و رفتم سمت اسانسور طب...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩²³ا/ت: سوهیون الان نیم ساعته رفتن به نظرت ب...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩²²یهو خندش جمع شد و با تعجب گفت: منظورت چیه...

فیک مافیای سیاه من part 3

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۲

پارت ۸ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط