رمان ماهک پارت 55
#رمان_ماهک #پارت_55
+بفرمایید داخل اتاق اونجا صحبت میکنیم بیمارستانو روی سرتون گزاشتید
داخل که شدیم زد زیر خنده و همدیگرو در اغوش گرفتیم همونجور که با خنده به سمت صندلیا هدایتم میکرد گفت چیشده ارش که انقدر عصبانی
دستی توی موهام کشیدم و گفتم
+هرچی به این خانم پرستار میگم اشتباهی توی اون جواب ازمایش وامونده شده باز هی میگه خانمت بارداره
به سمت میزش رفت و گفت به به چشمم روشن کی زن گرفتی که رفیقت نفهمید مبارکه اقا
با خجالت از بی معرفتیم گفتم
+بخدا خیلی یهویی شد از الان یه شام دعوتی به عنوان شیرینی عروسی
با خنده و کنایه سری تکون داد و گفت
_به به چه سعادتی نصیبمون شد
تلفن رو برداشت و...
_خانم رضایی لطفا پرونده خانمی که همسرشون داخل اتاق هستن رو به همراه جواب ازمایششون بیارید خودتونم لطفا تشریف بیارید
بعد از چند لحظه خانم پرستار همراه با پرونده ای وارد شد و چشم غره ای هم بمن رفت
امیرعلی پرونده رو برداشت و اسمشو بلند خوند
_مهتاب سعادتی
با تعجب سرمو بالا اوردم و گفتم
+ایشون اصن خانم بنده نیستن
امیرعلی با تعجب به خانم رضایی نگاهی انداخت که اونم با حرص و عصبانیت گفت
_میگم شوهر خانومی که داخل هستن کیه ایشون اومدن میگن منم الان هم که ظاهرا میگن نیستن
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
+بفرمایید داخل اتاق اونجا صحبت میکنیم بیمارستانو روی سرتون گزاشتید
داخل که شدیم زد زیر خنده و همدیگرو در اغوش گرفتیم همونجور که با خنده به سمت صندلیا هدایتم میکرد گفت چیشده ارش که انقدر عصبانی
دستی توی موهام کشیدم و گفتم
+هرچی به این خانم پرستار میگم اشتباهی توی اون جواب ازمایش وامونده شده باز هی میگه خانمت بارداره
به سمت میزش رفت و گفت به به چشمم روشن کی زن گرفتی که رفیقت نفهمید مبارکه اقا
با خجالت از بی معرفتیم گفتم
+بخدا خیلی یهویی شد از الان یه شام دعوتی به عنوان شیرینی عروسی
با خنده و کنایه سری تکون داد و گفت
_به به چه سعادتی نصیبمون شد
تلفن رو برداشت و...
_خانم رضایی لطفا پرونده خانمی که همسرشون داخل اتاق هستن رو به همراه جواب ازمایششون بیارید خودتونم لطفا تشریف بیارید
بعد از چند لحظه خانم پرستار همراه با پرونده ای وارد شد و چشم غره ای هم بمن رفت
امیرعلی پرونده رو برداشت و اسمشو بلند خوند
_مهتاب سعادتی
با تعجب سرمو بالا اوردم و گفتم
+ایشون اصن خانم بنده نیستن
امیرعلی با تعجب به خانم رضایی نگاهی انداخت که اونم با حرص و عصبانیت گفت
_میگم شوهر خانومی که داخل هستن کیه ایشون اومدن میگن منم الان هم که ظاهرا میگن نیستن
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۲.۸k
۲۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.