عشقدردناک

ᎮᎪᎡᎢ 23 عشق‌دردناک
ویو ات
دیگه چیزی نگفت و براید استایل بغلم کرد و توی اتاقم روی تخت گذاشت و ب سمت در رفت هنوز توی شک بودم ک یاد بورا افتادم سریع پاشمو لباسشو کشیدم
ات:باهاش چیکار کردی؟؟؟(عصبیو چشای اشکی
جانگ:اگ میخوای ببینیش مقاومت نکن.....هرکاری کنی تاوانشو اون میده.....
ات:منظورت چیه؟
ی دفعه دیدم ی نفر درو باز کرد همون اشغال عوضی بود.....با دیدنش همچیو فراموش کردم خون جلوی چشامو گرفته بود با اعماق وجودم عصبانیت و حس میکردم

(خب ببینید ات ی عمو داره ک‌ دکتره وقتی مادر ات داشت میمرد عموی ات اونجا بود و از اونجایی ک نتونست کاری کنه و ات و از اونجا برد تا اون صحن رو نبینه ات فکر می‌کنه با پدرش هم دست بوده ازش متنفر ... ات حتی سعی کرد ک ی بار اونو بکشه ولی......
اسم عموی ات هیون )
هیون: سلام (قیافه جدی)
جانگ:خوش اومدی ....ات
ات: این عوضی اینجا چیکار میکنه؟(خشم خالص
هیون:شنیدم ک چ بلایی سر خودت آوردی.... می‌دونم ک چقدر ازم متنفری....ولی دیگه راه فراری نداری پس....
جانگ: ات حرفامو فراموش نکن هر کاری کنی اون تاوانشو میده....

ویو ات
داشتم دیوونه میشدم ولی فقط فکر بورا بودم ی نفس عمیق کشیدم و یکم ب اعصابم مسلط شدم
جانگ:تنهاتون میزارم
هیون: از آخرین باری که دیدمت خیلی وقت میگذره
ات: بهتر
هیون:(نیشخند)
دیدگاه ها (۱)

ᎮᎪᎡᎢ 24 عشق‌دردناکویو ات ی دستشو گذاشت روی شونم و درازم ...

ᎮᎪᎡᎢ 25 عشق‌دردناککم کم چشام داشت گرم میشد و بعدش چیزی ن...

ᎮᎪᎡᎢ 22 عشق‌دردناک(پدربزرگ ات= جانگ)ویو اتبا شنیدن این حر...

ᎮᎪᎡᎢ 21 عشق‌دردناکات: مامان....(با داد و گریهویو ات وقتی ...

پدر ناتنی من...part:³⁶𝗛𝘆𝘂𝗻𝗷𝗶𝗻:یادته جلوی چشم من ب مامانم تجا...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت ۲ویو اتکه بابام امد نمیدونم چرا...

نام فیک:عشق مخفیPart: 2ویو جیمین*وایییی چقد دختر رو مخه سه س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط