سرنوشت
#سرنوشت
#Part۵۰
ــ مثلا اون روی سگت بالا بیاد مخای چیکار کنی؟
یهو هه سو بطرف تهیونگ خیز برداشت میخاست چیکار کنه سریع رفتم جلو و بهش گفتم
.: هه سو نکن شر میشه
*میخام شر بشه برو کنار
.: هه سو توروخدا ولش کن
ـــ بزار بیینم میخاد چیکار کنی
.: تهیونگ تروخدا بیخیالش بس کن دیگه
واقعاداشتم میترسیدم هه سو وقتی عصبی میشد هیشکی نمیتونست جلو شو بگیره هی داشت میومد جلو من میرفتم عقب با برخوردم بدنم بع بدن تهیونگ نفسم تو سینه حبس شد من وسط این دوتا گیر کرده بودم یهو هه سو دستمو کشیدو هل داد که با مچ پا خوردم زمین درد بدی تو ناحیه پام میپیچید تهیونگ سریع بسمتم اومدو کنارم نسشت و گفت
ــ حالت خوبه
بعدم روبه هه سو غرید
ــ اگه بلایی سرش میومد زندت نمیراشتم حرومی
هه سو که با ترس داشت نگامون میکرد بدون اعتناع به تهیونگ اومد کنارم دستشو رو شونم گذاشت که دستشو پس زدم که گفت
*ببخشید نمیخاستم اینجوری شه
یهو تهبونگ با دندونای بهم چفت شده گفت
ــ پاشو گمشو برو دیگ چی میخای
هه سو با شرمندگی سرشوانداخت پایینو با یه ببخشید محل حادثه روترک کرد
درد بدی رو توی مچ پام حس میکردم تهیونگ دوباره لب زد
ــ ات حالت خوبه جاییت درد میکنه؟
.:حالم خوبه میتونم بلندشم
سعی کردم بلند شم ولی پام خیلی درد میکرد این از چشم تهیونگ دور نموند و دستشو سمتم دراز کرد دستشو گرفتم دست دیگشو روکمرم گذاشت با کمک تهیونگ رو یه نیمکت نشستیم و.....
#Part۵۰
ــ مثلا اون روی سگت بالا بیاد مخای چیکار کنی؟
یهو هه سو بطرف تهیونگ خیز برداشت میخاست چیکار کنه سریع رفتم جلو و بهش گفتم
.: هه سو نکن شر میشه
*میخام شر بشه برو کنار
.: هه سو توروخدا ولش کن
ـــ بزار بیینم میخاد چیکار کنی
.: تهیونگ تروخدا بیخیالش بس کن دیگه
واقعاداشتم میترسیدم هه سو وقتی عصبی میشد هیشکی نمیتونست جلو شو بگیره هی داشت میومد جلو من میرفتم عقب با برخوردم بدنم بع بدن تهیونگ نفسم تو سینه حبس شد من وسط این دوتا گیر کرده بودم یهو هه سو دستمو کشیدو هل داد که با مچ پا خوردم زمین درد بدی تو ناحیه پام میپیچید تهیونگ سریع بسمتم اومدو کنارم نسشت و گفت
ــ حالت خوبه
بعدم روبه هه سو غرید
ــ اگه بلایی سرش میومد زندت نمیراشتم حرومی
هه سو که با ترس داشت نگامون میکرد بدون اعتناع به تهیونگ اومد کنارم دستشو رو شونم گذاشت که دستشو پس زدم که گفت
*ببخشید نمیخاستم اینجوری شه
یهو تهبونگ با دندونای بهم چفت شده گفت
ــ پاشو گمشو برو دیگ چی میخای
هه سو با شرمندگی سرشوانداخت پایینو با یه ببخشید محل حادثه روترک کرد
درد بدی رو توی مچ پام حس میکردم تهیونگ دوباره لب زد
ــ ات حالت خوبه جاییت درد میکنه؟
.:حالم خوبه میتونم بلندشم
سعی کردم بلند شم ولی پام خیلی درد میکرد این از چشم تهیونگ دور نموند و دستشو سمتم دراز کرد دستشو گرفتم دست دیگشو روکمرم گذاشت با کمک تهیونگ رو یه نیمکت نشستیم و.....
۱۷.۵k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.