فرشته دورگه پارت12
#فرشته_دورگه #پارت12
بیدارشدممم اخیشش مامانی نیست پس پایینه گوشیمو یه نگاهی انداختم خاله محیا و زهرا پی ام داده بودن بریم خونشون
رفتم پایین
من:سلام صبح بخیر باشه
همه:صبح توام بخیر
من:وااا عمه هاکان کوش؟
عمه:بالا خواب تا ساعت 10
من:بیخود بیخود
دوتا در قابلمه برداشتم
مامانی:نکشیش
من :کارایی که با حامدوهنگی میکردمو سرش نمیارم
اقارفتم بالا خاک تومخم دوتادر هم رنگ یادم رفت بود کدوم اتاقه یکی باز کردم اخیع چه خوشگل خوابیده
وجی:الان پتو تا بالایی فرق سرش کشیدع فهمیدی ناز خوابیده
من:خوب حالا توام گمشو رد کارت
رفتم بالایی سرش یک .دو.سع
ششششششششششششششقققققق
از خواب پرید
من:صبحت بخیرررر عموجونم نگاه نکردم اصلا چی میخواد بگه دبدو که میدویی صدایی دادش.اومد
من:عمع فرزاد جونم مامانی به دادم برسیداین میخواد منو بخوره که بوووم دراتاق بازشد
من:اییی توکتفت در الان منو میخوره
اومدم در برم که از یقم گرفتنم یاااا خدااا دربسته شد هاکان اونور در بود
من:تواینجایی پس من کی رو بیدارکردم
برگشتم نگاه کردم یاخدا با دوجفت چشم.مشکی روبه رو شدم ششتتت جمع کن خودتو
هاکان:بزارش زمین ماکان
ماکان:این دختررو میشناسی
من:هوو این به درخت میگناا اسم دارم
چنان ازیقم تکونم دادم که نزدیک بود بالا بیارم
ماکان:توساکت شو باتوام.میشناسن
هاکان:اوهوم دختردایی ایسانه
ماکان:چیشش این بچگه دختردایی منه نه امکان نداره
منو توهمون وضعیت برد پایین
ماکان:مامان مامان این هاکان چی میگه هممون خودمو به خاطر این دختر کشتیم
من الکی زدم زیر گریه
من:ویییی عررررر عمه جونم این تامانه نهنه تاکانه نهنه ماکانه خیلی اتاقشون شبیع هاکانه منم اشتباهی اینو بیدارکردم چه میدونستم این گوریل گزار وحشی میشه
فهمیدم چی گفتم همه زدن زیر خنده هیچی دیگه ابروم رفت بعد خداحافظی رفتیم تا ساعت 6که بابچه ها میریم بیرون خونه خاله محیا
بیدارشدممم اخیشش مامانی نیست پس پایینه گوشیمو یه نگاهی انداختم خاله محیا و زهرا پی ام داده بودن بریم خونشون
رفتم پایین
من:سلام صبح بخیر باشه
همه:صبح توام بخیر
من:وااا عمه هاکان کوش؟
عمه:بالا خواب تا ساعت 10
من:بیخود بیخود
دوتا در قابلمه برداشتم
مامانی:نکشیش
من :کارایی که با حامدوهنگی میکردمو سرش نمیارم
اقارفتم بالا خاک تومخم دوتادر هم رنگ یادم رفت بود کدوم اتاقه یکی باز کردم اخیع چه خوشگل خوابیده
وجی:الان پتو تا بالایی فرق سرش کشیدع فهمیدی ناز خوابیده
من:خوب حالا توام گمشو رد کارت
رفتم بالایی سرش یک .دو.سع
ششششششششششششششقققققق
از خواب پرید
من:صبحت بخیرررر عموجونم نگاه نکردم اصلا چی میخواد بگه دبدو که میدویی صدایی دادش.اومد
من:عمع فرزاد جونم مامانی به دادم برسیداین میخواد منو بخوره که بوووم دراتاق بازشد
من:اییی توکتفت در الان منو میخوره
اومدم در برم که از یقم گرفتنم یاااا خدااا دربسته شد هاکان اونور در بود
من:تواینجایی پس من کی رو بیدارکردم
برگشتم نگاه کردم یاخدا با دوجفت چشم.مشکی روبه رو شدم ششتتت جمع کن خودتو
هاکان:بزارش زمین ماکان
ماکان:این دختررو میشناسی
من:هوو این به درخت میگناا اسم دارم
چنان ازیقم تکونم دادم که نزدیک بود بالا بیارم
ماکان:توساکت شو باتوام.میشناسن
هاکان:اوهوم دختردایی ایسانه
ماکان:چیشش این بچگه دختردایی منه نه امکان نداره
منو توهمون وضعیت برد پایین
ماکان:مامان مامان این هاکان چی میگه هممون خودمو به خاطر این دختر کشتیم
من الکی زدم زیر گریه
من:ویییی عررررر عمه جونم این تامانه نهنه تاکانه نهنه ماکانه خیلی اتاقشون شبیع هاکانه منم اشتباهی اینو بیدارکردم چه میدونستم این گوریل گزار وحشی میشه
فهمیدم چی گفتم همه زدن زیر خنده هیچی دیگه ابروم رفت بعد خداحافظی رفتیم تا ساعت 6که بابچه ها میریم بیرون خونه خاله محیا
۱.۶k
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.