پارت ۲۹ فیک مرز خون و عشق
پارت ۲۹
ا،ت ویو
ا،ت : خویه ، حالا همتون بجز نامجون برین توی اتاقاتون و منم میرم دخترَرو بیارم
همه : باشه
جونگکوک و جیمین و تهیونگ رفتن توی اتاقشون و نامجونم یه نفس عمیق کشید
خودمم استرس گرفته بودم
نفس عمیقی کشیدمو رفتم سمت پذیرش هتل
ا،ت : خانم؟
دختره : بله؟
ا،ت : کلید اتاقمو گم کردم میشه بیاین یه لحظه کمکم کنید
دختره : بله حتما
از پشتم اومد
سریع دویدمو رفتم توی اتاقم
هممون درو آروم باز کرده بودیمو داشتیم قایمکی نگا میکردیم
دختره اومدو و همچی رو دید
دهنش وا مونده بود
نامجون ویو
هول کرده بودم ولی خودمو جمع و جور کردمو حلقه رو از توی جیبم در اوردمو جلوش زانو زدم
نامجون : آرا میشه تا اخر عمر مال من شی؟
ارا : آ....آ....اره
حلقرو گرفتمو دستش کردم ، دسته گلم بهش دادم و بلند شدم
نزدیکش شدمو ل//بامو گذاشتم روی ل//باش
(نامجون بیچارع خبر نداره همه فوضول تشریف دارن ، دارن نگاشون میکنن🤣)
فلش بک به فردا شب موقعه ی شام
ا،ت ویو
ا،ت : خیلی عاشقانه بودین😁
جونگکوک : راس میگه
جیمین : فقط اونجایی که ...
تهیونگ : بوسیدیششششش
جین : هوی تهیونگ داد نزن
تهیونگ : چیه مگه ؟🥺
جین : شوخی کردم بابا ناراحت نشو
جیهوپ : فقط یدونه اهنگ کم بود
ا،ت : راس میگی چرا به ذهن خودمون نرسید
یونگی : د خب الان میگی جیهوپ ؟ همون موقعه میگفتی دیگه ، ولی مهم نیس به اندازه ی کافی عاشقانه بود
نامجون : شما از کجا میدونین من بوسیدمش؟ 🤨
هممون خنده ی معناداری کردیمو من گفتم
ا،ت : چیزه .....داشتیم نگاتون میکردیم😁
نامجون : خیلی بیشعوریننننن
ا،ت : باشه بابا عصبی نشووو
نامجون : اوکی بیخیال
ا،ت : ولی چرا اون لاسرو نگفتی؟
نامجون : آخه گفتم یکم رمانتیک تر باشم بهتره
جیمین : هیونگ هرکی لاس میزنه رمانتیک نیس؟😐
نامجون : نه بابا چه ربطی داره
ا،ت : بیخیال بچه ها (خمیازه)
جین : بیاین بریم بخوابیم
یونگی : آره خیلی خوابم میاد (خمیازه)
هممون از روی میز پاشدیمو رفتیم سمت اتاقامون
همه : شب بخیر
باهم شب بخیر کردیمو رفتیم توی اتاقامونو درو بستیم
جونگکوک : ا،ت بیا فردا موقعه ی غروب بریم ساحل گوانگ آلی
ا،ت : باشه پس بیا فعلا بخوابیم
جونگکوک : اوکی
لباس خوابمو برداشتمو رفتم توی حموم و عوض کردمو اومدم بیرون
لباسامو گذاشتم توی کمد و جونگکوکم رفت و لباس راحتی پوشید
روی تخت دراز کشیدم و چشمام بستم که بخوابم
ا،ت : شب بخیر
جونگکوکم کنارم دراز کشید و چراغارو خاموش کرد
جونگکوک : شب تو ام بخیر بیب
و سیاهی مطلق..........
ا،ت ویو
ا،ت : خویه ، حالا همتون بجز نامجون برین توی اتاقاتون و منم میرم دخترَرو بیارم
همه : باشه
جونگکوک و جیمین و تهیونگ رفتن توی اتاقشون و نامجونم یه نفس عمیق کشید
خودمم استرس گرفته بودم
نفس عمیقی کشیدمو رفتم سمت پذیرش هتل
ا،ت : خانم؟
دختره : بله؟
ا،ت : کلید اتاقمو گم کردم میشه بیاین یه لحظه کمکم کنید
دختره : بله حتما
از پشتم اومد
سریع دویدمو رفتم توی اتاقم
هممون درو آروم باز کرده بودیمو داشتیم قایمکی نگا میکردیم
دختره اومدو و همچی رو دید
دهنش وا مونده بود
نامجون ویو
هول کرده بودم ولی خودمو جمع و جور کردمو حلقه رو از توی جیبم در اوردمو جلوش زانو زدم
نامجون : آرا میشه تا اخر عمر مال من شی؟
ارا : آ....آ....اره
حلقرو گرفتمو دستش کردم ، دسته گلم بهش دادم و بلند شدم
نزدیکش شدمو ل//بامو گذاشتم روی ل//باش
(نامجون بیچارع خبر نداره همه فوضول تشریف دارن ، دارن نگاشون میکنن🤣)
فلش بک به فردا شب موقعه ی شام
ا،ت ویو
ا،ت : خیلی عاشقانه بودین😁
جونگکوک : راس میگه
جیمین : فقط اونجایی که ...
تهیونگ : بوسیدیششششش
جین : هوی تهیونگ داد نزن
تهیونگ : چیه مگه ؟🥺
جین : شوخی کردم بابا ناراحت نشو
جیهوپ : فقط یدونه اهنگ کم بود
ا،ت : راس میگی چرا به ذهن خودمون نرسید
یونگی : د خب الان میگی جیهوپ ؟ همون موقعه میگفتی دیگه ، ولی مهم نیس به اندازه ی کافی عاشقانه بود
نامجون : شما از کجا میدونین من بوسیدمش؟ 🤨
هممون خنده ی معناداری کردیمو من گفتم
ا،ت : چیزه .....داشتیم نگاتون میکردیم😁
نامجون : خیلی بیشعوریننننن
ا،ت : باشه بابا عصبی نشووو
نامجون : اوکی بیخیال
ا،ت : ولی چرا اون لاسرو نگفتی؟
نامجون : آخه گفتم یکم رمانتیک تر باشم بهتره
جیمین : هیونگ هرکی لاس میزنه رمانتیک نیس؟😐
نامجون : نه بابا چه ربطی داره
ا،ت : بیخیال بچه ها (خمیازه)
جین : بیاین بریم بخوابیم
یونگی : آره خیلی خوابم میاد (خمیازه)
هممون از روی میز پاشدیمو رفتیم سمت اتاقامون
همه : شب بخیر
باهم شب بخیر کردیمو رفتیم توی اتاقامونو درو بستیم
جونگکوک : ا،ت بیا فردا موقعه ی غروب بریم ساحل گوانگ آلی
ا،ت : باشه پس بیا فعلا بخوابیم
جونگکوک : اوکی
لباس خوابمو برداشتمو رفتم توی حموم و عوض کردمو اومدم بیرون
لباسامو گذاشتم توی کمد و جونگکوکم رفت و لباس راحتی پوشید
روی تخت دراز کشیدم و چشمام بستم که بخوابم
ا،ت : شب بخیر
جونگکوکم کنارم دراز کشید و چراغارو خاموش کرد
جونگکوک : شب تو ام بخیر بیب
و سیاهی مطلق..........
- ۲۸۹
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط