*please stey well*PT24
$نامجون اون منیجر عوضی و اونی که به جیمین خیانت کرد هر دو شون استوری گذاشتن و نوشتن که ا/ت باعث شده جیمین بخواد خدکشی کنه
=منو ا/ت فردا میریم کمپانی تا ببینیم چی به چیه
+باشه...شت مامان بابای جمین امشب میومدن...ساعت چنده؟
%امم نه چطور؟
+اووووااهخ اونا ساعت هشت میومدن...من باید برم
+شماها میتونید اینجا باشین تا من اگه تونستم سریع برگردم
*اره مشکلی نیست.
سریع از بیمارستان بیرون اومدم و سوار ماشین شدم با سرعت خیلی زیادی میرفتم سمت خونه توی راه به جیوون زنگ زدم
×الو ا/ت...
+سلام خوبی.مامان بابات اومدن؟
×اره.
+بابت تصادف میدونن؟
×اهوم خیلی نگران بودن
+حالا من چیکار کنم
×نگران نباش اتفاقی نمیوفته
+شایعه هارو هم شنیدن؟
×مثل اینکه
+ایشش اوک من نزدیکم دارم میام
×اوکی بیا
تلفن رو قطع کردم وبه رانندگیم ادامه دادم چندمین توی راه بودم وقتی رسیدم با ریموتی که توی ماشین براین بود در خونه رو باز کردم و ماشین رو پارک کردم و رفتم توی خونه وارد شدم لباسام خونی بود . مامان بابای جیمین نشسته بودن و خیلی جدی بهم نگاه میکردن اب دهنم و قورت دادم و سرم و پایین انداختم
+من...من متاسفم
پ/ج:من به تو گفتم بیای اینجا که جیمین از شر افسردگی خلاص شه نه اینکه خودشی کنه
+اما من...
پ/ج:اما نداره وصایلتو جمع کن و برو
+من متاسفم
داشتم میرفتم سمت اتاقم که جیوون دستم و کشید و گفت
×بابا اون هیچ تقصیری نداره.اون مقصر نیست اونا فقط شایعه بودن داستان واقعی چیز دیگه ایه
پ/ج:پس برامون تعریف کن
+چشم
نشستم روی یه مبل تک نفره جیوون هم بغل دستم نشسته بود
+خب ما اخر هفته باجیمین و دوستاش رفته بودیم ویلای یکی از پسرا.امشب ساعت شیش برگشتیم یکی که استراحت کردیم جیمین گفت بریم پارک منم قبول کردم از شانس بدمون جای پارکی که به پارک نزدیک باشه گیرمون نیومد و مجبور شدیم بریم اونور خیابون پارک کنیم.یکم که توی پارک قدم زدیم و داشتیم برمیگشتیم جیمین به من گفت که من همینور وایسم تا اون بره ماشین رو بیاره و این شده که تصادف کرد.شایعه هارو هم منیجرشون پخش کرده اونم فقط چون میخواست بندازه گردن من.
پ/ج:ببخشید.
+ها؟
پ/ج:من مغذرت میخوام که زود قضاوت کردم
+نه مشکلی نیست.حالا اگه مشکلی نداره من برم وسایلم رو جمع کنم که امشب رو برم پیش براین بمونم
پ/ج:نه دخترم مشکلی نیست
×ا/ت زانوهات چرا...
+میدونم زخم شده.لباسامم خونیه همه چی رو میدونم
+فقط جعبه ی کمک های اولیه رو میدی؟
×اوهوم
جیوون رفت و بعد از چند دقیقه با جعبه ی کمک های اولیه برگشت.بهم داد پاهامو زد عفونی کردم و رفتم توی اتاقم و یه کوله برداشتم و وسایلی که نیاز داشتم رو برداشتم مثل یه دست لباس. یه دست لباس راحتی و وسایل ارایشم چون شاید فردا باید با نامجون میرفتیم کمپانی لباسام روهم عوض کردم چون خونی شده بود خودم شستمشون. و پهنشون کردم لباسم رو عوض کردم رفتم توی اتاق جیمین و چیزایی که فکر میکردم نیاز میشه رو برداشتم مثلا چندتا از کتاباش دفتر لیریک نویسیش شارژ مبایلش و لپ تاپش و همینطور یه دست لباس اومدم بیرون و از همه خدافظی کردم و رفتم و سوار ماشینم شدم حرکت کردم سمت بیمارستان وقتی رسیدم پسرا ندتاشون توی راه رو بودن و چندتاشون توی اتاق رفتم پیششمون و گفتم
+خب من برگشتم بقیه کوشن؟
@اتاق جیمین
+اووو
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
=منو ا/ت فردا میریم کمپانی تا ببینیم چی به چیه
+باشه...شت مامان بابای جمین امشب میومدن...ساعت چنده؟
%امم نه چطور؟
+اووووااهخ اونا ساعت هشت میومدن...من باید برم
+شماها میتونید اینجا باشین تا من اگه تونستم سریع برگردم
*اره مشکلی نیست.
