ᎮᎪᎡᎢ 24 عشق دردناک
ᎮᎪᎡᎢ 24 عشقدردناک
ویو ات
ی دستشو گذاشت روی شونم و درازم کرد و شروع کرد ب باز کرد دکمه های لباسم......گوشی پزشکیشو از توی کیفش درآورد و بالای سی.نم گذاشت...
هیون: کجاش درد میکنه؟
ات:__
هیون: لجبازی نکن
ات:هیچ جاش درد نمیکنه
بعد گفتن این حرف دستشو دقیقا همون جایی ک درد میکرد فشار داد نتونستم تحمل کنم
ات:اییی
هیون: واقعا (نیشخند
خیلی آروم با دستاش مالش میداد....این باعث میشد احساس خستگی کنم سرمو ب سمت اون طرف کج کردم همینطور ک مالش میداد حرفم میزد الان واقعا وقتش نبود ک بخوام لجبازی کنم جون بورا تو خطر بود پس با خونسردی کامل جوابشو میدادم
هیون: چه دارویی مصرف میکردی
ات:پشت سرت توی کشو بستش هست..(سرد
هیون: میبینم ات کوچولو ک از همه چیز میترسید دست ب کارای خطرناکی زده....از وقتی مصرف کردی خون دماغ نشدی ک؟؟
ات: چرا شدم
هیون: اینا غیر قانونین از کجا گیر آوردی
ات:این دیگه بتو ربطی نداره
هیون: اوکی...ی آرام بخش بهت طزریق میکنم چند ساعت استراحت کن
ویو ات
ی دستشو گذاشت روی شونم و درازم کرد و شروع کرد ب باز کرد دکمه های لباسم......گوشی پزشکیشو از توی کیفش درآورد و بالای سی.نم گذاشت...
هیون: کجاش درد میکنه؟
ات:__
هیون: لجبازی نکن
ات:هیچ جاش درد نمیکنه
بعد گفتن این حرف دستشو دقیقا همون جایی ک درد میکرد فشار داد نتونستم تحمل کنم
ات:اییی
هیون: واقعا (نیشخند
خیلی آروم با دستاش مالش میداد....این باعث میشد احساس خستگی کنم سرمو ب سمت اون طرف کج کردم همینطور ک مالش میداد حرفم میزد الان واقعا وقتش نبود ک بخوام لجبازی کنم جون بورا تو خطر بود پس با خونسردی کامل جوابشو میدادم
هیون: چه دارویی مصرف میکردی
ات:پشت سرت توی کشو بستش هست..(سرد
هیون: میبینم ات کوچولو ک از همه چیز میترسید دست ب کارای خطرناکی زده....از وقتی مصرف کردی خون دماغ نشدی ک؟؟
ات: چرا شدم
هیون: اینا غیر قانونین از کجا گیر آوردی
ات:این دیگه بتو ربطی نداره
هیون: اوکی...ی آرام بخش بهت طزریق میکنم چند ساعت استراحت کن
۳.۲k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.