𝐩𝐚𝐫𝐭 ⁶
𝐩𝐚𝐫𝐭 ⁶
.
+ کل شبو با گریه سر کردم . صبح که پاشدم نمیدونم چرا ، ولی تصمیم گرفتم هیچی به روی خودم نیارم و چیزی به هیچکس خوصوصا خود لاشیش نگم . انگار نه انگار اتفاقی افتاده .داشتم حاضر میشدم برم سر پروژه که چوی شی وون پیام .
علامت چوی شی وون: ((*))
* سلام . پایین منتظرتم .😉
+ اولش تعجب کردم که چرا یهو میخواد بیاد دنبالم . اگه چانگ هی منو تو ماشینش ببینه چی؟! که به خودم اومدم و فهمیدم که نباید نگران چیزی باشم و اونی که باید نگران باشه اونه نه من . حالا هم که اون موش کثیف اون کارا رو کرده دیگه ازش خوشم نمیاد و عاشقش نیستم...(هی با خودش حرف میزنه)
خلاصه ، بعد از اینکه حاضر شدم رفتم سوار ماشین شدمو و راه افتادیم
موقیعت : توماشین،درحالحرکتبهسمتپروژهیمینجو
* ازین کهبعد از مدتهادوبارهمیججو کنارمهحس خوبیدارم . هر بار با دیدنش یک دل نه صد دل عاشقشمیشم . از اون موقعی که باهم تو دانشگاه دوست شدیم عاشقش شدم ولی اون چانگ هی لعنتی رو دوست داشت و همش از علاقه اش به اون میگفت. داشتمتودلمباخودمحرفمیزدمکهقیافهیپَکَر مینجورودیدم.
مین مینی(عادت داره ایجوری صداش کنه🥹) خوبی؟
+ ها؟.....عا....آره....خوبم(پریشون)
* اما قیافت اینو نمیگهااا!!
+ نه بابا چیز خاصی نیست . فقط کمی خستم
* میخوای بعد از کارت باهم شام بخوریم و بعدشم بریم شهربازی؟
+ واقعااااا؟ یعنی کاری نداری؟
* نه بابا . اگرم داشتم به نظرت بین تو و کارم کدوم رو انتخاب میکردم ؟ معلومه که تو رو انتخاب میکردم
+وایییییی ممنونم ازت . خیلی وقت بود با کسی بیرون نرفته بودم . ممنون که برام وقت میزاری🥹(خر ذوق)
* ای کاش میفهمیدی دلیل زنده بودنم اون خنده هاته که دوست دارم همیشه ببینمشون (باخودش میگه)
+ عا فک کنم رسیدیم . من دیگه برم......میبینمت
* باشه میبینمت.....(بغل دوستانه)
.......
+ کارم تقریبا تموم شده بود . زدم بیرون و کنار خیابون منتظر چوی شی وون وایسادم . از شانس بد من همون لحظه چانگ هی منو از تو ماشینش دید و اومد سمتم . خودم و به اون راه زدم که مثلا ندیدمش...
((لایکیادتنرهشکلاتم🍫🥰))
#رمان#عاشقانه#رازآلود
.
+ کل شبو با گریه سر کردم . صبح که پاشدم نمیدونم چرا ، ولی تصمیم گرفتم هیچی به روی خودم نیارم و چیزی به هیچکس خوصوصا خود لاشیش نگم . انگار نه انگار اتفاقی افتاده .داشتم حاضر میشدم برم سر پروژه که چوی شی وون پیام .
علامت چوی شی وون: ((*))
* سلام . پایین منتظرتم .😉
+ اولش تعجب کردم که چرا یهو میخواد بیاد دنبالم . اگه چانگ هی منو تو ماشینش ببینه چی؟! که به خودم اومدم و فهمیدم که نباید نگران چیزی باشم و اونی که باید نگران باشه اونه نه من . حالا هم که اون موش کثیف اون کارا رو کرده دیگه ازش خوشم نمیاد و عاشقش نیستم...(هی با خودش حرف میزنه)
خلاصه ، بعد از اینکه حاضر شدم رفتم سوار ماشین شدمو و راه افتادیم
موقیعت : توماشین،درحالحرکتبهسمتپروژهیمینجو
* ازین کهبعد از مدتهادوبارهمیججو کنارمهحس خوبیدارم . هر بار با دیدنش یک دل نه صد دل عاشقشمیشم . از اون موقعی که باهم تو دانشگاه دوست شدیم عاشقش شدم ولی اون چانگ هی لعنتی رو دوست داشت و همش از علاقه اش به اون میگفت. داشتمتودلمباخودمحرفمیزدمکهقیافهیپَکَر مینجورودیدم.
مین مینی(عادت داره ایجوری صداش کنه🥹) خوبی؟
+ ها؟.....عا....آره....خوبم(پریشون)
* اما قیافت اینو نمیگهااا!!
+ نه بابا چیز خاصی نیست . فقط کمی خستم
* میخوای بعد از کارت باهم شام بخوریم و بعدشم بریم شهربازی؟
+ واقعااااا؟ یعنی کاری نداری؟
* نه بابا . اگرم داشتم به نظرت بین تو و کارم کدوم رو انتخاب میکردم ؟ معلومه که تو رو انتخاب میکردم
+وایییییی ممنونم ازت . خیلی وقت بود با کسی بیرون نرفته بودم . ممنون که برام وقت میزاری🥹(خر ذوق)
* ای کاش میفهمیدی دلیل زنده بودنم اون خنده هاته که دوست دارم همیشه ببینمشون (باخودش میگه)
+ عا فک کنم رسیدیم . من دیگه برم......میبینمت
* باشه میبینمت.....(بغل دوستانه)
.......
+ کارم تقریبا تموم شده بود . زدم بیرون و کنار خیابون منتظر چوی شی وون وایسادم . از شانس بد من همون لحظه چانگ هی منو از تو ماشینش دید و اومد سمتم . خودم و به اون راه زدم که مثلا ندیدمش...
((لایکیادتنرهشکلاتم🍫🥰))
#رمان#عاشقانه#رازآلود
۸.۹k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.