*please stey well*PT25
حرکت کردم سمت بیمارستان وقتی رسیدم پسرا ندتاشون توی راه رو بودن و چندتاشون توی اتاق رفتم پیششمون و گفتم
+خب من برگشتم بقیه کوشن؟
@اتاق جیمین
+اووو
$مامان بابای جیمین چی گفتن
+باباش فکر کرد واقعا من باعث شدم جیمین بخواد خودکشی کنه.ولی بعدش جیوون گفت که نه منم قزیه رو تعریف کردم همین.
$خب خوبه
+خب من برم وسایلمو بزارم کدومه اتاقش؟
&ته راه رو سمت راست(همیشه همین بوده)
+ممنون
رفتم توی اتاق که دیدم جیمین به هوش اومده و داره با پسرا حرف میزنه
+سلامم
*عه اومدی
+اهوم
-سلام.
+خوبی؟
-اره اصلا چیزیم نیست فقط برا تنوع اومدم بیمارستان(خنده)
+چخخخ.یخورده وسایلاتو برات اوردم گفتم شاید نیازت شد
-واقعا چیا؟
+دفتر لیریک نویسیت.چندتا کتاب.لپ تاپت و مبایل و شارژت دستت رو هم اوردم گفتم شاید بخوای گیم بزنی.(بعضیا با گوشی راحت نیستن پس دسته برمیدارن و به بلوتوث مبایل وصل میکنن و بازی میکنن)
-ممنونننن
+خواهش میکنم
-راستی بابت شایعه ها...
=فردا منو ا/ت میریم کمپانی
-اهان ممنون
-ا/ت توهم مراقب باش و صورتت رو بپوشون
+اهوم باشه.
%خب ما دیگه میریم
-بای بای
پسرا رفتن که جیمین روبه من گفت
-چرا فکر کردن تو باعث خودکشی من شدی؟
+هیچی به لطف منیجرتون.و سلین که اومده گفته من دوست دختر جیمینم ولی اون منو بخاطر یکی دیگه ول کرد
-یعنی درباره ی هردومون
+هوم
-چقدر مردم متونن عوضی باشن.
+دقیقا
جو سنگینی بینمون بود که توی راه رو صدای جیغ اومد رفتم دم در اتاق که ببینم چی شده.نگه که چندتا از فن ها ریخته بودن تو بیمارستان.جک سریع اومد توی اتاق و گفت
جک:ا/ت فعلا در اتاقو ببند.بعدا میام برای معاینه
+باشه.
درو بستم کنار تخت جیمین نشستم
-چی شده بود؟
+هیچی چندتا از طرفداراتون ریختن توی بیمارستان
-اوفففففف بزارین یروز بگذره
+(خنده)
-دکتر رو میشناختی؟
+ام اره توی دانشگاه یه کنفرانس روانشانسی دادیم یعنی میدونی راجب ارامش موقع جراحی بود
-اووووو.
لبخندی زدم و رفتم از توی کولم کش موم رو برداشتم و موهای فرم رو بستم یه چندشاخه از جلوش باز بود که براین بهم لبخند زد و گفت
-اینجوری دلبر نباش.همین الان بهوش اومدم یهو دوباره بیهوش میشما
+یااا(خنده)
-تو چرا هردفعه ازت تعریف میکنم قرمز میشی اخههه
-خب شاید یه توت فرنگیی اخه عطری هم که میزنی بوی توت فرنگی میده
+جانم؟
-یه افسانه ی ژاپنی هست که میگه توت فرنگی ها اول سفید بودن ولی بعد کشاورزا ازشون تعریف کردن و اوناهم خجالت کشیدن و قرمز شدن.
+(خنده)
+عاااااا.اصلا در تخیلاتم نمیگنجه که من الان به عنوان پارتنر تو اینجا نشستم.و تو داری اینجوری باعث میشی من ذوق کنم
-چرا مگه چیز عجیبیه؟
+نه اصلا عجیب نیست یه نفر همینطوری میاد با یه شخص معروف دوست میشه بعدشم عاشقش میشه
معلومه که عجیبه من به عنوان مشاور تو اومدم پیشت ولی الان پارتنرتم
-خب این نرماله.همه یه لاکونو دارن.(ر داده بنده خدا.تازه بهوش اومده.اثرات دارو های بیهوشیه)
+چی دارن؟
-لاکونو یعنی نیمی از زندگیت نیمی از وجودت.همون نیمه ی گمشده ی خودمون
+خوشم اومد3>
+خب من برگشتم بقیه کوشن؟
@اتاق جیمین
+اووو
$مامان بابای جیمین چی گفتن
+باباش فکر کرد واقعا من باعث شدم جیمین بخواد خودکشی کنه.ولی بعدش جیوون گفت که نه منم قزیه رو تعریف کردم همین.
