رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_54
با تعجب نگاهی بهش انداختم و گفتم چیییییییی؟

پوز خندی زد و گفت

+معلومه ک خبر نداشتید

همچنان با تعجب نگاهش میکردم
ادامه داد

+بچه هم سقط شد

_چی میگین خانم امکان نداره

+فعلا که ممکن شده

_خانم محترم شاید جواب ازمایش اشتباه هس

+زنتون حامله بوده نفهمیدین بمن چه

_درست صحبت کن خانم میگم امکان نداره

+بمن چه که امکان نداره تشخیص دکتر و جواب ازمایش بوده

_یعنی چی بمن چه میگم جواب ازمایش اشتباس

+صداتو بکش پایین اقای محترم

احترام خودتو نگه دار خانوم

+من هرجور که دلم بخواد حرف میزنم الانم برید کنار کلی کار دارم و شما مزاحممین

صدامون رفته رفته بالاتر میرفت خانوم پرستار معلوم نبود دلش از کجا پر بود حرصشو سرمن خالی میکرد

صدای دادمون بلند شده بود که دکتر اومد بیرونو گفت

+خانم رضایی چیشده اقای محترم چه خبره اینجا بیمارستانه

صداش بنظرم اشنا اومد برگشتم و دیدم بعله امیرعلی هست یکی از دوستان قدیمیم که چند وقتی بود بخاطر مشغله کار و زندگی ازش بی خبر بودم

تا خواستم حرفی بزنم پرستار شاکی به سمت دکتر اومد و شروع کرد از خودش دفاع کردن و بمن دری بری گفتن

امیرعلی همیشه جز ادمای با اخلاق بوده و هست پس با متانت تمام خانم پرستار، که حالا فهمیده بودم فامیلیش رضایی هست رو اروم کرد و منو هم که از عصبانیت داشتم منفجر میشدم رو به سمت اتاقش هدایت کرد و با عصبانیت گفت

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۱۹)

#رمان_ماهک #پارت_55+بفرمایید داخل اتاق اونجا صحبت میکنیم بیم...

#رمان_ماهک #پارت_56نگاه امیرعلی اینبار روی من بود لبمو خیس ک...

#رمان_ماهک #پارت_53+خوابت میاد ماهک؟_اوهوم+واقعا؟ این همه خا...

#رمان_ماهک #پارت_52+عه بیداری_تازه بیدار شدم+جوجه زدیم بیا ب...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

فرار من

p¹//فلش بک چندسال قبل//" ات + یونگی _ "+ مامانننننن م: هوم+...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط