Part{18}
Part{18}
راه افتادیم سمت خونه لیا اینا......سکوت خیلی ازار دهنده ای بینمون بود که تهیونگ گفت...
&خب ا/ت این دوستت که داریم میریم پیشش کی هست حالا
_امممم لیا اسمش لیاست اون بهترین دوستمه البته بهترین نه اگه بگیم خانوادم یا خواهرمه خیلی بهتره
&اوووو پس خیلی وقتع با هم دوستین
_اره ما مادرامون با هم دوست خیلی صمیمی بودن پس یعنی من وقتی به دنیا اومدم همش پیش لیا بودم
& چه خوب دقیقا مثل منو کوک
_اوهوم
بلخره بعد ۱ ساعت رسیدیم سریع از ماشین پیاده شدمو رفتم در خونه لیا رو تند تند میزدم
(بچه ها ببخشید علامت لیا×بود)
×ا/تتتتتتتتتت دختررررررر خودتییییییی
_لیاااااا(جیغ و خر ذوقی)
×فدات بشم من گراز خوشگلم دلم برات یه ذره شده بود بی پدر بی همه کس کجا بودی
_میگم برات
که جونگ کوک و تهیونگم اومدن
&+سلام
×اممم سلام
_لیا بزار بیام تو همرو معرفی میکنم
×هاااا اهااا اره اره بیاین تو
_خاک بر سرت(اروم)
×ببند ایکیوی پدصگ
_🗿🗿🗿
خلاصه رفتیم داخلو جونگ کوک و تهیونگو بهش معرفی کردمو یواشکی تو اشپزخونه بهش گفتم اونشب جونگ کوک باهام چیکار کرده که یهو
فلش بک به توی اشپزخونه:
×اییییی ا/ت ولم کن بزا برم بزنم بکشم پسره الدنگوووو
_هیسسسسسسس لیا جون مادرت ول کن ترخدااااااا صدامونو میشنون بدبخت میشیم
×ببند حلقتوووو بیشور بفهمن مثلن میخواد باهام چیکار کنه
_لیا به ابلفض بخوای اینطوری کنی جمع میکنم میرماااا
×خیله خب باااابااا میمون
_درد پاشو بریم تو حال الان شک میکنن
×مرگگگگگ بچی شک میکنن ایکیو
_خب باباااااا
زمان حال:
تا ساعت ۴ پیش لیا موندیمو دیگه داشتیم کم کم میرفتیم
&خیلی خوشحال شدم از اشنایی باهاتون لیا خانوم(بچم چه مودبه🗿)
×منم همینطور بازم بیاین(ایرانین اینا)
+خب دیگ لیا خدافظ
_میمون گاوم خدافظ
×خدافظ خر شرکم
همو بغل کردیمو دیگه خداحافظی کردیم رفتیم...
سوار ماشین شدیم بریم سمت عمارت
+خب ا/ت از اونجایی ک میبینم لیا دختر خوبیه پس هفته ای دوبار میتونی بیای ببینیش البته اگه سرم شلوغ نباشه با خودم اگه بود ک با بادیگارد میای
_چیییییییی جدی میگیییییییییییی(جیغ)
+ایییی گوشم اره بابا جدی میگم جیغ نزن
_واییییی مرسی جونگ کوککککک
+خواهش
دیگه حرفی نزدیمو به مسیر ادامه دادیم...
شرایط پارت بعد:
۲۵ لایک
۱۵ کامنت
راه افتادیم سمت خونه لیا اینا......سکوت خیلی ازار دهنده ای بینمون بود که تهیونگ گفت...
&خب ا/ت این دوستت که داریم میریم پیشش کی هست حالا
_امممم لیا اسمش لیاست اون بهترین دوستمه البته بهترین نه اگه بگیم خانوادم یا خواهرمه خیلی بهتره
&اوووو پس خیلی وقتع با هم دوستین
_اره ما مادرامون با هم دوست خیلی صمیمی بودن پس یعنی من وقتی به دنیا اومدم همش پیش لیا بودم
& چه خوب دقیقا مثل منو کوک
_اوهوم
بلخره بعد ۱ ساعت رسیدیم سریع از ماشین پیاده شدمو رفتم در خونه لیا رو تند تند میزدم
(بچه ها ببخشید علامت لیا×بود)
×ا/تتتتتتتتتت دختررررررر خودتییییییی
_لیاااااا(جیغ و خر ذوقی)
×فدات بشم من گراز خوشگلم دلم برات یه ذره شده بود بی پدر بی همه کس کجا بودی
_میگم برات
که جونگ کوک و تهیونگم اومدن
&+سلام
×اممم سلام
_لیا بزار بیام تو همرو معرفی میکنم
×هاااا اهااا اره اره بیاین تو
_خاک بر سرت(اروم)
×ببند ایکیوی پدصگ
_🗿🗿🗿
خلاصه رفتیم داخلو جونگ کوک و تهیونگو بهش معرفی کردمو یواشکی تو اشپزخونه بهش گفتم اونشب جونگ کوک باهام چیکار کرده که یهو
فلش بک به توی اشپزخونه:
×اییییی ا/ت ولم کن بزا برم بزنم بکشم پسره الدنگوووو
_هیسسسسسسس لیا جون مادرت ول کن ترخدااااااا صدامونو میشنون بدبخت میشیم
×ببند حلقتوووو بیشور بفهمن مثلن میخواد باهام چیکار کنه
_لیا به ابلفض بخوای اینطوری کنی جمع میکنم میرماااا
×خیله خب باااابااا میمون
_درد پاشو بریم تو حال الان شک میکنن
×مرگگگگگ بچی شک میکنن ایکیو
_خب باباااااا
زمان حال:
تا ساعت ۴ پیش لیا موندیمو دیگه داشتیم کم کم میرفتیم
&خیلی خوشحال شدم از اشنایی باهاتون لیا خانوم(بچم چه مودبه🗿)
×منم همینطور بازم بیاین(ایرانین اینا)
+خب دیگ لیا خدافظ
_میمون گاوم خدافظ
×خدافظ خر شرکم
همو بغل کردیمو دیگه خداحافظی کردیم رفتیم...
سوار ماشین شدیم بریم سمت عمارت
+خب ا/ت از اونجایی ک میبینم لیا دختر خوبیه پس هفته ای دوبار میتونی بیای ببینیش البته اگه سرم شلوغ نباشه با خودم اگه بود ک با بادیگارد میای
_چیییییییی جدی میگیییییییییییی(جیغ)
+ایییی گوشم اره بابا جدی میگم جیغ نزن
_واییییی مرسی جونگ کوککککک
+خواهش
دیگه حرفی نزدیمو به مسیر ادامه دادیم...
شرایط پارت بعد:
۲۵ لایک
۱۵ کامنت
۱۵.۴k
۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.