سریع از بیمارستان بیرون اومدم و سوار ماشین شدم با سرعت خیلی زیادی میرفتم سمت خونه توی راه به جیوون زنگ زدم
×الو ا/ت...
+سلام خوبی.مامان بابات اومدن؟
×اره.
+بابت تصادف میدونن؟
×اهوم خیلی نگران بودن
+حالا من چیکار کنم
×نگران نباش اتفاقی نمیوفته
+شایعه هارو هم شنیدن؟
×مثل اینکه
+ایشش اوک من نزدیکم دارم میام
×اوکی بیا
تلفن رو قطع کردم وبه رانندگیم ادامه دادم چندمین توی راه بودم وقتی رسیدم با ریموتی که توی ماشین براین بود در خونه رو باز کردم و ماشین رو پارک کردم و رفتم توی خونه وارد شدم لباسام خونی بود . مامان بابای جیمین نشسته بودن و خیلی جدی بهم نگاه میکردن اب دهنم و قورت دادم و سرم و پایین انداختم
+من...من متاسفم
پ/ج:من به تو گفتم بیای اینجا که جیمین از شر افسردگی خلاص شه نه اینکه خودشی کنه
+اما من...
پ/ج:اما نداره وصایلتو جمع کن و برو
+من متاسفم
داشتم میرفتم سمت اتاقم که جیوون دستم و کشید و گفت
×بابا اون هیچ تقصیری نداره.اون مقصر نیست اونا فقط شایعه بودن داستان واقعی چیز دیگه ایه
پ/ج:پس برامون تعریف کن
+چشم
نشستم روی یه مبل تک نفره جیوون هم بغل دستم نشسته بود
+خب ما اخر هفته باجیمین و دوستاش رفته بودیم ویلای یکی از پسرا.امشب ساعت شیش برگشتیم یکی که استراحت کردیم جیمین گفت بریم پارک منم قبول کردم از شانس بدمون جای پارکی که به پارک نزدیک باشه گیرمون نیومد و مجبور شدیم بریم اونور خیابون پارک کنیم.یکم که توی پارک قدم زدیم و داشتیم برمیگشتیم جیمین به من گفت که من همینور وایسم تا اون بره ماشین رو بیاره و این شده که تصادف کرد.شایعه هارو هم منیجرشون پخش کرده اونم فقط چون میخواست بندازه گردن من.
پ/ج:ببخشید.
+ها؟
پ/ج:من مغذرت میخوام که زود قضاوت کردم
+نه مشکلی نیست.حالا اگه مشکلی نداره من برم وسایلم رو جمع کنم که امشب رو برم پیش براین بمونم
پ/ج:نه دخترم مشکلی نیست
×ا/ت زانوهات چرا...
+میدونم زخم شده.لباسامم خونیه همه چی رو میدونم
+فقط جعبه ی کمک های اولیه رو میدی؟
×اوهوم
جیوون رفت و بعد از چند دقیقه با جعبه ی کمک های اولیه برگشت.بهم داد پاهامو زد عفونی کردم و رفتم توی اتاقم و یه کوله برداشتم و وسایلی که نیاز داشتم رو برداشتم مثل یه دست لباس. یه دست لباس راحتی و وسایل ارایشم چون شاید فردا باید با نامجون میرفتیم کمپانی لباسام روهم عوض کردم چون خونی شده بود خودم شستمشون. و پهنشون کردم لباسم رو عوض کردم رفتم توی اتاق جیمین و چیزایی که فکر میکردم نیاز میشه رو برداشتم مثلا چندتا از کتاباش دفتر لیریک نویسیش شارژ مبایلش و لپ تاپش و همینطور یه دست لباس اومدم بیرون و از همه خدافظی کردم و رفتم و سوار ماشینم شدم حرکت کردم سمت بیمارستان وقتی رسیدم پسرا ندتاشون توی راه رو بودن و چندتاشون توی اتاق رفتم پیششمون و گفتم
+خب من برگشتم بقیه کوشن؟
@اتاق جیمین
+اووو
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
۸.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.