$خب خوبه
+خب من برم وسایلمو بزارم کدومه اتاقش؟
&ته راه رو سمت راست(همیشه همین بوده)
+ممنون
رفتم توی اتاق که دیدم جیمین به هوش اومده و داره با پسرا حرف میزنه
+سلامم
*عه اومدی
+اهوم
-سلام.
+خوبی؟
-اره اصلا چیزیم نیست فقط برا تنوع اومدم بیمارستان(خنده)
+چخخخ.یخورده وسایلاتو برات اوردم گفتم شاید نیازت شد
-واقعا چیا؟
+دفتر لیریک نویسیت.چندتا کتاب.لپ تاپت و مبایل و شارژت دستت رو هم اوردم گفتم شاید بخوای گیم بزنی.(بعضیا با گوشی راحت نیستن پس دسته برمیدارن و به بلوتوث مبایل وصل میکنن و بازی میکنن)
-ممنونننن
+خواهش میکنم
-راستی بابت شایعه ها...
=فردا منو ا/ت میریم کمپانی
-اهان ممنون
-ا/ت توهم مراقب باش و صورتت رو بپوشون
+اهوم باشه.
%خب ما دیگه میریم
-بای بای
پسرا رفتن که جیمین روبه من گفت
-چرا فکر کردن تو باعث خودکشی من شدی؟
+هیچی به لطف منیجرتون.و سلین که اومده گفته من دوست دختر جیمینم ولی اون منو بخاطر یکی دیگه ول کرد
-یعنی درباره ی هردومون
+هوم
-چقدر مردم متونن عوضی باشن.
+دقیقا
جو سنگینی بینمون بود که توی راه رو صدای جیغ اومد رفتم دم در اتاق که ببینم چی شده.نگه که چندتا از فن ها ریخته بودن تو بیمارستان.جک سریع اومد توی اتاق و گفت
جک:ا/ت فعلا در اتاقو ببند.بعدا میام برای معاینه
+باشه.
درو بستم کنار تخت جیمین نشستم
-چی شده بود؟
+هیچی چندتا از طرفداراتون ریختن توی بیمارستان
-اوفففففف بزارین یروز بگذره
+(خنده)
-دکتر رو میشناختی؟
+ام اره توی دانشگاه یه کنفرانس روانشانسی دادیم یعنی میدونی راجب ارامش موقع جراحی بود
-اووووو.
لبخندی زدم و رفتم از توی کولم کش موم رو برداشتم و موهای فرم رو بستم یه چندشاخه از جلوش باز بود که براین بهم لبخند زد و گفت
-اینجوری دلبر نباش.همین الان بهوش اومدم یهو دوباره بیهوش میشما
+یااا(خنده)
-تو چرا هردفعه ازت تعریف میکنم قرمز میشی اخههه
-خب شاید یه توت فرنگیی اخه عطری هم که میزنی بوی توت فرنگی میده
+جانم؟
-یه افسانه ی ژاپنی هست که میگه توت فرنگی ها اول سفید بودن ولی بعد کشاورزا ازشون تعریف کردن و اوناهم خجالت کشیدن و قرمز شدن.
+(خنده)
+عاااااا.اصلا در تخیلاتم نمیگنجه که من الان به عنوان پارتنر تو اینجا نشستم.و تو داری اینجوری باعث میشی من ذوق کنم
-چرا مگه چیز عجیبیه؟
+نه اصلا عجیب نیست یه نفر همینطوری میاد با یه شخص معروف دوست میشه بعدشم عاشقش میشه
معلومه که عجیبه من به عنوان مشاور تو اومدم پیشت ولی الان پارتنرتم
-خب این نرماله.همه یه لاکونو دارن.(ر داده بنده خدا.تازه بهوش اومده.اثرات دارو های بیهوشیه)
+چی دارن؟
-لاکونو یعنی نیمی از زندگیت نیمی از وجودت.همون نیمه ی گمشده ی خودمون
+خوشم اومد3>
۸.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.